Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - پیام ایران:
(عظام =) استخانها
(بالیه=) کهنه
(رتبت=) رتبه
(عصام=) شرافت یا شخصیت یا فضیلت میدهند
یعنی استخانهای کهنه کی شرافت یا شخصیت شما را بالا میبرند.
میثم در ۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - پیام ایران:
عظام بالیه کی رتبت عصام دهد.
این مصرع بعنی چی؟
ali در ۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰:
بیت اول
بگویش؟
بکوبش؟
ali در ۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:
سلام
وزین شعر به صورت///فعلن فعولن فعلن فعولن///نیز می اید
عطاسعیدی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
معنی شعرخیلی واضحه .بلبل درپاسخ به این سوال که باوجوداینکه به وصل این برگ گل خوشرنگ رسیده ای چراناله وزاری می کنی گفته بخاطراینکه این برگ گل جلوه ای ازمعشوق واقعی که حضرت باریتعالی است می باشدومن به یادآن معشوق واقعی گریه وناله می کنم .دربیت های بعدی هم همین موضوع راتاییدمی کندکه یار اگرننشست با ما ....ومنظورکلی رادراین بیت گفته که خیزتابرکلک آن نقاش جان افشان کنیم کین همه نقش عجب درگردش پرگارداشت .دیگه به نظرمن به انحراف کشیدن معنای این شعرواقعا خود رابه کوچه علی چپ زدنه !
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر:
چونک جزو دوزخست این نفس ما
طبع کل دارد همیشه جزوها
ازونجاییکه این نفس اماره به دوزخ تعلق داره و ازونجاییکه جزو کوچک همیشه متعلق به کل هست و تابع خواست و اراده اوست پس برای همین نفس اماره صفت دوزخ را دارد .......
درینجا دوزخ کل است و نفس جزو یعنی این حرص و شهوت و این نفسانیات صفتهای دوزخی اند و این دوری از خداوند دوزخ است
این قدم حق را بود کو را کشد
غیر حق خود کی کمان او کشد
فقط قدم گذاردن حضرت دوست(شاید دردل ) میتواند اورا بکشد و انوقت است نفس اماره میمیرد و غیر از خدای افریننده چه کسی میتواند این دیو را ارام کند .. دوستان کوتاه از مولانا اینجا عاشق حق بودن معنی میده که دل ما وقتی جای او بشه تمام صفتهای ما انسانی میشه و شکوفا میشه و ما سرشار از عشق و تجلی میشیم
در کمان ننهند الا تیر راست
این کمان را بازگون کژ تیرهاست
تیر در کمان باید صاف باشه تا به هدف بشینه پس تیر های از هوای نفس باشد کژ است و به هدف نمی نشیند
راست شو چون تیر و واره از کمان
کز کمان هر راست بجهد بیگمان
برای اینکه بتوانی صاف به هدف بنشینی باید ازین کمان با ابزار درستی و صافی خارج شوی
چونک وا گشتم ز پیگار برون
روی آوردم به پیگار درون
وقتی فهمیدم دشمن بیرونی کم است و حقیقی نیست رو به پیکار با این دشمن خانگی اوردم.. که دوستان باید اول شناخته بشه و از از شخصیت من تمییز بشه تا اشکار بشه باید از جلدمون بیاد بیرون تا عریان بشه ......
قد رجعنا من جهاد الاصغریم
با نبی اندر جهاد اکبریم
ما انانیمکه از نبرد با دشمن بیرونی رجعت کردیم و برگشتیم و حالا همراه نبی مشغول خود و جنگ با نفسانیات خودخواهانه اییم
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف
تا به سوزن بر کنم این کوه قاف
از خدای قدرت میخواهم و به او تکیه خواهم کرد در این جنگ سخت و ازو پیروزی میخواهم که بتوانم با سوزن این کوه قاف را بکنم و از بین ببرم
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آنست آن که خود را بشکند
او شیری که در جنگ بیرونی یکه تازی میکنه و صفهارو میشکنه کارش اسونتره تا اونیکه خودشو میشکنه و از خودش سر برون میکنه ....
09216557471
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر:
در این فصل در مورد جهاد با نفس اماره سخن هایی بمیان میاید
که مبارزه بانفس دشوار است چونکه باید برخلاف امیال و خواهشهای نفس حرکت کرد و بسیاری از ما بارها در مبارزه با نفس تاب و توان خود را از دست داده ایم یا شکست خوردیم یا تسلیم شده ایم یا به پیروزی دست پیدا کردیم
ای شهان کشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون
خب انسان و مقام انسان شاه جهانه مولانا میگه بدتر از خصم بیرونی دشمن درونی ماست که نام نفس اماره برو نهادند که اشاره دارد به حدیثی از حضرت رسول است... ....
کشتن این کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست
ممکنه ما در زندگی روزمرگی بتوانیم از ذکاوتمان بهره ببریم و موفقییتهایی کسب و کنیم و خوشحال باشیم ولی در مبارزه با نفس زیرکی و ذکاوت ما کاری از پیش نمیبرد که او خودش زیرک صفت است و مکار .....
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست
کو به دریاها نگردد کم و کاست
این نفس اماره در مثل مانند اژدها بزرگ و جهنمی است او بزبان ما با ما حرف میزند و از تمام ضعفهای ما خبر دارد این اژدها با اب دریاهم خاموش نمیشه کرد....
هفت دریا را در آشامد هنوز
کم نگردد سوزش آن خلقسوز
این دوزخ مردم سوز نفس اماره اگر هفت دریا را درکشد بازهم تشنه بخون ادمیست
سنگها و کافران سنگدل
اندر آیند اندرو زار و خجل
انانکه سنگدلند و از جنس این دوزخ جذب میشوند و چوسنگی در اتشفشان مذاب میشوند همخو و بدخو و همجنس و بد جنس
اشارت است به این ایه {بترسید از اتشی که هیزمش مردمانند و سنگها که برای کافران فراهم امده است
هم نگردد ساکن از چندین غذا
تا ز حق آید مرورا این ندا
این اژدهای دوزخی از این همه در خود کشیدن ادمی سیر نمیشود و ارام نمییابد تا اینکه از خدا این ندا میرسد که
سیر گشتی سیر گوید نه هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز
سیر نشدی ؟؟ و با عزم قاطع پاسخ میدهد که نه هنوز و این است اتش و سوز و حرارت از برای تو ست
عالمی را لقمه کرد و در کشید
معدهاش نعره زنان هل من مزید
جهانی رو لقمه کرد خورد و هورت کشید و صدای درونش باز فریاد میزنه بازم گرسنه ام و بیشتر میخوام اشارت است به ایه ای { روزی به دوزخ گوییم ایا سیر شدی ؟ دوزخ گوید ایا بیش ازین هست ؟}
حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود از کن فکان
حضرت دوست از عالم بیجا و لامکان بر دوزخ وارد میشود و انوقت ان اژدها و ان دوزخ ارام میگیرد و میگوید بس است بس است
علیرضا محدثی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
دوستان عزیز ! در مورد مصرع اول بیت اول ، حتما باید بعد از یار ، خلامت ویرگول گذاشته بشه . اکثرا به اشتباه ، " یار ناگزیر " و به صورت ترکیب وصفی در نظر میگیرند که العیاذ بالله نسبت دادن یاوری زورکی ! به خداوند هست . اما اگر بگیم :
ای یار، ناگزیر که دل در هوای تست
مشکل برطرف میشه .
kokab در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
سعدی درین غزل رفتار خود با خانواده ی خودش را به وضوح شرح داده
ولی شایعاتی در باره ی دختر سعدی بر سر زبانها هست
امیدوارم فقط شایعه باشد
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
جناب بی سواد گرامی: با این حرفتان موافقم، ولی این فقط با تحقیق و اظهار نظر در باره تاریخ ممکن است. و خیال و نظر هم که حد ندارند!
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
با درود فراوان جناب بی سواد !
مجتبی صابری در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - سوگندنامهای که انوری در نفی هجو قبة اسلام بلخ گفته و اکابر بلخ را مدح کرده:
درود
مصرع دوم شعر "وز نفاق تیر و قصد ماه و کید مشتری" رایجتر است. حداقل من این جور شنیدم. لطفا بررسی شود.
سپاس
بی سواد در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
جناب بیدار،
همه آنچه به عرض رسید ، اینکه فرزند زمان خویش باشیم .
در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
جناب بی سواد گرامی: مجادله کار خوبی نیست و حقیر هم نه قصد مجادله با شما دارم، نه با همه نظرات سرکارمخالف هستم، ولی متاُسفانه شما هم فکر میکنید "هنـر نــزد ایـرانیـــــان اسـت و بس". دوست عزیز: کمی به این شعر مرحوم پروین فکر کنید:
واعظی پرسید از فرزند خویش هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق هم عبادت هم کلید بندگیست.
گفت از این معیار اندر شهر ما یک مسلمان هست آنهم ارمنی است!
و کوروش مرد بزرگی بوده و هست، ولی این دلیل نمیشود که حرف حق را نباید زد. من نمیفهمم چرا هر کسی ایجا حرفی میزند به رگ ملی نژادی شما بر میخورد. کسی اینجا از ایران و ایرانی حرف نزد که شما دوباره رفتی سر داستان استر (در ایران بعضی از مداحها از هر جا کم میآورند سری به کربلا میزنند).
دوست گرامی، در باب داستان استر یک بار مفصل حرف زدیم. به قول آقای خلیل جوادی در "محکمه الهی":
حیف که آدم خودشو پیر کنه
و سوزنش فقط یه جا گیر کنه
شب خوش دوست عزیز!
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:
گویند حاجی بی سواد یخچال بزرگی از مکه اورده بود. رندی بروی ان نوشت: مقصود من از کعبه بتخانه توئی تو مقصود توئی کعبه بتخانه بهانه
سوسن فتایی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹:
با درود
مصراع اول بیت دوم از پایین، به جای "نیم"، باید "نه ایم" درست باشد. هم از نظر وزن و هم از نظر دستوری؛ برای ضمیر "ما" ، باید فعل جمع به کار رود.
علی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۴:
نام علی اکبر شکارچی را سرچ کنید و کاست عاشقانه را دانلود کنید خیلی زیبا خونده تلفیق با ملودیهای لری
بی سواد در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
جناب بیدار،
حقیر به هیچ رو قصد مجادله با سرکار ندارم هم ننوشته ام برده داری در گذشته خوب بوده یا امروز خوب است و یا سعدی فعال حقوق زنان بوده است یا ّغرب مدینه فاضله است و عربستان بهشت بردگان یا برده داران ، و جرج واشینگتن و جفرسون ( که از قضا شیفته کوروش بود) برده دار نبوده اند.
آنچه کوشیدم با بی سوادی خود بیان کنم اینکه
همه چیز را در ظرف زمان و مکان داوری کنیم( اگر شایسته داوری باشیم) ، فرزند زمان خویش باشیم و نگاهی به پیرامون خود بیفکنیم . فرصتی اگر دست داد
لطفا سری هم به عهد عتیق بزنید و به ویژه کتاب استر را بخوانید( اگر نخوانده اید)
تا ازاحتمال تکرار تاریخ شگفت زده شوید.
به برده داری که میرسیم، پرونده تاریخی ایران از همه فرهنگ هایی که مانده اند پاک تر است.
شاد باشید.
کمال در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷:
یامهدی
جمع این رباعی: 7197
ثمین در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - بلبل و مور:
بسیار شعر زیبایی بود واقعا مناظره هایی که پروین در اشعارش بکار برده فوق العاده است
صابر در ۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹: