ناشناس گمنام در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
دیوان طرزی افشار واقعا خواندی است.
ایشان بحر طویل هم در همان مایه دارند.
شعری هم که از قاآانی نوشته اید یک گونه تقلید از انوری ابیوردی است. در شعری که می گوید: گویند که در طوس گه شدت گرما....
داستان جالبی دارد.
فکر کنم انوری مخترع این نوع شعر باشد.
البته چند خواننده ی غربی و ایرانی هم در طی سال های اخیر ترانه هایی با این سبک خوانده اند و توصیه می کنم گوش کنید!
با تشکر از تمامی دوستان این محفل!
ناشناس گمنام در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۷ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
س م عزیز
شما چرا اینقدر در جزئیات می مانید؟
خب حالا هزار تا هم زهره بوده باشد. کلی نگر و بلند نظر باشید. پویان خوب نوشته بود.
در هر حال، اشکالات جزئی کردن وکلال نگر نبودن هم باعث به سر انجام نرسیدن بحث ها می شود و هم کدورت ها را می افزاید.
خلاصه از تو دوست دانشمند انتظار می رود در جزئیات گرفتار نشوی .
به علاوه:
مبادا که از ما ملولیده باشی
حدیث حسودان قبولیده باشی
س ، م در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
آری آری
چه خوب یاد آور دوران دبیرستان که اشعار طرزی ورد زبانمان بود ولی شاعر را نمی شناختیم ، گاهی از او تقلید می کردیم ، یک بیت از او :
شکر لله که ما مکّیدیم/تربت پاک پیمبر دیدیم
به اسامی ” ید“ اضافه می کرده و فعل می ساخته
رشیدی سمرقندی نیز چنین اشعاری دارد
ولی از قاآنی غزلی موجوداست که هنرمندانه تر از اینهاست ، البته خواندنش ظرافتی خاص می طلبد:
پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
میشنیدم که بدین نوع همیراند سخن
کای ز زلفت صصصبحم شا شا شام تاریک
وی ز چهرت شا شا شا مم صصصبح روشن
تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصبر و تا تا تابم رررفت از تتتن
طفل گفتا: مممن را تتو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
مممی خواهی ممشتی به کککلت بزنم
که بیفتد مممغزت ممیان ددهن؟
پیر گفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ و لا لا لا لم به خخلاق زمن
طفل گفتا خخدا را صصصد بار شششکر
که برستم به جهان از مملال و ممهن
مممن هم گگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنگی مممثل مممن
شاد باشید
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۸ - رفتن مصطفی علیه السلام به عیادت صحابی و بیان فایدهٔ عیادت:
بسم الله الرحمن الرحیم
چون تو را آن چشم باطن بین نبود/گنج می پندار اندر هر وجود
اندر هر وجود: چنان که گفته است:
نیازارم ز خود هرگز دلی را/که می ترسم در آن جای تو باشد
پس صلۀ یاران ره لازم شمار/هر که باشد گر پیاده گر سوار
پس صله: یعنی تاویل صلۀ ارحام، که در شریعت حثّ بر آن شده است. که ارحام معنویه عقول مجرده و ارواح مکرمه است.
بابک در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
جناب شمس شیرازی گرامی،
عقل همان خرد است؟
و فرمودی مانای عقل را در دهخدا جستجو کردید... آیا معنای آن و یا هوش را هم پیگیری فرمودید؟
عقل در فرهنگ معین:
1-فهمیدن، دریافت کردن
2- هوش، شعور ذاتی، فهم
و 2 صفحه توضیحات دیگر... از جمله در باره اصطلاح "عقل کسی را پاره سنگ بر داشتن" = کم عقل بودن وی، بیخرد بودن او
(فرهنگ معین جلد 2 صفحات 2325 -2327)
در اینجا روشن است که طرف عقل دارد(کمی) ولی خرد را هیچ ندارد، اگر عقل برابر خرد بود وی می باید کمی خرد داشت که می بینی هیچ ندارد، و نتیجه منطقی که عقل و خرد همسان، یکسان، همسنگ، و برابر نیستند.
اما هوش،
ریشه از پهلوی hōš
1-فهم، شعور، ادراک
هوش یک معنی وسیع دارد و یک معنی محدود،
الف-بمعنی وسیع عبارتست از بکار افتادن مجموع استعدادهای عالی ذهن خاصه استعداد درک معانی مجرد.....
ب-بمعنی محدود عبارت است از استعداد سازش با وضع جدید و حل مسایل تازه.... هوش با تعریفی که از آن داده شده، استعدادیست فطری، و هر کس هنگام زادن مقداری از آن را با خود می آورد. این مقدار نزد بعضی مردم زیاد است و در باره آنها گفته می شود دارای هوش سرشار هستند، و نزد برخی دیگر بر عکس بسیار کم است چنانکه صاحبان آنرا بلید، کند ذهن، کودن، و ابله... میخوانیم. اما اکثریت مردم میان این دو دسته قرار دارند یعنی از آن موهبت طبیعی بطور متوسط بهره برده اند، هر چند که برابری کامل میان آنان بر قرار نیست...
2-عقل، خرد
فرهنگ معین جلد 4 صفحه 5224
(پیشتر توضیح دادم که چرا عقل و خرد اگرچه از یک جنس ولی یکسان، برابر، همسنگ نیستند و دارای بارهای متفاوتی می باشند)
از قضا تیزهوشی نیز معنای خردمند را ندارد، چراکه هر تیزهوشی خردمند (دارای خرد) نیست.
باری شاید این بیان، مفهوم را روشنتر کند:
...سالها می باید تا پخته شود هر خامی...
خرد آن خامی (عقل،هوش و حتی تیز هوشی) است که پخته شده، ولی آنان پخته نیستند.
فرمودید که بی توجه به مانای واژگان در زبانهای دیگر بخصوص زبان انگلیسی معنای آنانرا باز گشایند....
زبان وسیله ایست برای ارتباط، و واژگان پدید آورده شده اند برای فهم کردن بسیاری از چیزها و ملتفت کردن مخاطب از منظور و محتوا....، در برخی از زبانها گاهی یک تفکر و یا ایده کمی روشنتر و واضحتر درک می شود تا زبانی دیگر حتی در شکل یک کلمه و یا واژه... و نمونه آن همین عقل و خرد که در زبان ما و میان ما با هم چنان درآمیخته اند که جدا کردن و تفکیکشان بی دردسر نیست (دردسر را هم ملاحظه می فرمایید!)، و نمونه زبان انگلیسی که آوردم برای آن بود که این تفکیک و جدا بودن را روشنتر و واضح کند، همین.
در ضمن فارغ از هر زبانی این ایده و تفکر است که در ابتدا پدید می آید و سپس واژه ای برای آن ساخته می شود و نه بالعکس، یعنی که ریشه واژگان از تفکرات و ایده هاست(در مورد ناملموسان) و آنان ساخته شده اند که منظور را منتقل کنند، و ایده ها و تفکرات خلق نمی شوند برای واژه ای به خصوص...
پدیده عقل و خرد همواره میان قوم بشر یکسان است، و تفاوت ( شاید بابت درک و فهم آنان) واژگانی است که مردمان مختلف پدید آورده اند که در زبانی روشنتر و در دیگری آن مقدار واضح نیست.
*
در آخر نیازی به دست بدامان شدن شیخ نبود، اگر به جمله ای که بنده مانا را در آن استفاده کردم دقت میکردید می دیدید که مانا هم معنی و هم آن سه دیگر را دربر دارد.
و مانا در مصراع دوم که از شیخ آوردید:
مانا(مانند آن؟؟؟) که دلش بسوخت بر کشته خویش!!
*
و همچنان که پیشتر عرض شد بنده نه در زبانهای کهن و نه در لغتنامه ها برخورد نکرده ام که مانا معنیِ معنا را دارا باشد. و نیز نمی بینید که فی المثال دکتر معین هم حتی یکبار (تا آنجا که من دیده ام) از مانا برابر معنا استفاده کند.
شما فرمودید که در دهخدا دیدید، کدام یک؟ آن نسخه پانزده جلدی و یا نسخه اینترنتی؟
بی نام در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
تفاوت تعزیر با حد
وقتی مجازات تمام و کمال اعمال شود ، حد است
مثلاً ،گفته اند حد شرانخواری هشتاد ضربه شلاق است
ولی تعزیر حد ِ با تخفیف است به صلاحدید قاضی
مثلاً، پنج صربه شلاق برای نوجوانی که از روی نادانی و در اثر فریب دوستان شراب خورده
قاضی حکم میکند تا مزه ی حد را به نوجوان بچشانند تا عبرتی باشد
شمس شیرازی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
درود بر این ظریف که پیاز داغش آنچنان پاسخ ها می دهد!!
ناشناس در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۹ - فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان:
بی نام
آیا علم وجود روح را اثبات کرده
یا باید به اعتماد بزرگان ادیان وجود روح را پذیرفت ؟
شمس شیرازی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
نه گمانم تعزیر مجازاتی است که میزان آن بسته به نظر قاضی شرع است. و گویا با حد تفاوت دارد
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
بسمه تعالی
سلام بر شما فرید
تعزیر، همان حد، تنبیه و مجازات کردن است.
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۹ - فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان:
بسمه تعالی
پوزش، حقیر گمان کرد، که در مثنوی جلال الدین هستیم.
احسان، گنج علم ما ظهر مع ما بطن، صحیح است.
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از عمر رضیالله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم:
گفت یا عمر چه حکمت بود و سر
حبس آن صافی درین جای کدر
ان فرستاده و پیک قیصر روم به عمر گفت چه راز و حکمتی بود که ان روح صاف و پاک از عالم بالا در حبس زمین این جای تاریک و کدر در بیاید و درین کالبد گرفتار شود
آب صافی در گلی پنهان شده
جان صافی بستهٔ ابدان شده
این روح خدایی و کبریایی مثل اب زلالی در میان گل و لای پنهان شده و آن جان پاکیزه و خالص(صافی) در جسمها و بدنها گیر افتاده و به بند کشیده شده ؟
گفت تو بحثی شگرفی میکنی
معنیی را بند حرفی میکنی
جواب داد تو داری مبحث بزرگی رو مطرح میکنی و میخوای یه عالم معنی رو با حرف و کلام نمایان کنی
حبس کردی معنی آزاد را
بند حرفی کردهای تو یاد را
معانی را محدود کردی با این کار و میخواهی هر چه اموختنی و یاد گرفتنی است در حرف وکلامی بگنجانی و اسیر کنی ......
از برای فایده این کردهای
تو که خود از فایده در پردهای
واسه سود جستن اینکارو میکنی و میخوای خلاصه کنی.... ولی معنی سود جستن برایت در ابهام و گم است
آنک از وی فایده زاییده شد
چون نبیند آنچ ما را دیده شد
اونیکه خودش به مفید بودن و منفعت معنی بخشیده برای ما چگونه ممکنه نبینه اونچیزی که برای ما قابل دیدن شد....
صد هزاران فایدهست و هر یکی
صد هزاران پیش آن یک اندکی
صد هزار فایده دارد این معانی و همه اینها پیش ان یکی(خداوند معنی ) در بحث جان و روح و حبس آن در تن اندک و ناچیز است
آن دم نطقت که جزو جزوهاست
فایده شد کل کل خالی چراست
این صحبتها و بحث ها برای تو فایده و سود دارد پس ببین اصل این کار و امدن روح بر جسم و شناخت جان چه فوایدی دارد و تو گمان مبر که از فایده خالیست .......
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۹ - فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر کیوان کمالی، بیت نگاشته شده توسط شما، از شیخ بهاء الدین عاملی، شیخ بهائی می باشد.
موید باشید.
پویان در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
شمس شیرازی عزیز
آنچه شما میفرماید کاملاً صحیح است، بنده هم در انتها ذکر کرده بودم که به یاد "طرزی افشار" اینگونه نوشته ام. احتمالاً باید این شاعر قرن یازدهمی را بشناسید، در دیوان خود به وفور از مصادر جعلی بهره می گیرد و نیز افعال لازم و متعدی را به جای یکدیگر استفاده میکند.
کمال در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۴:
جمع آن:6185
کیوان کمالی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۹ - فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان:
با سلام
احتراما به عرض می رسانم که سالیان خیلی دور این بیت شعر را در زیر شیشه میزی این چنین نوشته بودند
این وطن مصر و عراق وشام نیست
این وطن جائیست کانرا نام نیست.
مرجع دست نوشته بود. جهت اطلاع تقدیم می گردد
با تشکر
دکتر اندیشه قدیریان در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:
مصراع نخستِ بیت سوم را باید به این شکل، اصلاح نمود:
کار، او دارد کآموختۀ کارِ تو است
در مصراع دوم بیت آخر نیز، «سخن ست» باید به صورتِ «سخن است» تایپ شود.
فرید در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
سلام دوستان
من فکر می کنم هم واژه ی تعزیر زیبا و صحیح است و هم واژه ی تکفیر . البته بد نیست مداقه گردد که خوردن می تعزیر ندارد بلکه مستوجب حد است ....
سینا شاکری در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶:
بیت اخر ، صفراست تو را نه صفر است تو را
ناشناس گمنام در ۹ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴: