ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:
اگر آدم گندم نمی خورد ما در بهشت نزد پرورگار بودیم
کمال در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۲:
جمع آن : 10899
علی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۲ - گفتار اندر نگه داشتن خاطر درویشان:
کهان به معنای کوچکان است
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
بابک جان
پس رنگ که طیف نور است نوعی نور است؟
یعنی بالاخره نوعی انرژی است؟
آیا همه چیز در جهان تجربی شناخته شده توسط بشر یا ماده است یا انرژی؟
البته رنگ گاهی در ادبیات معنای تعلق می دهد،
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و جایی معنای طیف های نور،
ولی همین طیف ها نیز در نهایت سراپا تعلق هستند،
تو گویی بدون نور اصلا وجود خارجی ندارند!
خودم هم نفهمیدم چه گفتم!
فرید آقایاری در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت:
لیک یک باشد همه انوارشان
چون که برگیری تو دیوار از میان
چون که، چونک نوشته شده است.
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
مهری بانو
بانوی مهر
خوشحالم که قهر نکرده اید،
با آن که شما را ندیده ام هرگز نمی پسندم غبار غم بر صفحه دلهای هیچ کدامتان بنشیند،
نیکو تر دارم چلچراغ عشق در قلبهای نازکتان بسوزد و نورش کوره راه های زندگی تان را گرم و روشن کند،
شاید روزی هم ما از آن کوره راه گذر کنیم و رد پاهایتان نویدی باشد بر این که بزرگی این ره پیموده است...
درود مرا به دیگر یاران برسانید...
سعید در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۸۸:
به نظر من بیت دوم میگوید . بغارت کندنش از بیخ و از بن .. وگر بارش همه نعنا و هل بی . : یعنی اگر مالی داشته باشی که دیگران متوجه آن بشوند آن را مورد غارت قرار میدهند حتی اگر بارش چیز کم ارزشی باشد مثل نعنا و هل (نعنا و هل در زمان قدیم چون ارزش غذایی نداشته . کم ارزش تر از امروز بوده)
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
می بینید بابک جان
یکجا ما را به تبلیغ هم homosexuality متهم میکنند جایی ما را هم نوا با متشرعین بر می شمارند!
گویی اینان ناگزیرند هر طور شده برچسبی بر هر کسی بنهند و قضاوتی درباره اش بکنند،
یاران…
باری آزمون کنید خواندن دیگران را بدون جبهه گیری و قضاوت،
ببینید چه افقی در مقابل دیدگانتان گسترده میشود و چه جهان هایی را می یابید که قبلا نیافته بودید!
نپذیرید،
اگر آن نگاه را دوست ندارید یا برایتان ملموس نیست نپذیرید،
ولی از دسته بندی های کلی آدم ها نیز پرهیز کنید،
آدم ها بی همتا هستند،
اگر همیشه آدم ها را در دسته های معدودی که ساخته و پرداخته ذهنتان است قرار دهید چه بسیار آدم های بی نظیر و ارزشمند را در این میان miss خواهید کرد و هرگز آنها را نخواهید یافت!
به هر جهت، مفهوم رند کماکان برایم ملموس نیست،
من در دنیای واقعی پیرامون خود آدم رندی نمی شناسم،
ولی آدم های حقیقت جویی می شناسم که روی به سوی حقیقت دارند و در باره هر پدیده ای با ذهنی پاکیزه و سپید تامل و تعمق میکنند،
اینان بهترین آدم های پیرامون من هستند،
نه خود را برتر از دیگران میدانند،
نه در نگاه و اندیشه شان تحقیر، سو گیری، غرض، ترس، حسد و خشم دیده می شود،
چون شیر به خود سپه شکن هستند،
فرزند خصال خویشتن هستند،
من بهتر از اینان هرگز ندیده ام،
من اینان را عارف حقیقی بر می شمارم چون هر لحظه در حال کسب معرفتی هستند،
واژه عارف در درون خود جنبشی بی پایان دارد، از سکون نمی گوید، خویشاوند رقص است، جنبش های موزون رقص گونه اش به خلق زیبایی و هنر منتهی می شود…
س ، م در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:
روفیا جان
یادآوری خوبی بود ، لغت ” دستک“
این دستک هم از آن گربه های مرتضی علی ست ها {مرتاض علی}
همه جا کاربرد دارد
دفتر و دستک ، دستک و تمبک و حتی به جای بامبول ،،،،،،،
bamboule لفظ فرانسه باید باشد ولی در فارسی لغت بسیار زیبایی ست که گاهی سوارش می کنند
درود
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:
جالب بود س م جان
به گمانم در این بیت هر دو معنای حیله و آهنگ را میتواند در بر داشته باشد،
مازندرانی ها نیز از واژه دستک برای بیان مفهوم حقه و داستان دروغ استفاده میکنند.
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
مرحبا ای تُندباز تنگ چشم/چند خواهی بود تند و تیزخشم
اولین بار است که تُندباز نامه بر شده است.
تُنک باز، پیک باز، تندباز تیز چشم، تنک باز تیز چشم، ترک تاز تنک چشم و شاهباز تیز چشم، در نسخ مختلف رویت شده است؛ با توجه به مصراع دوم که در آن، این مرغ به «تند و تیز» خشمی توصیف می شود، تندباز شایسته است، در متون گذشته هم شواهدی دارد. و بنا بر ابیات متن، بازی تنگ چشم، تند و تیزخشم و نامه بر است، و احتمالا در غار زندگی می کند.
و اما:
خه خه ای دُرّاجِ معراج الست/دیده بر فرق بلی تاج الست
چون الست عشق بشنیدی به جان/از بلیِّ نفس بیزاری ستان
چون بلیِّ نفس گرداب بلاست/کی شود کار تو در گرداب راست
نفس را هم چون خر عیسی بسوز/پس چو عیسی جان شو و جان برفروز
خر بسوز و مرغ جان را کار ساز/تا خوشت روح الله آید پیش باز
خه خه ای...: آفرین! ای دراجی که به عالم الست (عالم غیب، عالم ارواح) عروج کرده ای و دریافته ای که اجابت دعوت حق تو را به سروری مخلوقات ارتقا داده است.
«بلی» در این بیت به انسانی مانند شده است که بر فرق او تاج «الست» را نهاده اند؛ یعنی «بلی» گفتن انسان به خطاب «الست» خداوند، او را از همۀ مخلوقات ممتاز و خلیفۀ خویش و شاه و سرور آن ها کرده است.
الست عشق: خطاب «اَلَستُ...» خداوند به ارواح که عشق را پدیدار کرد.
بلیِّ نفس: بلی گفتن به نفس، اجابت خواهش های نفس؛ در مقابل «بلیِّ الست=بلی بنده به خطاب الست حق»
بلی و بلا: در شعر فارسی این دو کلمه با آن پشتوانۀ معنایی خود مناسبتی یافته اند.
جلال الدین فرموده است:
الست گفت حق و جان ها بلی گفتند/برای صدق بلی حق ره بلا بگشاد
حافظ:
مقام عیش میسر نمی شود بی رنج/بلی به حکم بلا بسته اند عهد الست
خر عیسی: گفته اند حضرت عیسی (ع) خری داشت که در سفرها، و از جمله وقتی به بیت المقدس وارد شد، مرکب او بود و گاهی به همین مناسبت آن حضرت را راکب الحمار گفته اند. در متون عرفانی، غالبا، خر عیسی به نفس و تن، و عیسی (ع) به روح تشبیه می شود.
سنائی می فرماید:
عیسی اندر آسمان خر در زمین/من نه با عیسی نه با خر مانده ام
سوزاندن: کنایه از نابود کردن، از میان بردن؛ مانند سوزاندن نفس و سوزاندن عقل
نفس چون بت را بسوز از شوق دوست/تا بسی جوهر فروریزد ز پوست
و:
این چه کار توست مردانه درآی/عقل بر هم سوز، دیوانه درآی
بمنه و کرمه
محمدباقر در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
خیلی آهنگ برقص آ قشنگه شعرشم خیلی قشنگه. من که خیلی خوشم اومد
س ، م در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:
کدام شعرا میهمان و دعوت شدگان دربار بوده اند ؟
،،،
عزیزم راست میگویی حق با شماست
اگر به زعم شما دستانی را که من معنا کردم به مانای” قاچاقی و با کلک“ بگیریم حتماً درست میگویید
ولی من که دستان را قاچاق و کلک معنا نمی کنم بلکه بهانه ای برای نزدیک شدن به دوست میدانم ،
انطور برداشت کردم که نوشتم ، چون در هیچ کجا دستان را به مانای ” داستان “ ندیده ام
اگر شما دیده اید لطف کنید مرا آگاه بفرمایید
زنده باشید
کنجکاو در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:
دوست عزیز اگر هر مرغ با حیله ای وارد گلشن شاه شود با توجه به اینکه تمام شعرا میهمان و دعوت شدگان دربار بوده اند آیا خواجه حافظ اسبثنائن قاچاقی و با کلک وارد میهمانی میشده است ؟!!!!!!! و یا هر کدام با داستانی متفاوت و دل انگیز ؟
پی جو در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳ - کابوس ضحاک و پیشبینی موبدان برآمدن فریدون را:
سلام برکریم عزیز ومهدیه نازین وساس از گنجورمحترم؛ عزیزان اینکه یک حیوان یا یک شیء اسم داشته باشد حرف تازه ای نیست، به یاد داشته باشید رخش، شبدیز، ذوالجناح، ذوالفقار، و.... از همین جمله است. اما در این مورد من بخش کوتاهی را از مقاله" رمز شناسی..." آقای اکبری (دانشگاه مشهد)می آورم، بخوانید:
گاو برمایه از پر راز و رمزترین موجودات شاهنامه است. بازشناسی نقش او به عنوان نماد خرد و فره، در روند نمادشناسی در اساطیر و حماسههای ایرانی بسیار مهم است. پس از آنکه اهریمن، خرد را از تن جمشید دور میکند، به سبب ادعای خدایی و دروغگویی از سوی جمشید، فره در پیکر مرغ وارَغنَه از او جدا میگردد. مرغ وارَغنَه در گردش اسطورهای خود به سیمرغ و سپس در پیکر زمینی خود به گاو برمایه دگرگون میشود.
خرد و فره گریخته از جمشید از طریق شیر گاو برمایه به فریدون میپیوندد.
شاید با روش تبادل نظر داشته باشیم بهتراست.
س ، م در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان:
خه خه ای دراج معراج الست
دیده بر فرق بلی تاج الست
چون الست عشق بشنیدی به جان
از بلی نفس بیزاری ستان
چون بلی نفس گرداب بلاست
کی شود کار تو در گرداب راست
خه خه به مانای آفرین و به به ، از ادات تحسین است
در بیت 27 و 28 ،” بلی“ را اگر به معنآی بلای فارسی بگیریم با ” بلیه “ یا همان بلا ، بیشتر همخوانی دارد
تا در باب افتعال عربی که معنای ابتلا بدهد
از نظر دوستان بهره مند شده ام
با احترام
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۰:
که سپهر و ماه گوید که چنین سفر ندارم
صحیح تر
که سپهر و مهر گوید که چنین سفر ندارم
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۰:
کمر و کلاه عشقش به دو کون مر مرا بس
صحیح تر
کمر و کلاه عشقش ز دو کون مر مرا بس
فریبرز در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۴:
اندر دو جهان کرا بُوَد زَهرهٔ این؟
زَهرهٔ به چه معنی هست ؟
آیا این " ذره " نیست ؟
ذره ای مثل این انسان را کجا میتوان پیدا کرد ؟
نلی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۸: