گنجور

حاشیه‌ها

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

جناب ناباور عزیز با بیشتر سخنان شما موافق هستم، ولی هدف شما را متوجه نمیشوم که چرا انسان فرزانه و خردمندی چون شما که سعادت و خرد را در بی دینی میداند در حاشیهُ شاعری مینویسد که میفرماید:
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
یک آتئیست لا مذهب هم خود را مقید به اخلاق میداند مثل خود شما.
شما انسانی را پیدا نمیکنی که اینطور نباشد. به نظر شما اینطور نیست؟
فرمودید: "بی دین یعنی واقعیت بین و خرد ورز ، دوری از احساس در بررسی واقعیات ، بی دینی یعنی بر راه علم رفتن. کسی که خردمند است براساس خرد زندگی میکند وکسی که اسیر و بنده و عبد دین است براساس ، نادانی"
به نظر حقیر با خرد و بی خرد بودن فقط به دیندار یا بی دین بودن نیست.
من فقط کمی از این انسان فرزانه خواندم که در ویکیپدیا هم آمده. آدمهای بیخدای بهتری هم وجود دارند که شما از ایشان نقل قول بکنی دوست گرامی: کریستوفر هیچنز علاقه و گرایش زیادی به استعمال سیگار و مصرف الکل داشت تا جایی که خودش می‌گفت میزان الکلی که وی روزانه مصرف می‌کند می‌تواند یک گاو را از پای درآورد!
دوست عزیز دقت بفرمایید که ناباوری هم یک باور است.
فرمودید "خواستن توانستن نیست"
اگر لختی اندیشه به خرج بدهید میبینید که خواستن توانستن هست، ولی "خواستن" را با "اشتها داشتن" اشتباه نگیرید. همین خود یک معجزه هست که انسان آن چیزی را که میخواهد سرانجام به آن میرسد. البته باید آن را واقعاً بخواهد و آن چیز باید احتمال وقوع داشته باشد.
اگر به قول شما یا کریستوفر هیچنز خدا نباشد که ناباور و دین دار هر دو با فکر اینکه درست زندگی میکنند، دنیا را طی میکنند و به نیستی میروند. هر دو از زندگی خود راضی هستند: دیندار از بندگی و فلاکت خود راضی هست و بی خدا به علم و خردش که مشت همه را باز کرده و فقط خودش همه چیز را فهمیده راضی است و هر دو به نیستی می پیوندند.
در غیر این صورت اگر خدا بود فکر میکنید چه میشود؟

بینوا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۰:

مصراع دوم بیت اول نو باید نور شود لطفا

ابوالقاسم احمدی نژاد در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۲۴:

به نظر میرسد منظور از مصر اشاره به عشق زلیخا ویوسف باشد
از شام اشاره به عشق شیخ صنعان ودختر ترسا باشد
از تبریز هم اشاره به مولوی وشمس تبریزی باشد

اردکانی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:

منظورم این غزل است
آنها که به سر؛ در طلب کعبه دویدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند
از سنگ یکی خانه اعلای معظم
اندر وسط وادی بی زرع بدبدند
رفتند در آن خانه که بینند خدا را
بسیار بجستند خدا را و ندیدند
چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف
ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند
کای خانه پرستان؛ چه پرستید گل و سنگ
آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند
آن خانه دل و خانه خدا واحد مطلق
خرم دل آنها که در آن خانه خزیدند
مانند الف راست برفتند به لبیک
آنها که در این خانه چو گردون بخمیدند
بر خطّه آن مشعر وحدت چو گذشتند
خط لمن الملک بر اغیار کشیدند
حزبی که بجز سنگ؛ ره از خانه ندیدند
چون حزب شیاطین ز در حق برمیدند
که از مولانا نیست...

اردکانی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:

جناب آقای حسن خرده گیر
این غزل به نظر من از مولانا نیست سبک و کلامش باکلام مولانا تفاوت می کند

حسین قیومی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱:

سلام : یک بیت به آخر ،طلبی که یار نازی نشکد غلط است نکشد صحیح می شود

ناباور در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

در جایی خواندم
انسانها در طول زندگی خود در بسیاری زمینه ها در انکار به سر میبرند و دوست ندارند آگاه شوند و به خرد برسند.به عبارتی بی خبر به دنیا می آیند و بی خبر از دنیا میروند! آنها دوست ندارند به آنها گفته شود پیرو عقاید کاذب و اسیر تعصبات دروغینی هستند.آنها در نادانی خود زندگی بهتری را میگذرانند و به نادانی خود که علم پندانشته اند دل خوش هستند.مثلا یک باور رایج در جامعه ما این است که خواستن توانستن است ! و همگان در جامعه ما این را چون یک اصل پذیرفته و معتقدند هر چه بخواهند توان انجامش را خواهند داشت.ولی آیا در واقعیت هم همین طور است؟ بدون شک بیشترشان اینطور تصوری دارند در حالی که واقعا قادر به انجام هر کاری نیستند ، از توانشان خارج میباشد و خواستن توانستن نیست!
یک انسان به دنیا نیامده تا همه را آگاه کند. یک بی دین به خوبی به این نکته واقف است که خردورزی و اندیشه مال خواص است و نمیتوان همه عوام را خردمند کرد و تاریخ این را بارها و بارها ثابت کرده است.بدون شک تعداد زیادی از افراد بشر را نمیتوان آگاهی بخشید.
انسانها به اندازه بلندای اندیشه ،سطح سواد ، اطلاعات و توانایی های بالفعل و استعدادهای بالقوه شان که بتواند به فعلیت برساند در زندگی به جایگاهی که لیاقت آن را دارند میرسند.
کسانی که دوست دارند داستانهای تخیلی آفرینش و ادیان را چشم بسته قبول داشته باشند و پول خود را که به زحمت و تلاش به دست آورده اند به دکانداران دین بدهند و افسار عقل را محکم به زمین کوبیده اند و از حرکت عاجز کرده اند ، لایق اسارت هستند و چون ا رام شده ای ، از آن پس همیشه سواری میدهد میخواهند به دین ، سواری دهند لایق هر چه این دوری از خرد بر سرشان آورد هستند و به قول معروف خلایق هر چه لایق!
بی دین یعنی واقعیت بین و خرد ورز ، دوری از احساس در بررسی واقعیات ، بی دینی یعنی بر راه علم رفتن.
کسی که خردمند است براساس خرد زندگی میکند وکسی که اسیر و بنده و عبد دین است براساس ، نادانی ، پیروی بی چون و چرا از جامعه ،تبعیت، دین رایج و دین زادگی و آنچه از کودکی در ذهن او فرو کرده اند .... و شستشوی مغزی ای که شده است.
به قول معروف عیسی به دین خود و موسی به دینش
ولی چرا بیخدایان عقاید خود را بیان میکنند؟چرا مخالف ادیان هستند؟
مشکل بیخدایان با دین مداران را کریستفر هیچنز به بهترین وجه بیان میکند (دانشجویی از کریستوفر هیچنز می پرسد آیا این عادلانه است که او به عنوان یک آتئیست سعی می کند عقیده اکثریت جامعه مثلا مذهبی آمریکا را با عقیده اقلیت بی دین ، عوض کند؟ کریستوفر می گوید: دین شما اسباب بازی محبوب شما است، تا زمانی که آنرا در خانه خود نگه داشته اید، کسی با شما کاری ندارد، اما وقتی دیگران را مجبور می کنید که به اسباب بازی شما ایمان بیاورند، با آن بازی کنند و از آن بدتر، جامعه را بر اساس آن اداره کنند، ما مجبور می شویم که بگوییم این اسباب بازی شما، این عیب ها را دارد و به نقد آن بپردازیم.)

فاطمه خانم در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۸:

در نسخه ی یوسفی این چنین آمده
تنی چند از بندگان سلطان محمود گفتند حسن میمندی را که سلطان امروز تو را چه گفت در فلان مصلحت؟ گفت بر شما هم پوشیده نماند. گفتند آنچه با تو گوید با مثال ما گفتن روا ندارد که تو ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکتی. گفت به اعتماد آن که داند که با کس نگویم، پس چرا می‌پرسید؟
نه هر سخن که برآید بگوید اهل شناخت به سرّ شاه سر خویشتن نباید باخت

فاطمه خانم در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

جناب فروزنده
آقای خطیب رهبر نسخه ندارند. شرح نوشته اند.این ابیات در نسخه ی یوسفی هستند.
با تشکر از گذاشتن اشعار

ناشناس در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

نمیدانم این نوشتارازکیست
ولی عقیده ایست:
انسانها در طول زندگی خود در بسیاری زمینه ها در انکار به سر میبرند و دوست ندارند آگاه شوند و به خرد برسند.! آنها دوست ندارند به آنها گفته شود پیرو عقاید کاذب و اسیر تعصبات دروغینی هستند.آنها در نادانی خود زندگی بهتری را میگذرانند و به نادانی خود که علم پندانشته اند دل خوش هستند.مثلا یک باور رایج در جامعه ما این است که خواستن توانستن است ! و همگان در جامعه ما این را چون یک اصل پذیرفته و معتقدند هر چه بخواهند توان انجامش را خواهند داشت.ولی آیا در واقعیت هم همین طور است؟ بدون شک بیشترشان اینطور تصوری دارند در حالی که واقعا قادر به انجام هر کاری نیستند ، از توانشان خارج میباشد و خواستن توانستن نیست!
یک بی دین به دنیا نیامده تا همه را آگاه کند. یک بی دین به خوبی به این نکته واقف است که خردورزی و اندیشه مال خواص است و نمیتوان همه عوام را خردمند کرد و تاریخ این را بارها و بارها ثابت کرده است.بدون شک تعداد زیادی از افراد بشر را نمیتوان آگاهی بخشید.
انسانها به اندازه بلندای اندیشه ،سطح سواد ، اطلاعات و توانایی های بالفعل و استعدادهای بالقوه شان که بتواند به فعلیت برساند در زندگی به جایگاهی که لیاقت آن را دارند میرسند.
کسانی که دوست دارند داستانهای تخیلی آفرینش و ادیان را چشم بسته قبول داشته باشند و پول خود را که به زحمت و تلاش به دست آورده اند به دکانداران دین بدهند و افسار عقل را محکم به زمین کوبیده اند و از حرکت عاجز کرده اند ، لایق اسارت هستند و رام شده اند ، همیشه سواری میدهد میخواهند به دین ، سواری دهند لایق هر چه این دوری از خرد بر سرشان آورد هستند و به قول معروف خلایق هر چه لایق!
انسان باخرد یعنی واقعیت بین و خرد ورز ، دوری از احساس در بررسی واقعیات ، یعنی بر راه علم .
کسی که خردمند است براساس خرد زندگی میکند وکسی که اسیر و بنده و عبد دین است براساس ، نادانی ،تعبد، پیروی بی چون و چرا از جامعه ، دین رایج و دین زادگی و آنچه از کودکی در ذهن او فرو کرده اند .... و شستشوی مغزی ای که شده است.
به قول معروف عیسی به دین خود ، موسی به دین خود
ولی چرا بی دینان عقاید خود را بیان میکنند؟چرا مخالف ادیان هستند؟
مشکل بی دینان با دین مداران را کریستفر هیچنز به بهترین وجه بیان میکند (دانشجویی از کریستوفر هیچنز می پرسد آیا این عادلانه است که او به عنوان یک بی دین سعی می کند عقیده اکثریت جامعه مثلا مذهبی آمریکا را با عقیده اقلیت بی دین ، عوض کند؟ کریستوفر می گوید: دین شما اسباب بازی محبوب شما است، تا زمانی که آنرا در خانه خود نگه داشته اید، کسی با شما کاری ندارد، اما وقتی دیگران را مجبور می کنید که به اسباب بازی شما ایمان بیاورند، با آن بازی کنند و از آن بدتر، جامعه را بر اساس آن اداره کنند، ما مجبور می شویم که بگوییم این اسباب بازی شما، این عیب های احمقانه را دارد و به نقد آن بپردازیم.)

فاطمه خانم در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۴:

دلیل ناقص بودن مشخص است. چون منبع اولیه ی سایت به این خوبی، ویکی نبشته است که خود غلط ها و کاستی های زیاد دارد و به اندازه ی منابع دیگر معتبر نیست.

مسعود در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۰۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸:

عالی

مسعود {درماند} در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸:

اون چیزی که از تمامی اشعار خیام دریافت میشه اینه که شخص شاعر که یکی از نوابغ بشریته بدون شک پس از کنکاش فراوان در یافتن حقیقت هستی به نوعی بن بست رسیده،بن بستی که در تمام اشعارش به وضوح پیداست،پس شاعر آدم رو به نوعی به سمتی می خاد راهنمایی کنه که بتونه از نقدی که در اختیارش هست(عمر) به خوشی استفاده کنه و از تفکر در این زمینه دست بکشه چونکه هر کسی به هر نتیجه ای برسه صرفا قطعیتی در اون نتیجه وجود نخاهد داشت.
همچنین شاعر در اشعارش به شاد زیستن ودرست زیستن تاکید داره پس زندگی هر سرانجامی داشته باشه خواه به نیستی ختم بشه خواه به جاودانگی ما زندگیه مطلوب را گذروندیم،

سوسن فتایی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

با درود دوباره
اگر منظور از "آزری" عموی حضرت ابراهیم است، من نمی دانستم که با "ز" نوشته می شود و در فرهنگ واژه ها هم ن را پیدا نکردم.

سوسن فتایی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

با درود
در مصراع دوم بیت دوم، "آزری" به چه معنایی ست که با "ز" نوشته شده است؟

فرهاد میم در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

سلام و خسته نباشید
سایت فوق العادست

روفیا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

سیاوش بابکان گرامی
درود
راستی در وجود دیو هم من برکاتی میبینم.
گاهی با خود می اندیشم چه زندگی ملال آوری بود اگر پیرامونم پر از دوستان سینه چاکی بود که بی وقفه مجیزم را میگفتند!
و چه بسا با تاییدات خود چه از سر صدق یا از روی... مرا به گمراهی می انداختند.
یا دست کم اجازه می دادند من در باتلاق اشتباهاتم بیش از پیش فرو روم.
یکی از این دیوان جهان هستی دشمنان هستند.
دشمن جایگاهی دارد در زندگی ما، دشمن نقص ما را بهتر از دوست میبیند.
و بدون ملاحظه آن را به زبان می آورد.
دشمن برای ما معما طرح میکند و ما را به مبارزه می طلبد.
دشمن ما را وسوسه میکند.
دشمن قوای فکری ما را متمرکز تر میکند.
ووو...
هیچ چیز در این جهان بدون کارکرد نیست حتی ناخوشایند ترین چیزها! چشم آدم بر بلیسی کو شقی‌ست
از حقارت وز زیافت بنگریست
خویش‌بینی کرد و آمد خودگزین
خنده زد بر کار ابلیس لعین
بانگ بر زد غیرت حق کای صفی
تو نمی‌دانی ز اسرار خفی
پوستین را باژگونه گر کند
کوه را از بیخ و از بن برکند
پردهٔ صد آدم آن دم بر درد
صد بلیس نو مسلمان آورد
گفت آدم توبه کردم زین نظر
این چنین گستاخ نندیشم دگر
سپاس که میخوانید و می اندیشید دوست گرامی.

پانیذ در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:

سلام
آیا فرهاد در این مناظره ( او ان من شد زو مکن یاد...) برای نخستین بار فهمید خسرو شیرین را دوست دارد؟

یزدان در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

به احتمال قریب به یقین همان "ناروان "درست است زیرا اشاره به مرداب و گندیدگی اب دارد

ناشناس در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳:

زخاک من

۱
۴۰۱۶
۴۰۱۷
۴۰۱۸
۴۰۱۹
۴۰۲۰
۵۴۷۴