گنجور

حاشیه‌ها

جلال ارغوانی در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:

سهل باشد به ترک جان گفتن

ترک جانان نمی توان گفتن

آغازی زیبا .رمانتیک .خلاصه کلام .ناب .دلپذیر 

دل نشین.شور انگیز .

بابک چندم در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۲ در پاسخ به nabavar دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۵ - حکایت روزه در حال طفولیت:

دَرَم -> دَر من /اندر من/ اندرونم/درونم

به طفلی -> در طفولیت/ کودکی

کوروش شاملو در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

عرض ادب و احترام 

این شعر از حافظ شیرازی است و هم به لحاظ محتوایی و هم ادبی دارای پیچیدگی و عمق فراوانی است. اینجا به تفسیر محتوایی و ادبی آن پرداخته می‌شود:

تفسیر محتوایی

بیت اول: شاعر با حسرت و اندوه بیان می‌کند که معشوق، غیر از ستم و بی‌وفایی، چیزی برای او به ارمغان نیاورد. شکستن عهد معشوق نشان‌دهنده بی‌توجهی او به وفاداری و احساسات عاشق است. معشوق در برابر غم شاعر بی‌تفاوت است و همین بی‌اعتنایی، غم و اندوه شاعر را افزایش داده است.

بیت دوم: شاعر از خدا می‌خواهد که معشوق را به خاطر رفتار ظالمانه‌اش مواخذه نکند. او دل خود را به کبوتر تشبیه می‌کند که اسیر دست صیاد شده و این تصویر، رنج و شکنجه‌اش را به تصویر می‌کشد. در اینجا "صیاد حرم" به‌معنای معشوقی است که با وجود جذابیت و قداست، ارزش صید خود را نگه نداشته و دل عاشق را شکار کرده است.

بیت سوم: حافظ می‌گوید که جفای یار نه از بدطینتی او، بلکه از بخت بد خود اوست؛ زیرا به‌عقیده او، یار همواره اهل لطف و بزرگواری است. این جمله ممکن است نشان‌دهنده تسلیم شاعر به سرنوشت و یا عذرخواهی تلویحی او از یار باشد، به این معنا که خطا در واقع به شانس شاعر بازمی‌گردد.

بیت چهارم: شاعر به تجربه دریافته که هر کس نزد یار تواضع و فروتنی نکرده و خود را به خواری نینداخته، به مقامی درخور نرسیده است. در این بیت شاعر از عرفانی سخن می‌گوید که بر اساس آن، خضوع و فداکاری در عشق واقعی ارزش دارد.

بیت پنجم: شاعر با حالت اعتراضی به ساقی می‌گوید که باده بیاورد و به محتسب (نماینده شرع و قانون) بگوید که آن‌ها را انکار نکند. این باده نه به‌عنوان یک نوشیدنی، بلکه نمادی از حقیقت و ادراک معنوی است که حتی در جام جم، که نماد دانش و بصیرت پادشاهی است، یافت نمی‌شود.

بیت ششم: در این بیت، حافظ راهروهایی را به تصویر می‌کشد که به حریم درگاه معشوق راه نیافته‌اند. او بیان می‌کند که بسیاری از افراد بی‌تجربه و سطحی، از رسیدن به این درگاه عاجز هستند، و چنین افراد در وادی عشق راهی به سوی حقیقت پیدا نمی‌کنند.

بیت هفتم: حافظ در این بیت به خود و توانایی‌هایش در سخنوری اشاره دارد و می‌گوید که در عرصه فصاحت و بلاغت، او بالاتر از همه است. او همچنین به مخالفان و منتقدان خود اشاره می‌کند و می‌گوید که آنان هیچ هنر و دانش حقیقی ندارند.

تفسیر ادبی و نکات بلاغی

تشبیه: در این شعر از تشبیهات متعددی استفاده شده است. مثلاً دل شاعر به کبوتر تشبیه شده که اسیر چنگال صیاد شده است. این تصویر حس نرمی و ظرافت دل شاعر را بیان می‌کند که در برابر ستمگری معشوق آسیب‌پذیر است.

استعاره: استفاده از "جام جم" به عنوان استعاره‌ای برای دانایی و بصیرت است. این استعاره، نشان‌دهنده این است که معرفت و حقیقت در عشق و از طریق شراب عرفانی (به‌معنای عشق الهی و عارفانه) به دست می‌آید و نه از راه ظاهری.

کنایه: در بیت پنجم، کنایه‌ای زیبا از حقیقت در مقابل قوانین ظاهری دیده می‌شود. حافظ از ساقی می‌خواهد که باده بیاورد و به محتسب بگوید که انکار نکند. این بیان کنایه‌ای از برتری عشق و حقیقت بر قضاوت‌های خشک و ظاهری است.

حسن تعلیل: در بیت سوم، شاعر بیان می‌کند که جفای معشوق به علت بخت بد اوست، نه از بدطینتی معشوق. این توضیح شاعرانه برای علتی غیرمنطقی و عرفانی، باعث زیبایی بیشتری در شعر شده است.

تضاد: در بیت چهارم، تضادی میان خواری و احترام وجود دارد. شاعر می‌گوید که هر کس که در نزد یار تواضع نکرده، محترم نبوده است. این تضاد به معنای واقعی از ارزش‌های عرفانی در عشق اشاره دارد.

ایهام: "جام جم" در بیت پنجم ایهامی دارد، زیرا علاوه بر اشاره به جام سلطنتی، معنای بصیرت و دانایی را هم تداعی می‌کند. این ایهام خواننده را به تفکر و تفسیر دوباره وامی‌دارد.

طنز تلخ: در بیت هفتم، حافظ با نوعی طنز تلخ به منتقدان و رقبای خود طعنه می‌زند و به کنایه از ناتوانی آنان در هنر سخنوری سخن می‌گوید. این نوع طنز به سبک و زبان خاص حافظ در مقابله با منتقدان اشاره دارد.

نتیجه‌گیری

این شعر بیانگر دیدگاه عارفانه و عاشقانه حافظ به زندگی و عشق است. او از ستم یار و بی‌وفایی معشوق گلایه دارد، اما این گلایه‌ها با زبانی طنزآلود و کنایی همراه است. استفاده از تصاویر شاعرانه و عرفانی مانند "کبوتر"، "جام جم"، و "صیاد حرم" به خواننده کمک می‌کند که به عمق احساسات و افکار حافظ پی ببرد. در نهایت، حافظ با توجه به توانایی‌هایش در سخنوری و هنر، خود را بالاتر از منتقدان می‌بیند و به خواننده یادآوری می‌کند که هنر و معرفت واقعی در درک و پذیرش حقیقت عشق نهفته است.

کوروش شاملو در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

این شعر از حافظ، پر از اشارات عاشقانه و عرفانی است و به مضامین عشق، فراق، وصال، و جلوه‌های گوناگون معشوق می‌پردازد. در این تفسیر، هم به تحلیل محتوایی شعر پرداخته خواهد شد و هم به نکات ادبی برجسته اشاره خواهد شد.

۱. تفسیر محتوایی بیت اول

بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت / و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت

حافظ در این بیت به تصویر بلبل و گل می‌پردازد که از نمادهای عشق هستند. بلبل به نماد عاشق و گل به نماد معشوق است. بلبل ناله‌های زاری دارد که ناشی از عشق و حسرت است. در اینجا، عاشق، در عین اینکه به وصال رسیده، همچنان دردمند است؛ این موضوع نشان‌دهنده‌ی پیچیدگی و دردناکی عشق و شیدایی است. بیت دوم

گفتمش در عین وصل‌، این ناله و فریاد چیست؟ / گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت

در این بیت، شاعر از بلبل می‌پرسد که چرا در زمان وصال، ناله و شکایت می‌کند. پاسخ بلبل نشان می‌دهد که عاشق همیشه تحت تأثیر جمال و جلوه‌ی معشوق است و عشق، او را به چنین احوالاتی می‌کشاند. در اینجا، وصال و فراق هر دو به نوعی در دل عاشق حضور دارند. بیت سوم

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض / پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت

حافظ در این بیت به جایگاه متعالی معشوق اشاره می‌کند. معشوق همچون پادشاهی است که از تقاضاهای عاشقانه‌ی یک گدا (عاشق) رو برمی‌گرداند و عاشق در اینجا حق اعتراض ندارد. این بیت نشان‌دهنده‌ی تفاوت مقام عاشق و معشوق و نوعی تسلیم در برابر اراده‌ی معشوق است. بیت چهارم

در نمی‌گیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوست / خُرَّم آن کز نازنینان‌، بختِ برخوردار داشت

در این بیت، حافظ به این واقعیت اشاره می‌کند که حسن و جمال معشوق، نیاز و خواهش عاشق را برآورده نمی‌کند. او می‌گوید خوشبخت کسی است که بخت برخورداری از زیبایان را داشته باشد. این بیت نشان‌دهنده‌ی نوعی ناامیدی و واقع‌گرایی در رابطه‌ی عاشق و معشوق است. بیت پنجم

خیز تا بر کِلکِ آن نقاش‌، جان افشان کنیم / کـ‌این همه نقشِ عجب در گردشِ پرگار داشت

حافظ در این بیت به قدرت و هنرمندی خداوند اشاره می‌کند که همه‌ی نقش‌ها و زیبایی‌ها در آفرینش او جلوه‌گر است. او از عاشق می‌خواهد که به خاطر این آفرینش شگفت‌انگیز، جان خود را فدا کند. بیت ششم

گر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکن / شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانهٔ خَمّار داشت

در این بیت، حافظ به داستان معروف شیخ صنعان اشاره می‌کند که در راه عشق بدنام شد و حتی خرقه‌ی عرفانی خود را در خانه‌ی خمّار گرو گذاشت. پیام این بیت این است که عاشق واقعی نباید نگران بدنامی باشد. بیت هفتم

وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوارِ سیر / ذکرِ تسبیحِ مَلَک در حلقهٔ زُنّار داشت

در این بیت، حافظ به شخصیتی اشاره می‌کند که در عین دینداری و عرفان، به نوعی دچار تناقض شده است. او در حالی که ذکری معنوی بر لب دارد، ظاهری مخالف با شریعت (حلقه‌ی زنار) دارد. این بیت اشاره به عرفانی است که از قید و بندهای ظاهری رهاست. بیت هشتم

چشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشت / شیوهٔ جَنّاتُ تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت

در بیت آخر، حافظ خود را عاشقی می‌داند که زیر سقف قصر معشوقه‌ی زیباروی ایستاده و شیوه‌ی بهشتی را تجربه می‌کند. به نوعی می‌توان گفت حافظ خود را در حالت وصال و بهشت‌آسا تصور می‌کند.

۲. تفسیر ادبی و نکات زبانی

شعر حافظ به خاطر زبان فاخر و هنرمندانه‌اش سرشار از زیبایی‌های ادبی است. در اینجا به برخی از صنایع ادبی و نکات زبانی موجود در این غزل اشاره می‌شود:

الف) استفاده از استعاره بلبل و گل: این دو واژه نمادهای متداول در شعر فارسی هستند که بلبل عاشق و گل معشوق را نماد می‌کنند.

پادشاه و گدا: حافظ در بیت سوم، معشوق را به پادشاه و عاشق را به گدا تشبیه می‌کند تا تفاوت مقام و جایگاه آنها را نشان دهد.

ب) کنایه جلوه معشوق در این کار داشت: اشاره به این دارد که جلوه و جمال معشوق، سبب ناله‌های عاشقانه‌ی بلبل است، که نوعی کنایه از تأثیر عمیق عشق است. خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم: کنایه از تقدیر جان و زندگی در راه عشق الهی است.

ج) اشاره به داستان‌های عرفانی شیخ صنعان: اشاره‌ای به داستان شیخ صنعان و دلدادگی او دارد که در عرفان اسلامی نمادی از تسلیم عاشقانه در راه معشوق است و حافظ به این ماجرا به عنوان الگویی برای رهایی از قیود دنیا اشاره می‌کند.

د) بازی با مفاهیم مذهبی ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشتن: این عبارت به نوعی تضاد اشاره دارد؛ کسی که ذکری مقدس بر لب دارد اما در ظاهری غیرمرسوم و شاید «نامطلوب» به لحاظ ظاهری دیده می‌شود. این تضاد نشان‌دهنده‌ی نوعی آزادی عرفانی از قید و بندهای ظاهری است.

ه) آرایه‌های معنایی تضاد و تناقض: در بیت‌های مختلفی، حافظ به تضادهای موجود در عشق و رابطه‌ی عاشق و معشوق اشاره می‌کند، مانند وصال و ناله، نیاز و ناز، تسبیح و زنار.

و) کاربرد جناس کلمات و عباراتی مانند نقش و نقاش، شیوه و جنات تجری تحتها الانهار، از جناس‌های ظریف در این شعر هستند که ریتم و آهنگ کلام را دلنشین‌تر می‌کنند.

نتیجه‌گیری

شعر حافظ، مانند بسیاری از غزلیاتش، در قالب زبان استعاری و عارفانه‌ای، مفاهیم عمیق عشق و شیدایی را به تصویر می‌کشد. او با بهره‌گیری از تصاویر زبانی چون بلبل و گل، نقاش و نقش، و شخصیت‌هایی چون شیخ صنعان، تلاش می‌کند جایگاه و پیچیدگی‌های عشق را بیان کند.

 

کوروش شاملو در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

عرض ادب محضر همه عزیزان ادیب 

این غزل از حافظ، شاعر بزرگ پارسی‌گو، به یکی از مضامین اصلی شعر او، یعنی عشق و تسلیم در برابر معشوق و بی‌پناهی انسان در مقابل دنیا، می‌پردازد. در ادامه به تحلیل محتوایی و ادبی این شعر خواهیم پرداخت.

تفسیر محتوایی 1. بی‌پناهی انسان در برابر معشوق و دنیا

در بیت اول، حافظ با بیانی صریح بیان می‌کند که جز آستان معشوق، جایی برای پناه بردن ندارد. این آستان، همان نقطه‌ای است که انسان احساس امنیت و آرامش دارد و در مقابل دیگر نقاط جهان، بی‌ارزش و غیرقابل‌اعتماد است.

2. تسلیم در برابر قهر و لطف معشوق

بیت دوم و سوم به مفهوم عارفانه‌ی عشق و تسلیم در برابر قهر معشوق پرداخته شده است. حافظ اعلام می‌کند که اگر دشمن حمله کند، او سلاحی ندارد جز آه و ناله، که نشانه‌ای از بی‌قدرتی انسان در برابر اراده‌ی معشوق و رضایت به مشیت اوست.

3. خرابات و رهایی از بندهای دنیا

در بیت سوم، اشاره به "کوی خرابات" شده است که در ادبیات عرفانی به مکان رهایی از قید و بندهای دنیوی و رسیدن به حالتی از فراموشی و فنا در معشوق اشاره دارد. در اینجا حافظ از روی گرداندن از خرابات و قواعد دنیوی انتقاد کرده و آن را بی‌فایده می‌داند.

4. تسلیم به نابودی به‌دست زمانه

در بیت چهارم، حافظ در مواجهه با مشکلات و سختی‌های زندگی، تسلیم و رضایت خود را به مشیت زمانه و قضا و قدر اعلام می‌کند و می‌گوید که اگر زمانه بخواهد خرمن عمر او را به آتش بکشد، از آن شکایتی ندارد. این بیت نشان‌دهنده‌ی ایمان و تسلیم کامل حافظ به سرنوشت و پذیرفتن تمامی رویدادهای زندگی است.

5. عشق به معشوق و بی‌توجهی به دنیا

در بیت پنجم، حافظ خود را غلام نرگس جَمّاشِ معشوق می‌داند و از غرور و بی‌اعتنایی معشوق به دیگران سخن می‌گوید. او به شکلی شیفته و فروتنانه از این که معشوق به کسی نگاه نمی‌کند، سخن می‌گوید و این غرور معشوق را نیز قبول می‌کند.

6. دعوت به اخلاق و پرهیز از آزار

بیت ششم یک پیام اخلاقی دارد که در شریعت و آیین حافظ، تنها گناه واقعی، آزار دادن دیگران است و در غیر این صورت، انسان می‌تواند هر چه می‌خواهد انجام دهد. این نگاه به انسان‌دوستی و تسامح حافظ در برابر دیگران اشاره دارد.

7. حمایت زلف معشوق به عنوان پناه

در بیت‌های آخر، حافظ معشوق را به عنوان پادشاه زیبایی و کمال می‌ستاید و زلف معشوق را به عنوان پناهگاه خویش می‌داند. او از زلف و خال معشوق به عنوان گنجینه دل یاد می‌کند و در نهایت اعلام می‌کند که رسیدن به این زیبایی و گنجینه کار هر کسی نیست، بلکه تنها افراد خاص و در خور این شأن می‌توانند به این مقام برسند.

تفسیر ادبی و نکات بلاغی

تلمیح: در بیت‌های مختلف این شعر، حافظ به مفاهیم عرفانی و ادبیات سنتی اشاره دارد. به طور خاص، اشاره به "خرابات" که جایگاهی برای رسیدن به فانی شدن و رهایی از خود در برابر معشوق است، تلمیحی به مفاهیم عرفانی و صوفیانه دارد.

استعاره: استفاده از استعاره‌ها در این شعر بسیار چشمگیر است. برای مثال، "تیغِ ناله و آه" که در بیت دوم به کار رفته، نمایانگر استفاده‌ی شاعر از سلاح نرم و عاطفی به جای سلاح‌های واقعی است.

تشبیه و مجاز: در بیت پنجم، حافظ خود را "غلام نرگس جَمّاشِ معشوق" می‌داند که به گونه‌ای مجاز از شیفتگی او نسبت به معشوقش است. همچنین "خرمن عمر" در بیت چهارم استعاره‌ای از زندگی انسان است که ممکن است در برابر مشکلات و ناملایمات دنیوی آسیب ببیند.

پادشاه حسن به عنوان تشخیص: حافظ در این بیت از معشوق به عنوان پادشاه کشور حسن یاد می‌کند و این نوعی تشخیص (تشبیه به شخصیت انسانی) است که به زیبایی معشوق و شأن بالا و منحصر به فرد او اشاره دارد.

واج‌آرایی و آهنگ: در بیت "زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر" واج‌آرایی حرف "ز" تکرار شده که نوعی آهنگ خاص و تاثر عاطفی به شعر می‌بخشد.

تناسب (مراعات نظیر): کلمات "تیغ"، "سپر"، "ناله" و "آه" در بیت دوم، همگی به نوعی تناسب دارند و مفاهیمی مانند جنگ و تسلیم و ابراز احساسات را به ذهن می‌آورند.

لحن تعلیمی: لحن تعلیمی در این شعر قابل مشاهده است؛ به‌ویژه در بیت ششم، حافظ مخاطب را به پرهیز از آزار و اذیت دیگران دعوت می‌کند و این رویکرد او به مسائل اخلاقی، او را به عنوان شاعری آموزگار و اخلاق‌گرا معرفی می‌کند.

آرایه‌ی تضاد: در بیت سوم، حافظ از کلماتی مثل "رسم و راه" و "خرابات" استفاده می‌کند که نوعی تضاد معنایی بین امور دنیوی و امور عرفانی را نشان می‌دهد.

ارادتمند همه دوستان

کوروش شاملو در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:

عرض ادب و احترام محضر همه دوستان عزیز و ادیب 

این غزل از حافظ دارای مضامین عاشقانه، عرفانی، و هنری است. در اینجا به بررسی تفسیر محتوایی و ادبی این شعر با دقت به نکات ادبی به کار رفته در آن می‌پردازیم.

تفسیر محتوایی

بیت اول:

شاعر در این بیت از «نرگس فتّان» و «زلف پریشان» محبوب سخن می‌گوید. واژهٔ «نرگس» به چشم محبوب اشاره دارد و آن را به عنوان گلی که ویژگی فریبندگی دارد توصیف کرده است. «فتّان» نیز به معنای فریبنده و دلربا است. زلف محبوب نیز به صورت پریشان به تصویر کشیده شده و شاعر از این تصویر به عنوان نمادی از جذابیت و دلبری او بهره می‌گیرد. حافظ در این بیت تأکید می‌کند که هر کدام از این ویژگی‌ها (چشم فتّان و زلف پریشان) بدون اهمیت و معنا نیستند و هرکدام نشانه‌ای از عشق و زیبایی دارند.

بیت دوم:

در این بیت، حافظ از «لب» محبوب سخن می‌گوید که مانند شیره‌ای روان و شیرین است. واژه «شکر» به شیرینی و جذابیت لب محبوب اشاره دارد، و «نمکدان» نیز کنایه از جاذبه و دلبری است که هر دو مفهوم شکر و نمک را با هم ترکیب می‌کند. شاعر در حقیقت لب‌های محبوب را به مثابه نمکدان می‌بیند که با شکر پر شده است و این ترکیب نیز نشانهٔ زیبایی و جاذبهٔ بی‌نظیر است.

بیت سوم:

در اینجا شاعر دعا می‌کند که عمر محبوب طولانی باشد، زیرا مطمئن است که «کمان مژگان» او، یا همان چشمان نافذ و گیرا، معنای عمیقی دارد. «کمان» و «ناوَک» (به معنای تیر) دو نماد از نگاه نافذ و اثرگذار معشوق است که در دل عاشق می‌نشینند و او را تحت تأثیر قرار می‌دهند. حافظ به صورتی شاعرانه، مژگان معشوق را به ابزاری برای جلب توجه و تصرف دل تشبیه کرده است.

بیت چهارم:

شاعر در این بیت از دل خود سخن می‌گوید که درگیر غم فراق و دوری از محبوب شده است و ناله و فریاد از دل او برخاسته است. این ناله‌ها را حافظ نیز تأیید می‌کند و می‌گوید این فریادها بیهوده نیستند و نشانی از عمق عشق و درد دل هستند.

بیت پنجم:

در این بیت، حافظ به تجربه‌ای اشاره دارد که شب گذشته باد از کوی معشوق عبور کرده و به گلستان رسیده است. باد با عبور از کوی یار، عطری از او به گلستان رسانده و گل‌ها را متأثر کرده است. شاعر در اینجا چاک گریبان گل‌ها را به نوعی تسلیم شدن در برابر عشق معشوق تشبیه کرده است.

بیت ششم:

این بیت پایانی است و حافظ به درد عشق اشاره می‌کند که او را وادار به اشک ریختن کرده است، حتی اگر بخواهد این درد را از مردم پنهان کند. حافظ می‌گوید این چشمان اشک‌آلودش بدون دلیل نیستند و نشانه‌ای از عمق عشق و دلباختگی است.

تفسیر ادبی

تشبیه و استعاره:

این غزل سرشار از تشبیهات و استعارات عاشقانه است. به عنوان مثال، «نرگس فتّان» استعاره‌ای برای چشم‌های معشوق است که فریبنده و زیباست. همچنین، زلف پریشان معشوق نیز به جذابیت و آشفتگی دل عاشق اشاره دارد. «شکر» به عنوان استعاره‌ای از شیرینی لب محبوب، و «نمکدان» برای توصیف جذابیت او استفاده شده است. کمان و ناوک مژگان نیز استعاره‌ای برای اثر نگاه عاشقانه معشوق بر دل عاشق است.

ایهام:

در این غزل، حافظ از ایهام نیز استفاده کرده است. برای مثال، «شکر» هم به معنای شیرینی و هم به معنای سخنان دلنشین است و معنای دوگانه‌ای را به لب معشوق می‌دهد. همچنین، واژه «نمکدان» که هم می‌تواند به معنای واقعی نمکدان باشد و هم به عنوان نمادی از دلبری و جذابیت به کار رود، در این بیت حس ایهام‌آلودی به شعر افزوده است.

کنایه:

بیت «در کمان ناوک مژگان تو، بی چیزی نیست» کنایه از نافذ بودن نگاه و اثرگذاری آن است و به کنایه از کشش و گیرایی معشوق سخن می‌گوید. همچنین، «چاک گریبان» در بیت پنجم کنایه از اندوه و تأثر است که گل‌ها نیز از عطر معشوق به آن دچار شده‌اند.

تکرار و تأکید:

عبارت «بی چیزی نیست» در پایان هر بیت تکرار شده و به نوعی نقش تأکید را دارد. این تأکید، خواننده را بر عمق احساسات شاعر در هر بیت و اهمیت تک‌تک ویژگی‌های معشوق آگاه می‌سازد.

نمادپردازی:

حافظ در این غزل از نمادهای زیادی بهره می‌برد، مانند «نرگس» که نماد چشم‌های زیبا و نافذ است، «زلف» که نماد دلربایی است، «کمان مژگان» که به نگاه نافذ و گیرای معشوق اشاره دارد و «چاک گریبان» که نشانی از تأثر و تألم دارد.

آهنگ و موسیقی درونی:

استفاده از قافیه‌های آهنگین مانند «فتّان»، «پریشان»، «نمکدان»، «مژگان»، «افغان»، و «گریبان» باعث ایجاد موسیقی درونی در غزل می‌شود. این موسیقی به غزل زیبایی و ریتم خاصی بخشیده و درک احساس شاعر را برای مخاطب آسان‌تر می‌کند. ارادتمندهمه دوستان   

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۲ - لشکر کشی جمشید از روم به شام:

در بیت پایانی یعنی:

به سروی این غزل می‌خواند بلبل/سحرگه در مَقام راست با گل

در تایید نسخه‌های معتبر ابوالقاسم حالت، آسموسن -وهمن و نیز نسخه‌های خطی موجود، باید افزود که «مَقام راست»، اشاره دارد به دستگاه راست در موسیقی. بنابراین، «مَقام نغز» درست نیست!

 

به بهانه «ویرایش، تصحیح و ارائه کار تازه»، از دستکاری آثار به جا مانده از سخنوران بزرگ ایران–یعنی شناسنامه ملی–پرهیز کنیم.

سیپان حاتمی در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

 در خصوص وزن شعر فکر کنم "فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن" است, که با اختیار شاعری " فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن" ذکر شده است.

پرویز شیخی در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل:

دوستان ، «احمد» نام یک بشر نیست ، همچنانکه مولانا گفته:

« کافران دیدند احمد را بشر»

.

در قرآن فقط و فقط از موسی که به حیات جاودانه رسیده ،

بعنوان مصطفی و برگزیده خدا بر تمام انسانها نام برده شده:

.

فرمود:ای موسی ، تو مصطفی و برگزیده من  بر انسان هایی...

قَالَ یَا مُوسَیٰ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ [سوره اعراف: 144]

.

در کتاب مقدس نیز فقط از موسی بعنوان برگزیده خدا نام برده شده:

.

مزامیر‏ ۱۰۶:‏۲۳ -   برگزیده او موسی در شکاف دریا به حضور وی ایستاد،

تاغضب او را از هلاکت ایشان برگرداند...

.

همچنین در قرآن فقط و فقط از موسی و روح القدس بعنوان

«هدایتگر» نام برده شده پس موسی همان روح القدس است:

.

و همانا به موسی «هدایتگری» دادیم / ولقد آتینا موسی الهدی (غافر:53)

روح‌القدس با الحق  (روح خدا) پایین آمد تا کسانی که پیمان ببندند

را تثبیت کند و «هدایتگر» و شادکامی برای مسلمانان است ‌(نحل:102)

همچنین در کتاب مقدس از موسی بعنوان امین نام برده شده

اعداد‏ ۱۲:‏۷ - اما بنده من موسی چنین نیست. او در تمامی خانه من امین است.

 

همچنین اگر آیه 6 سوره صف را تا آخر بخوانیم ،

مشخص میشه که «احمد» کیست؟. آخر آیه آمده:

.

 «پس چون (احمد) با آیات ما به سراغ آنان (فرزندان اسرائیل) آمد، گفتند: این جادویی آشکار است »

 

که مشخص شده اولا احمد در همان زمان به سراغ  فرزندان اسرائیل رفته

دوما گفته شده: احمد با آیات بوده و در قرآن فقط به موسی آیات و بینات داده شده

.

و همانا به موسی نُه آیات بینات دادیم

 وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَیٰ تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ[اسراء :101]

.

سومآ دقیقأ آیه ای مشابه قسمت آخر آیه 6 سوره صف

در قرآن آمده که بجای احمد ، موسی نوشته شده:

پس چون «موسی» با آیات بینات به سراغ  آنان (فرزندان اسرائیل) آمد،گفتند: این جادویی دروغ است /فَلَمَّا جَاءَهُمْ مُوسَیٰ بِآیَاتِنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرًی (سوره قصص:36)

پرویز شیخی در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۳ در پاسخ به کتایون فرهادی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل:

دوستان ، «احمد» نام یک بشر نیست ، همچنانکه مولانا گفته:

« کافران دیدند احمد را بشر»

.

در قرآن فقط و فقط از موسی که به حیات جاودانه رسیده ،

بعنوان مصطفی و برگزیده خدا بر تمام انسانها نام برده شده:

.

فرمود:ای موسی ، تو مصطفی و برگزیده من  بر انسان هایی...

قَالَ یَا مُوسَیٰ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ [سوره اعراف: 144]

.

در کتاب مقدس نیز فقط از موسی بعنوان برگزیده خدا نام برده شده:

.

مزامیر‏ ۱۰۶:‏۲۳ -   برگزیده او موسی در شکاف دریا به حضور وی ایستاد،

تاغضب او را از هلاکت ایشان برگرداند...

.

همچنین در قرآن فقط و فقط از موسی و روح القدس بعنوان

«هدایتگر» نام برده شده پس موسی همان روح القدس است:

.

و همانا به موسی «هدایتگری» دادیم / ولقد آتینا موسی الهدی (غافر:53)

روح‌القدس با الحق  (روح خدا) پایین آمد تا کسانی که پیمان ببندند

را تثبیت کند و «هدایتگر» و شادکامی برای مسلمانان است ‌(نحل:102)

همچنین در کتاب مقدس از موسی بعنوان امین نام برده شده

اعداد‏ ۱۲:‏۷ - اما بنده من موسی چنین نیست. او در تمامی خانه من امین است.

 

همچنین اگر آیه 6 سوره صف را تا آخر بخوانیم ،

مشخص میشه که «احمد» کیست؟. آخر آیه آمده:

.

 «پس چون (احمد) با آیات ما به سراغ آنان (فرزندان اسرائیل) آمد، گفتند: این جادویی آشکار است »

 

که مشخص شده اولا احمد در همان زمان به سراغ  فرزندان اسرائیل رفته

دوما گفته شده: احمد با آیات بوده و در قرآن فقط به موسی آیات و بینات داده شده

.

و همانا به موسی نُه آیات بینات دادیم

 وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَیٰ تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ[اسراء :101]

.

سومآ دقیقأ آیه ای مشابه قسمت آخر آیه 6 سوره صف

در قرآن آمده که بجای احمد ، موسی نوشته شده:

پس چون «موسی» با آیات بینات به سراغ  آنان (فرزندان اسرائیل) آمد،گفتند: این جادویی دروغ است /فَلَمَّا جَاءَهُمْ مُوسَیٰ بِآیَاتِنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرًی (سوره قصص:36)

.

sezafa در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۰ در پاسخ به سیدسعید دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۶ - این قطعه را برای سنگ مزار خودم سروده‌ام:

با عرض سلام اتفاقا چون بانو پروین دقیق لحظه از در گور شدن را رقت بار به تصویر میکشند میخواهند بگویند  کسی را اینجا که آوردن اصلا مهم نیست "  از  " کجا آمده؛ از قصر و غرق در مکنت بوده یا از یک بیغوله. از طرفی، تلفظ حرف  "ز"  بر زبان یه بانو،  و کسانی که بعدها آنرا میخوانند،بسیار زیباتر از "به" چشم نواز و گوشنواز است

. در ‫۲۸ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

برگ بی برگی بود ما را نوال

برگ بی برگی در ‫۲۹ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

سینه مالامالِ درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

وصفِ حالِ غالبِ ما انسان‌هاست از زبانِ حافظ که دردهایِ گوناگونی را تجربه می کنیم، دردهایی از قبیلِ قبول نشدن در کنکور و بدست نیاوردنِ شغلی خوب، یا نرسیدنِ به محبوب و یا از دست دادنِ کسی که دوستش داریم، و همچنین از دست دادن و یا بدست نیاوردنِ یک دارایی تنها گوشه هایی از غم و اندوهی ست که سینهٔ انسان را مالامال از درد می کند و دریغا که مرهمی برای اینگونه دردها نمی یابد. پس او می اندیشد چرا مردم نسبت به دردهایش بی تفاوتند و همدردی نمی کنند و لاجرم احساسِ تنهایی می کند در حالی که نمی داند دیگران نیز همچون او سینه ای مالامال از درد دارند و خود در پِیِ همدمی هستند تا اورا از تنهایی بیرون ِآورده و  به دردهایش گوش کنند. غالبن بنظر می رسد ما انسان‌ها در بیانِ دردها با یکدیگر رقابت داریم و همواره در جستجویِ کسی هستیم تا دردهایمان را گوش و اظهارِ همدردی کند.

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟

ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

پس انسانِ دردمند گناهِ این دردهای ریز و درشت را بر گردنِ سپهر و چرخِ گردون می اندازد که چشمِ آسایش را از او گرفته است و در این راه چه تیز رو است، یعنی درد و غمی تمام نشده غمِ دیگری را با سرعتِ تمام برای ما به ارمغان می آورد.. پس از ساقی طلبِ جامِ شراب و حتی برخی مواقع طلبِ قرص یا افیونی را می کند تا برایِ دمی یا دقایق و ساعاتی هم که شده از اینگونه غم و دردها آسوده شود.

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت

صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی!

پس حافظ می‌فرماید روزی بر حسبِ اتفاق این احوالِ دردمندانهٔ خود را با انسانِ زیرک و خردمندی بیان کردم و گفتم ببین که چه حال و روزی دارم و غم و درد امانم را بریده است، اما او خندید و به طعنه پاسخ داد عجب روزگارِ صعب و سختی و عجب کاری و عجیب دنیایِ پریشان و آشفته ای داری، یعنی چنین احوالی در تو چیزِ عجیب و غریبی نیست، اگر جز چنین احوالی داشتی جایِ شگفتی بود.

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

پس‌آن رندِ زیرک (حافظ) که در غزلی دیگر می فرماید؛ "آن حکایت ها که از طوفان کنند ☆ پیشِ چشمم کمتر است از قطره ای" در اینجا نیز ضمنِ اینکه بر چنین دردهایی می خندد و برای آنها اهمیتی قائل نیست ادامه می دهد که او نیز در چاهِ صبر از بهرِ آن شمعِ چِگِل می سوزد و درد می کشد و البته که درد و غمِ او از جنسِ دیگری یعنی غمِ فراق است و چاره ای جز صبر ندارد، چگل منطقه ای بوده است که به زیبارویانش شهره بوده و شمعِ چگل استعاره از اصلِ زیبا رویِ انسان است که پرتوی از انوارِ خورشید وجود یا خداوند است و در مصراع دوم او را شاهِ تُرکان نامیده است، "فارغ از حالِ ما" یعنی هم از حالِ آنهایی که غم و دردِ این جهان را می کشند و هم از حالِ حافظ و عاشقانی که غم و دردِ عشقش را دارند فراغت دارد و توجهی نمی کند، نه غم و دردِ این جهانیِ آن دردمندانِ دنیوی را کاهش می دهد و نه به تقاضایِ وصالِِ عاشقانش که در انتظارِ بازگشتِ آن شمعِ چگل هستند عنایتی می کند، پس‌رستم و پهلوانی کجاست تا بتواند چنین غمهایی را تحمل کند. سعدیِ بزرگ در این رابطه می فرماید؛ غمِ زمانه خورم یا فِراقِ یار کشم☆ به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟

در طریقِ عشقبازی امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با دردِ تو خواهد مرهمی

پس‌آن رندِ زیرک یا حافظ ادامه می دهد اتفاقاََ در طریقِ عشقبازی امنیت و آسایش یا نداشتنِ درد بلایِ جانِ عاشق است، یعنی عاشقی که درد و غمِ معشوق را نداشته باشد عاشقِ حقیقی نیست و او باید که پیوسته دردِ عشق داشته باشد و از آن غم استقبال هم بکند. پس ریش و زخمی باد دلِ آن عاشقی که تقاضایِ مرهمی برای دردِ عشقش داشته باشد، یعنی اگر چنین تقاضایی از آن شاهِ تُرکان بنماید دلش از دردِ چیزهایِ این جهانی که ذکر شد زخمی و ریش ریش می شود، پس همان بهتر که دردِ عشق را به جان و دل پذیرا باشد تا از غم و دردِ هایِ بیرونی دلش ریش و زخمی نشود.

اهلِ کام و ناز را در کویِ رندی راه نیست

رهروی باید، جهان سوزی، نه خامی بی غمی 

اهلِ کام کسانی هستند که چشمِ آسایش از این سپهرِ گردون دارند و کامیابی در کنکور و شغل و تشکیل خانواده منتهایِ خواست‌ِ آنان از این جهان است و نه تنها صبری بهرِ شمعِ چگلِ خود ندارند بلکه اهلِ ناز بوده و خود را بی نیاز از او می دانند، پس‌حافظ می‌فرماید آنان را در کویِ رندی راهی نیست، پس رستم و پهلوانی باید که راه رو و جهان سوز باشد یعنی چیزهایِ بیرونی و این جهانی نزدِ او سوخته باشند و بود و نبودشان تغییری در او ایجاد نکنند، نه کسانی که در عاشقی خام و مبتدی بوده و در برابرِ معشوق پی در پی دچارِ اشتباه می شوند و یا گاهی در راه و گاه در بازگشتند، و آنانی هم که اصولن غمِ عشقی ندارند که تکلیفشان روشن است و اگر هم گاهی ریاکارانه ادایِ عاشقان را در می آورند در کویِ رندی وعاشقی برایشان راهی نیست.

آدمی در عالَمِ خاکی نمی آید به دست

عالَمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

بیتی شگفتی آور و بحث برانگیز است که بسیاری را بر آن داشته است تا بگویند با این اوصاف همهٔ انسان‌ها برای وصل به شمعِ چگل ناز می کنند و یا کامِ این جهان را می طلبند، یا اصولن شیرِ خام خورده اند و غمِ عشقی در آنان نیست، پس بجز معدود رندانِ زیرک که به عشق زنده و جاودانه شدند دیگران باید عطای عشق را به امیدِ لقایش در عالمی دیگر یا جهانِ آخرت ببخشند. بدون تردید چنین استنباطی از این بیت خطاست چرا که خطِ بطلان کشیدن بر همهٔ کوشش های عارفان از آغاز تا کنون تلقی می گردد و همچنین نقضِ هر آنچه حافظ در بابِ عشق سروده است بویژه آنجا که می فرماید؛ "فیضِ روح القدس ار باز مدد فرماید ☆ دگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد"، پس‌ بنظر می رسد منظور از عالمِ خاکی جهانِ ذهن باشد چنانچه مولانا هم می فرماید؛ " دامنِ پر خاک و خاشاکِ زمین ☆ پر شود از مُشک و از عنبر، بلی"، پس خاک یا زمینِ ذهن مانعی بزرگ در برابرِ کارِ اصلیِ انسان در این جهان یعنی روشن کردنِ شمعِ چگل است تا سرانجام همچون مولانا و حافظ مبدل به آفتابِ جهان گیر شود، لاجرم عالَمی دیگر بجز عالَمِ ذهن بباید ساخت که عارفان آنرا عالمِ جان نامیده اند، بدیهی ست که جان وجود دارد اما نه برای اهلِ ناز و خامان و بی غمان، پس انسانِ خاکی و فرور رفته در ذهن باید که خود آنرا بسازد و ابزار همان شمعِ چگل یا اصلِ زیبایِ انسان یا ذاتِ اوست که راهنمایِ چنین ساختنی ست و البته که راهنماییِ رندان و زیرکان که در بیتِ بعد می آید نیز لازمه‌ کار بوده و با این ساختن است که آدمی دیگر از نو متولد می شود.

خیز تا خاطر بدان ترکِ سمرقندی دهیم

کز نسیمش بویِ جویِ مولیان آید همی

خاطر در اینجا یعنی دل و تُرکِ سمرقندی استعاره از رودکی نخستین پارسی سرای ایرانی ست که در سمرقند می زیسته و از شعرهای مشهورش همان مضمونِ مصرعِ دوم است و حافظ در اینجا به آن می‌پردازد، پس‌ می‌فرماید انسان در هر شرایطی که هست باید بمنظورِ ساختنِ عالمی از جنسِ جان که منتهی می شود به جدا شدنش از عالمِ خاک و  تولدِ آدمی از جنسِ عشق، باید که بپا خیزد و دل بدهد به آن تُرکِ سمرقندی یا بزرگانی چون رودکی که از جنسِ عشقند تا با بهرمندی از نسیم و شمیمِ نَفَسِ آنان "بویِ" یا آرزوی جاری شدنِ آبِ رودخانهٔ مولیان بر آنان که آبِ حیات و زندگی ست محقق شود و همچون خضر جاودانه شوند. " بویِ" در اینجا با ایهامی که دارد علاوه بر معنایِ آرزومندی، به نفَسِ عاشقانی مانندِ فردوسی و عطار و مولانا و حافظ اشاره می کند که چون سخن می گویند عطر و بویِ عشق را در جهان می افشانند.

گریهٔ حافظ چه سنجد پیشِ استغنایِ عشق

کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی

سنجیدن در اینجا یعنی قیاس کردن، استغنای عشق یعنی بی نیازیِ عشق یا خداوند از اینکه انسان با هر بهانه ای از شمعِ چگلِ خویش غفلت ورزد که در اینصورت احتمالن شاهِ ترکان یا خداوند نیز از حالِ او فارغ می شود، پس‌ در عینِ حالیکه خداوند از گریهٔ عاشقی چون حافظ مستغنی و بی نیاز است اما هر شبنم یا قطره ای از این اشکی که برآیندِ غمِ عشق است در دریایِ بینهایتِ یکتاییِ خداوند هفت دریا را می نماید و به او نشان می دهد، یعنی که آبِ جویِ مولیان تمثیلِ ضعیفی ست برای عاشقی که غمِ عشق دارد و بر اثرِ احساسِ چنین غمی دلش شکسته و می گرید، بر اثرِ این قطرهٔ اشک دریاهایِ بسیاری که استعاره از برکاتِ بینهایتِ خداوند است بر او نمایان و آشکار می گردند.

جلال ارغوانی در ‫۲۹ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:

چون سعدی عاشق جگر خون

شعر تر ناب می سرودم

جلال ارغوانی در ‫۲۹ روز قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵:

علاوه بر سهل وممتنع بودن  در بسیاری از ابیات کلام جواهر نشان شده مانند بیت ۲ و۳

از ره دل گشت چوسعدی اسیر

در سخن عشق بگشتا امیر

nabavar در ‫۲۹ روز قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳:

دوستی


در چشم تیزبینان ، کار جهان چنین است
روزی اگر بخندی ، رو‍ز دگر غمین است
رودی نگر جهان را ، موج بلاست هر سو
گر تو شنا ندانی، صد فتنه در کمین است
گلزار آرزوهاست، این باغ پُر گُل عمر 
گه خار می گزد دست، گه بوی یاسمین است
روزی به خاک ذلت ، روزی به اوج باشی
گاهی رَوَد به تلخی، گاهی چو انگبین است
دستت نمی رسد گر، غم از دلی زدودن
همراه و همدلی کن،گر بوسه بر جبین است
خوش باش و خوشدلی کن، با دوستان همدل
دریاب لحظه هارا ، با آن،  که نازنین است
همچون نسیم صبح است، رخسار دوست دیدن
با دوست همنشینی ، وه وه چه دلنشین است
در بزم دوستان و در محفل عزیزان
بوی بهار خیزد، نوروز و فرودین است
بر شاخسار هستی ، مهر است و عشق و مستی
بر چین ” نیا “ به شادی، این بهترین گُزین است

سید دانیال حسینی در ‫۲۹ روز قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۶ در پاسخ به جمشید احمدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

هر دو خوانش درسته دوستِ تُند و عزیز

سید دانیال حسینی در ‫۲۹ روز قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

درموردِ مبحثی که کاربرِ «وشایق» مطرح کردند و دوستان با تحلیل‌های درست یا نادرست (به خصوص از منظر وزنی) پاسخشون رو داده‌ن.

من ابتدا این رو بگم که واژهٔ هجران وزن رو خراب می‌کنه و آوردنش درست نیست. اما «هجر» اتفاقا وزنش با دوست یکیه. یک هجای کشیده‌ست و مشکلی نداره از لحاظ وزنی. 

از لحاظ مفهومی هم اتفاقا «وشایق» عزیز تحلیل جالبی دارن. اینکه سعدی اتفاقا قرار نیست که از دوست ناخرسند باشه و از هجرانِ و دوری دوست ناراضیه. تحلیل قابل تأملیه. 

مسئله اولا اینه که براساس اسناد تاریخی ما همین واژهٔ «دوست» رو داریم. که اینجا هم تصویر اسنادش هست... 

مسئلهٔ بعدی اینه که سعدی شاعر سبک عراقیه. در همین بیت، به صورت مشهودی، واج‌آرایی «سین» وجود داره. کلمهٔ «دوست» اتفاقا به علت قرارگیریش کنار دیگر واژگان، به نظر می‌رسه که در جای درستیه. 

اگر دوست با هجر جایگزین بشه، ما علاوه بر اینکه یک بار تکرار واج سین رو از دست می‌دیم، وجود یک واج جیم رو داریم. درحالی که داخل بیت حتی یک بار دیگه تکرار نشده. این حجم از ساز متفاوت زدن در یک بیت، از سعدی بعیده... 

به هر حال به نظر من، جای اینکه تلاش بکنیم شعر رو تغییر بدیم، به خصوص با ندونستن وزن، و یا بدیع در شعر، بهتره که معنای درست‌تری که ممکنه از بیت استنباط کنیم رو بگیریم... و اتفاقا به نظر می‌رسه منظور سعدی برای ناخرسندی، از شخصِ دوست نیست... اتفاقا از وضعیت و حضور و دوری دوسته. اما لزومی نداره عین واژه در بیت بیاد. پس تا اینجای غزل چی خوندیم اگر قراره هربار هرچیزی در هر بیت تکرار بشه...؟ در همون بیت قبلی هم داره درمورد فراق صحبت می‌کنه و قبل‌تر از اون هم اتفاقا از محبوب تقاضاهایی داره که شخص ناخرسند قطعاً درخواست یا تقاضایی نخواهد داشت. حداقل به این شکل... و قبل‌تر و قبل‌تر... و در اشعار دیگه. با فرض و دانستن اون دیدگاه از سعدی که «کان درد به صدهزار درمان ندهم»، می‌شه چنین استنباطی هم از بیت داشت بدون اینکه بهش دست بزنیم!

ز ضعف طاقت آهم نیست و ترسم خلق

گمان برند که سعدی، ز دوست خرسندست

به در ‫۲۹ روز قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۹ در پاسخ به اسماعیل دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

در یکی از غزل های حافظ نامه با قیامه قافیه است

صدیقه کامور در ‫۲۹ روز قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:

در بیت دوم "بِستان"درست است.

۱
۳۷
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۵۲۶۲