مهدی کریمی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
با سلام
مصرع دوم بیت دوم کلکه تمیز غلط و درست ان تمییز میباشد
حامد در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۳ - حکایت تیرانداز اردبیلی:
سلام
مفهوم شعر این است که تا زمانیکه اجل انسان نرسد نمیمیرد حتی اگر برهنه در برابر ساطور باشدـ
وحید در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:
در نسخه تصحیح محمدعلی فروغی هم آمده است عمری دگر بباید بعد از فراق مارا.
عطیه در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - فیالحکمة:
نسبت دادن عنوان مجیزگوی رضاخان پهلوی به شاعره ی آزاده ای مانند پروین امری به دور از انصاف و احتمالا ناشی از ناآگاهی صاحب دیدگاه بالاست. به عنوان مثال فردی آمریکایی که پروین را از نزدیک ملاقات کرده درباره ی او اینگونه سخن رانده است:
« نظر من برای اولین با به خاطر استنکاف او از تدریس زبان و ادبیات به ملکه، به «پروین» جلب شد. دلیری و سرسختی چنین طرز برخوردی، دل مرا از تحسین نسبت به او آکنده کرد. مخالفت با دستور صریح رضاشاه، علیرغم آشنایی با زودخشمی و خشونت او، شگفتی و تحسین مرا برانگیخت. پروین خانم در مورد تصمیمش در واردشدن به دربار از پشتیبانی کامل خانوادهاش برخوردار بود و از آن گذشته عقاید و سنن اشرافی رایج، بر این تصمیم صحه میگذاشت. «رضا»، که عادت به تحمل مخالفت حتی از جانب اشرافیترین افراد مملکت را هم ندارد، مجبور شد که تسلیم این دخترک جدی و عینکی بشود. مجبور کردن «پروین» به قبول فرامین شاهانه، برای شاه خطرناک بود و «پروین» خانم آنقدر تیزهوش بود که این را بداند.
محمد در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷:
جناب مهدی عزیز ، قربون اون شکل ماهت بشم من ، حرف تبری از خلیفه اول و دوم رو زدی ، من حرف تو رو باور کنم یا حضرت علی (ع) که دخترشو به ازدواج خلیفه دوم در آورد ، چه اصراری داری که به داماد حضرت علی و شوهر خواهر امام حسین حتما باید بد و بیراه بگیم!!!!! پس چرا امام علی(ع) تبری نجُست وتازه بهشون دختر داد !!!!علی (علیه السلام) فرمودند: «دو کس در ارتباط با من به هلاکت رسند: یکی آن دوستی که تندرو است و دیگری آن دشمنی که در دشمنی اش زیاده روی کند.»
Mohammadreza.s در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:
با سلام
در مصراع " گرگ بر خیزی ازین خواب گران "
اون " گرگ " هستش یا " گر " ؟
من اشتباه میکنم یا اشتباه تایپی هستش؟!
با تشکر ...
هدی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
به هدی(خودم):
تو هم ابتدا فنون "طغیان روان" را بیاموز
و سپس روح پاک خودت را سرکش کن
تا نیازت به ستایش سرکشی روح بزرگان نباشد...
و آیندگان تو را به سرکشی روانت بستایند
اگر ظلوم و ستمگر نبودی بار امانتی را که همه از حملش فراری شدند نمی پذیرفتی
و حالا که از اول بنا را بر سرکشی و طغیان و یگانگی گذاشته ای چرا این کوه و دشت و بیابانی که از تحمل آن بار سرباز زدند تو را مشغول و ایستا داشته و نمی گذارد به سرکشی ات ادامه دهی؟
حرف مرد نباید دو تا باشد هدی!
تو ملکی و زیبدت سرکشی و ستمگری...
هدی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۲:
یا قمر اندر قمر اندر قمر اندر قمری
به به
سیدمحسن سعیدزاده در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:
بیت نخست،شایدبه این آیت قرآن توجه داشته که خدا به موسی میگوید:«لن ترانی ابدا یا موسی»کسی نمیتواند از این معشوق کام بگیرد. همه را میکشد وعاشق کشی شیوه او است.
همه عارفان به نکته اشارت داشته اند؛وهمه حکایت جوراوراعاشقانه عنوان کرده اند ونالیده اند اما شکایتی نداشته اند.
نفس این حکایت لذت بخش وآرامش دهنده بوده است؛جز این هم ازآنان بر نمی آمده است. خود این حکایت دل ها،ازارج والایی برخوردار است،میراثی است که رهروان بیابانهای بی انتها وشب های ظلمانی آمیخته به گرداب دریا را تسلی میدهد.
جمشیدیِراد در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:
بعضی از عزیزان ایراد گرفتن که ٱستاد همایون شجریان شعر رو غلط خوندن در جشن حافظ؛ عرض کنم که ایشون بخاطره اینکه ریتم خوندن جور در بیاد و صحیح و روان باشه این کلمات رو جابه جا کردن؛ که کاره بسیار بجایی هم کردن و اتفاقاً شعر زیباتر هم شد علاوه بر روان خوانیش...
محمدرضا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸:
بیت سوم قرابت معنایی بسیار زیادی داره با این شعر (ترانه حادثه داریوش)
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش / هم منتظر حادثه، هم فکر خطر باش
کمال داودوند در ۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۴۷:
6077
روفیا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
سراپای زندگی زمینی بیش از یک شب تاریک نیست،
خدا کند فضای سینه تا صبح فردا پر از پژواک ندای عشق بماند...
روفیا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید
تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست
:
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهره این
عجب ارواح سرکشی داشتند این بزرگان!
یک سرابی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:
پس سراب اردبیل اولماز دای؟ هه؟ یاخجی...
روحون شاد اولسون اوستاد.
علی صداقت در ۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:
دوستان این غزل رو با صدای استاد بی همتای آواز شجریان در آلبوم نوبت عاشقی بشنوید و در معنای بلند آن مستغرغ شوید.
علیرضا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۲:
هرچه هست اوست وهرچه اوست تویی .او تویی وتو اوست نیست دوی
Zar در ۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲:
سعدی شیخ بوده، شیخ اجل. آیا شیخ و ملا یکی است؟
ارش در ۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
سلام..یکی از بزرگواران منظور بیت زیر را بیان کنند
گرم آن قرار بودی که ز دوست برکنم دل
نشنیدمی ز دشمن سخنان ناپسندش
مهدی کریمی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴: