گنجور

حاشیه‌ها

مهدی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۰:

بسم الله الرحمن الرحیم
آنجایی که جناب مولوی میفرمایند آوازه جمالت از جان خود شنیدم. خیلی مطلب دقیقی است .
یعنی هرکس خودش را به طور دقیق بشناسد خدارا میشناسد. نه این که بدنش را بشناسد.بلکه روحش را باید بشناسد. حال چطور بشناسد؟
پیشنهاد میکنم کتاب کم حجم و پرارزش استاد اصغر طاهرزاده را مطالعه کنید. کتاب .ده نکته از معرفت نفس . استاد یکی از شاگردان مکتب مولوی هستند.
در اینترنت اسم کتاب را بزنید میاید.
پس از اینکه کتاب را خواندید سپس رجوع کنید به این شعر ببینید چه چیزها میفهمید از آن...
تا نخوری ندانی...

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:

پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود
زان سبب عالم کبودت می‌نمود
عینک دودی زدی واسه همین دنیارو کبود میبینی
ولی دنیا رنگ خودشه و هرکسی میتونه اونو یجوری ببینه و تجسم کنه ..
بعضیا دنیارو ستمگر میبینن ... بعضیام یه خواب موقت میدونن ... بعضیا خیلی جدی میگیرن و برخی ادم ها هم سخت میگیرن...
شیشه جلوی چشم ما از چه جنسیه و چه رنگی
...............
گر نه کوری این کبودی دان ز خویش
خویش را بد گو مگو کس را تو بیش
اگر خودتو به کوری نزدی این کبودی رو از خودت میدونی و تو خودت رو بیشتربد بگو نه دیگران رو
................
مؤمن ار ینظر بنور الله نبود
غیب مؤمن را برهنه چون نمود1331
اگر خداباوران با نور خدا نبینند دنیارا چگونه ممکن است اسرار حق را دریابند و ببیند
اشاره به حدیثی است با این مضمون: بترسی از زکاوت اهل ایمان که ایشان با نور خدایی میبینند
چون که تو ینظر بنار الله بدی
در بدی از نیکوی غافل شدی
اگر پرده اتشین قهر خداوندی بروی چشمانت را بگیرد خوب رو از بد نمیتونی تمییز کنی و در گمراهی میروی
اندک اندک آب بر آتش بزن
تا شود نار تو نور ای بوالحزن

ای انسانی که اسیر دست غمی و افسرده و اندوهگینی یواش یواش از اب رحمت و ایمان و عاشقی برخداوند ان پرده اتشینه جلوی چشمانت بزن تا غم تو به شادی و نور جای نار رو بگیره ...
تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور
پروردگارا تو خودت اب پاکی و معرفت و هدایت و روشن بینی را بر ان اتش بزن تا این اتش گمراهی جایش را به اتش اشتیاق به خودت بدهد و نور هدایتت دنیارا برایمان روشن کند تا با دیدن درست حقیقت افرینش به تو نزدیکتر شویم و از بدی و گناه دوری کنیم
آب دریا جمله در فرمان تست
آب و آتش ای خداوند آن تست
خدایا تمام دنیا و اب دریاها و همه تحت فرمان توست ... اب و اتش (که نماد تضاد هستند) هم در خدمت تو و متعلق به تو اند
گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود
اگر اراده کنی اتش سوزان ابی گوارا شود و اگر میلت نباشد اب هم همچون اتش میسوزاند و ذوب میکند
این طلب در ما هم از ایجاد تست
رستن از بیداد یا رب داد تست
خدایا این اشتیاق و خواستن خودت را هم خودت در وجود ما نهادی و رهایی ما از ظلم و ستمکاری ناشی از مرحمت توست
بی‌طلب تو این طلب‌مان داده‌ای
گنج احسان بر همه بگشاده‌ای
تو این شور خداخواهی و براعت از زشتی را و این فرصت زندگی را بدون اینکه ما گفته باشیم داده ای ....(مانبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته هامان میشنود)....که این از خوبی و بخشندگی توست که برای همه در نظر گرفته ای
09216557471

ناشناس در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۴:

سلام وباتشکراز این حرکت زیبای ادبی.واقعآ سپاسگذاردست اندر کاران این حرکت عالمانه هستم."باوجود اینکه بنده اطلاعات چندانی در ادبیات نداربانظر دوست عززم که فرمودند بهتراست با خط کردی بنویسند درست تر باشد زیرا علاءمی در خط کردی وجوددارد که در فرسی وجود ندارد.مانند مثاهای درست که اراءه فرمودند که بنده از این فرصت استفاده کرده وخدمت ایشان ودیگر عزیزان سلام وعرض ادب دارم
متشکرم

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

آقا سعید ما را با این اشعار به عرش میبری دوست عزیز:
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
دمت گرم دوست گرامی!

مرتضی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

سلام
دوست عزیز علی بهزادی!شاید اسم آن شاعر فانی خویی باشد.البته مطمئن نیستم.
پیروز باشید

مسعود سعیدی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

کوکب بانوی گرامی
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
را آوردید . دیدم ، گویا حافظ با خیام هم کاسه بوده ولی در بُعد زمانی بسیار
می فرماید:
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار ِ تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
...
ولی حافظ به می مقام والایی داده که آبرا از بوسه ی دوشیزگان باکره هم شیرین تر می داند. نوش جانشان .
هر دو بزرگوار اهل صفا بودند
با احترام

فاطمه در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

اقای چاوشی شما چه ریتمی دادید اصلا این ریتم به این شعر نمیخوره بله اکثرا میگن که ای به اصطلاح اهنگی که شما تولید کردید عالیه ولی کسانی که همچین کامنتی میده اهنگ رو درک نمیکنه حضرت مولوی خیلی زیبا این شعر رو سروده و نباید همچین چیزی میشد

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

کوکب بانو عجب بیت عجیبی را انتخاب فرمودید. ببینیم منظور از صوفی و ام الخبایث چه بود:
بس کسا کز خمر ترک دین کند
بی شکی ام الخبایث این کند
شیخ گفت ای دختر دلبر چه ماند
هرچ گفتی کرده شد، دیگر چه ماند
خمر خوردم، بت پرستیدم ز عشق
کس مبیناد آنچ من دیدم ز عشق
کس چو من از عاشقی شیدا شود
و آن چنان شیخی چنین رسوا شود
قرب پنجه سال را هم بود باز
موج می‌زد در دلم دریای راز
کنایه به داستان شیخ سمعان عطار کم و بیش دیده میشود.

حمید رضا کائنی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

فکر نمی کنم منظور مولوی از خندیدن، مسخره کردن باشد.
او میگوید بر آن زشتی که کمتر مورد توجه و لطف دیگران هست، خوشرویی کنید و با آن کسی که از یار بریده همدردی.
دادن احساس خوب به دیگران شاید بالاترین لذت انسانی باشد.

Elahe Nazm در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵ - کنج ملال:

اسمان گو از هلال ابرو چه میتابی که ما رخ نتابیم از مه ابر و هلال خویشتن
یعنی چه دوستان؟

کوروش ایرانی اصل در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷:

در بیت آخرین...
خوشتر بودنِ اشعار جناب حافظ، (نسبت) به سی پاره ای که ایشان از حفظ هستند.... گویایِ حقیقتی محض است...
همانطور که جناب حافظ نیز، در لفافه، اشارتی بر این موضوع دارد....

کوکب در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

جناب ناباور
ممنون که می نویسی
هرچند که از زبان خود نیاوردید
ولی چه خوبست که نقطه نظر دیگران نیز شنیده شود
از بس که دین باوران نوشتند و بر ناباوران تاختند
گمان کردیم سخنی دیگر نیست
من مفتون این بیت حافظ ام
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
شیرینی بوسه ی دختران باکره را به یک چتول می فروشد

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

دوست عزیز قصد جسارت نداشتم و منظور از این جمله
"یک آتئیست لا مذهب هم خود را مقید به اخلاق میداند مثل خود شما."
مقید به اخلاق بود نه آتئیستِ لا مذهب، اشتباه نشود.
منظور از آتئیست لا مذهب همان شخصی بود که در نوشته آمده بود.

ناآشنا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

پوزش
بیست سالی

ناآشنا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

ناباور عزیز
خوب شد نوشتی در جایی خواندم
که آتئیست لا مذهب هم شدی
اگر از خودت نوشته بودی که نمیدانم کجا بودی
آفرین به تو که همه ی عقاید را میخوانی و پایبندی به فرقه و دینی را چه آتئیست یا خدا باوری را امتیازی نمی دانی
انسان هستی ، همیشه انسانیت را مد نظر داشتی تو را از دوران مدرسه به آزاده بودن می شناسم ، چه زود نیست سالی گذشت
درود به تو هم کلاسی عزیز

محمد در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

فکر میکنم که مصرع دوم بیت آخر " که گر مراد نیابم ..." صحیح باشد.

م. ح .گ در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان کبک » حکایت سلیمان و نگین انگشتری او:

«پای دار» نادرست است، لطفاً اصلاح شود به «پایدار»

ناشناس در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

ب

آناهیتا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » آغوش صحرا:

احتراما
خاک پای آن تهیدستم؛ صحیح است.

۱
۴۰۱۵
۴۰۱۶
۴۰۱۷
۴۰۱۸
۴۰۱۹
۵۴۷۴