bolhasani در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:
مستی و زیبایی این شعر تا ابد جاری و ساری است. حتی خود سعدی که استاد سخن و سخنوری بوده تعجب میکند و سهمش از این عشق را بالاتر از حد تصورش بیان میکند.
چه طاعت کرده ام گویی که این پاداش می یابم
چه فرمان برده ام گویی که این مقدار میبینم
هو الحق در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۲۹ در پاسخ به امیر نصر دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:
سپاسگزارم از نظرتون که از بعدی درستِ ولی یه راه هست که خورشید بزرگی به نام "عشقِ بی قید وشرط" کامل روشن و واضح کرده مسیر رو برامون این عشق تمام خوبی هاست پس شما رو دعوت میکنم به مسیری که توش عشقِ بی قید و شرط به خودتون و دیگران و موجودات و اشیا موج میزنه عشقی که خالقِ تمام ِ ابعادِ
درودِ این عشق بر شما دوست عزیزم
هو الحق در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۲ در پاسخ به کتایون فرهادی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
درود بر خانم فرهادی و وقتی که گذاشتین سپاسگزارم از تفسیرهای زیباتون🙏🙏🙏
کوروش در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۵ در پاسخ به سارنگ دربارهٔ عطار » فتوت نامه:
برید تذکره اولیا عطار ذکر رابعه عدویه رو بخونید نظراتشون درباره زن اونجا مشخص تره
کوروش در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۵ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش شانزدهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل:
زیبا بود
هلیا در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۲ در پاسخ به Sepide دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
خیلی زیبا بود🌙
یوسف شیردلپور در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۹۲:
وای وای چه ها که نمیکند این دو بیت الماس گونه بابا وچه وجدی میده نوای ملکوتی فرازمینی استاد شجریان بااون لطائف و سوز ماورایی شان از دوستان خواهش مندم که حتما البته جسارتا این اجرای استاد شجریان را گوش کنند تا پی پرند به اوج لذت معنوی یک اثر فاخر و ناب ... واقعا که چه گنجی داریم با این شاعران شهیر ونام آور
💯💯💞💞💞
یوسف شیردلپور در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
این همه شور وشیدایی؟ این شیفتگی آشوب وبی قراری از عاشق به معشوق؟
🤔🤔 خدایا شکرت که اینچنین گنجوری نصیب مان کرده ای بینهایت سپاس و اما اوج لذت ورهایی دنیای فانی ورسیدن به معنویت وشدا شدن بشنوید این شعر وغزل با نوای ملکوتی فرازمینی استاد شجریان خود یعنی تفسیر وتحلیل یک شاهکار بلامنازع 💯
سپاس ها از اینکه همچو استاد شجریان ها این رسولان راه راستین به ما هدیه
دادی 🙏🙏🙏💯💞💞
فاطمه رضائیان در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۷ در پاسخ به بهرام شاگرد سعدی و فردوسی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:
درود بر شما 💫
علی بینا در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۱ در پاسخ به روفیا دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱:
نکته اینجاست که از نظر خیام چرخه یا دایره هستی با نگاه کلی ای که همه آدم ها مضمون سخن باشند معنا پیدا میکنه و الا در نگاه فردی میگه هر انسانی به خاک تبدیل میشه و از روش سبزه ام در میاد تمام!
حالا اینکه روح وجود داره یا نه اصلا مهم نیست چرا که اولا نمیتونیم در حیات بهش یقین پیدا کنیم و ثانیا اگر هم باشه مسلما با این جسممون و حیات زمینی مون متفاوته
علی بینا در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹:
بنظرم در مصرع اول، معنی این میشه که سیاره ها و اجرام آسمانی که در این دنیا ساکن هستند و جایی نمیروند (در ادامه و در مصرع دوم) باعث رفت و آمد (شکل گرفتن) خردمندان هستند.
در مصرع سوم، هان (مواظب باش) که سررشته خرد همین اجرام هستند و غافل شدنت به مساوات بی خردی است.
در توضیح مصرع چهارم، میشه گفت از جمله چرت ترین آدم ها به نظر خیام کسانی هستند که تدبیر ارائه میدهند و بدون شک و شبهه خیالات خودشون رو به مردم تجویز میکنند. با این اوصاف میگوید تدبیر کنندگان از دیدن و اندیشیدن به این اجرام سرگردان یا روی گردان هستند.
محمد خراسانی در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۲:
دوستان کسی اگر معنی ابیات ۱ و ۲ و ۹ رو میدونه اگر لطف کنه و برای من هم معنی کنه ممنون میشم
نَهان در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷:
خیلی درکت میکنم هلالی.. افسوس افسوس! :)
نَهان در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۷ در پاسخ به محمدحسین حمیدی فرد دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:
واقعا زیبا بود موافقم :) ممنونم که نظرتون رو گفتید
حسن محمودی در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۱ در پاسخ به سما سمایی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:
عرض سلام و ادب
به نظر بنده معنی واژهی مُهره در عبارت کمان مهره، اشاره به گوی دارد که بهرام گور بجای تیر، از گوی برای شکار گورخر استفاده میکرده است، و بنظر این حقیر، حضرت سعدی علیهالرحمة ابرو را کمان و چشم را مهره در نظر گرفته است و با اشاره به داستان بهرام گور، به یک شکار فوقالعاده و خارج از توان دیگران اشاره دارد.
محمد حسن نوری در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۰ در پاسخ به کاوه شیرکُش دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۲ - هدیۀ عاشق:
چون معشوقه میخواست ترکش کنه و دلش براش میسوخته گل رو بهانه میکنه و به آب میفرستش
و بهش میگه برو تا رها بشی و به من انگ بی مهری نزنی
یه لطف ویژه بهت میکنم نمیزارم درد دوری از من رو تحمل کنی
ظاهرا منظور شاعر اینه که این حرفهارو معشوقه توی دلش میگه
رامین رامین۱۲ در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:
حضرت سعدی برای این اثر هنری زیبات باید بهت گفت
خارت بخورم که خار خرماست
علیرضا در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را:
شبیه به بیت
خواب عارف این بود بی خواب هم
گفت ایزد هم رقود زین مرم
که اشاره به آیه شریفه تحسبهم ایقاظ و هم رقود در سوره کهف است. یعنی ای پیامبر تو ایشان را بیدار می پنداری و حال آنکه آنان خفتگانند. در الدر الثمین آمده که ابن بابویه پدر شیخ صدوق در حمله قرامطه به مکه در سال 329 به شهادت رسید و پیش از مرگ این بیت حلاج را زمزمه میکرد :
تری المحبین صرعی فی دیارهم
کفتیه الکهف لا یدرون کم لبثوا
که اشاره به حال مجذوبان درگاه الهی دارد که بقول مولانا از احوال دنیا غافلند و در پنجه تقلیب رب هستند.
فرهود در ۱ سال قبل، سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۱ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸:
به شیخ، شهر، فقیری ز جوع برد پناه
به این امید که از جود خواهدش خوان داد
هزار مسأله پرسیدش از مسایل و گفت
که: گر جواب نگویی نبایدت نان داد!
نداشت حالِ جدل آن فقیر، شیخ غیور
ببرد آبش و نانْش نداد تا جان داد
عجب که با همهٔ دانایی این نمیدانست
که حق به بنده نه روزی به شرط ایمان داد!
من و ملازمت آستان پیر مغان
که جام می به کف کافر و مسلمان داد!
غرض، چو باعث ایجاد این جهان عشق است؛
تمام کار جهان را ز عشق سامان داد!
هومن در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۰ در پاسخ به Mojtaba Razaq zadeh دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۶: