سعید در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۴:
بیت سوم:
وقت است که چون آبله از پوست برآییم
صدرا عباسی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:
با صدای جان جانان علیرضا قربانی فوق العاده است
مهران قربانی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:
استاد همایی مصرع آخر رو اینگونه ضبط کردن: "در خمارم قدح می ز خم آر ای ساقی"
محمد در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۹۹:
اعداد و کسی میتونه تفسیز کنه ؟
کاظم ایاصوفی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳:
بیت هفتم آخر مصراع اول بعید باید به عید نوشته شود
بیت یازدهم سال باید سوال نوشته شود هم در مصراع اول و هم دوم
پارسا در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
اگر اشتباه نکنم بیت سوم :
بود این عنایت و آن کرم
محسن شفیعی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵:
بیت هشتم مصرع دوم
در ترک اعتبار بود اعتبار ما
صحیح است
محسن شفیعی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲:
بیت نهم مصرع اول (سخت )افتاده است
می پرستان سخن سخت نگیرند به خویش
غبار در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:
حافظ که می فرماید: "چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست" منظورش چار تکبیر نماز میت نیست تا مثلا گفته شود او فلان مذهب را داشته که در نماز میت چار تکبیر می گویند.
چار تکبیر، کنایه از ترک و دوری از چیزی است. صائب که در شیعه بودنش شکی نیست هم چار تکبیر را به کار برده:
هر دم از ماتم برگی نتوان آه کشید
چار تکبیر بر این نخل خزان دیده زدیم
چنانکه ملا محسن فیض کاشانی:
کبریای حرم حسن تو چون روی نمود
چار تکبیر زدیم از همه بیزار شدیم
حسن در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
با سلام
تمامی شرح حال خاکیان و افلاکیان به زیبایی در این مصرع حضرت حافظ متجلی شده است
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
و یا در این بیت احوال مخلوقات خداوند چه زیبا و رسا بیان شده است
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
چگونه با دانش محدود تو را اثبات کنم و چگونه تو را فراموش کنم که همه جا هستی بدرستی که من از وجود تو هستم و تو همه دار و ندارم
پس حتی در زمانی که سعی بر بی خبری دارم باز در اقیانوس افکار تو شناورم
دست توانای فرزندِ فردوسی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۵:
به نام داورِ کَردگار. کوتاهِ بیت آغازین استاد تبریزی مَتَل شده است. در بهار 1395 آنرا به پارسی سَرِه برای سَرِه نویسان ویراستم. که مردم بپذیرند و روان بشود.
مَتَل:
خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج
فرزندِ فردوسی:
خشت زیرین چون نهد مِهراز کژ
بُرگ تا پروین فَرازَد باز کژ
روشنگری:
"معمار" تازیشدۀ "مِهراز" پارسیست.
"برج" تازیشدۀ "بُرگ" پارسیست، همان bourg در زبانهای اروپایی.
بُرگِ فراخته هم باز مانند خشتِ زیرین کژ می شود.
مهدی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:
درود
در بیت ما قبل آخر چه زیبا در بین اسامی و صفات خداوند صفت حال گردان را انتخاب کرده است.
نهایت تناسب را با کل بیت دارد.
با سپاس
محسن شفیعی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۸:
بیت ششم مصراع دوم
که طوق فاخته ....
صحیح است مطابق چاپ محمد قهرمان
علی عباسی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:
عبارت به "به دفم برزد" در بیت پنجم که صورتیست از "به دف برزدن"،که اشاره است به رسمی کهن در امور اجتماعی-سیاسی گذشته.ترتیب کارچنین بودست که مخالفان کسی برای بدنام کردن او،مشتی اوباش و کودک را پول و شیرینی میدادند-بقول حضرت ابولفضل بیهقی مشتی رند را سیم میدادند-و شعری شعارگونه در اختیار مطربان دوره گرد و بازاری میگذاشتند تا بخوانند و بنوازند و جمعیت در پی آنان تکرار کرده و در کوی و برزن براه بیفتند و آبروی اورا ببرند و رسوایش کنند...
به قرار معهود و رسم مالوف اگر بخواهیم نمونه های دیگری در ادبیاتمان نام ببریم،یکی خواجه حافظ که گفت:
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرف آنک/مغبچه ای میزندم به چنگ و دف
یا که گفت:
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند/هرزمان با دف و نی،بر سر بازار دگر
.
. ونیز مرصاد العباد نجم الدین دایه:
"...ای آدم از بهشت بیرون رو، و ای حوا ازو جدا شو،ای تاج از سر آدم برخیز،ای حله از تن او دور شو،ای حوران بهشتی آدم را به دف دو رویه بزنید..."
علی عباسی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:
در بیت دوم بشو را بشوی بنویسید تا از اشتباهات قرائت جلوگیری شود
ممنون
سعدی دوست در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:
دوش بی روی تو آتش به سرم بر می شد
وآبم از دیده همی رفت و زمین تر می شد
روهینا در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » مستدرکات » تکه ۲:
نیک است گر معنای حروف دشوار و معنای کلی کلام بیان شود. مخلص
کمال در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۲۷:
ج.آ : 7467
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی:
این مگر خویشست با آن طوطیک
این مگر دو جسم بود و روح یک
بعد از افتادن طوطی به کف قفس ...بازرگان به گمان مردن اون پرنده با خودش گفت این پرنده با اون طوطی در قفس مگر نسبت و خویشی دارند که مانند دو جسم در یک کالبد هستند ....
این چرا کردم چرا دادم پیام
سوختم بیچاره را زین گفت خام
و بخودش با پشیمونی میگفت که این چه کاری بود کهه من کردم ... ازین گفته خام من جان این پرنده سوخت و تباه شد
این زبان چون سنگ و هم آهن وشست
وانچ بجهد از زبان چون آتشست
این زبان مثل سنگ و اهن میمونه که با هم تولید شراره آتش میکنه و پرتاب میشه و باعث سوختن میشه ......و تباهی و فتنه ببار میاره....
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نقل و گه از روی لاف
پس این زبان را بیهوده بکار نبر ... سنگو آهن را برهم نزن ..... چه به شرح ماجرایی ویا به یاوه گویی و خودستایی(لاف)
زانک تاریکست و هر سو پنبهزار
درمیان پنبه چون باشد شرار
برای اینکه تو بصیرت دیدن نداری و حقایق و پیامد های کار برای تو تاریک و مبهم است .... مثل آتش رو شن کردن در میان پنبه زار میماند ...
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند
ستمکارند آن کسانیکه چشم ها را میبندند و دهان میگشایند و جهانی را به فتنه میسوزانند
سیروس رحمانی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱: