گنجور

حاشیه‌ها

زهره در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۴:

شایعه کشف یک جسد و احتمال ارتباط آن با شمس در زمان غیبت بی بازگشت شمس به گوش مولانا رسید واین غزل نقل این شایعه است

 

محبوب در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت:

معنی شعر چیست ؟
سوزنی جون دید عیسی به هم
بخیه بر او فګندش لاجرم

 

سعید در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۶:

سلام
با تشکر از این شعر زیبا
بیت یکی مونده به آخر، مصرع دومش فکر کنم اینجوری باشه: لیک تو را روح پاک نادره تر عاشقی.
ممنون

 

merce در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن:

با درود
به نظرم در بیت پنجم لغت ” بلاش“ به صورت به لاش نوشته شود معنی آن بهتر فهمیده می شود
با آحترام
مرسده

 

علی علی در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:

ببینیم غزلی در آن کمال بالندگی و شکوه، وقتی در دو بیت آخر وارد مدح می شود، چسان از فراز به فرود می افتد! مدحش نیز بوسه ی اندیشه از ورای نه کرسی فلک بر رکاب قزل ارسلان را به یاد می آورد.
اما نیز گوشزد می کند که هنرمند، حتی در طراز فردوسی و حافظ، نیازمند توجه بویژه از نظر مالی هستند. زیرا که آنان نیز مانند دیگران نیاز به گذران زندگی دارند.

 

علی علیمردانی در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

آقا میثم ، نکته اول :
برای دریافت پاسختان باید به این بیت مولانا توجه بفرمایید :
هر جدی هزل است پیش هازلان
هزلها جد است پیش عاقلان
هر سخن موجه و با ظاهری آراسته هم بفرمایید هازلان، یعنی کسانی که همه چیز را به سخره میگیرند، ریشخند می کنند. بر عکس ،میتوان از رکیک ترین حکایات هم گنج معانی استخراج کرد.
نکته دوم : تاریخ سرودن این ابیات است که مربوط به استیلای مغول و تاتارهاست که فرهنگ هزل خواهی آن زمانه (با کمی اختلاف زمانی)شخصی ادیب چون عبید زاکانی را مجبور به هزّالی به آن شکل میکند. در حکایات عبید هم نکات نغز فراوان اما با ظاهر رکیک می بینیم... درخواست مخاطب زمانه نه چندان مناسب مولانا در قونیه همین حکایات بوده..
هنر طبیعت هم همین است که دانه ای فرمودید را در مدفوع که بکاری رشدش بیشتر و محصولش بیشتر است. پس هرل هم میتواند گاه زمینه رشد را بیشتر فراهم آورد ...

 

علی علیمردانی در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۳ - حکایت آن زن پلیدکار کی شوهر را گفت کی آن خیالات از سر امرودبُن می‌نماید ترا کی چنین‌ها نماید چشم آدمی را سر آن امرودبن از سر امرود‌بن فرود آی تا آن خیال‌ها برود و اگر کسی گوید کی آنچ آن مرد می‌دید خیال نبود و جواب این مثالی‌ست نه مثل در مثال همین قدر بس بود کی اگر بر سر امرودبن نرفتی هرگز آنها ندیدی خواه خیال خواه حقیقت:

هر جدی هزلست پیش هازلان
هزلها جدست پیش عاقلان
----------
به راستی همین است.
چه بسیار سخن های نغز که در جمع غافلان بی تمیز (یا به تعبیر مولانا : هازل )میرانیم و شرمنده و خجل از قدر آن سخن می شویم . و برعکس آن، افرادی عاقل که از هزلی به ظاهر بی ارزش ، نکاتی جدی و آموزنده استخراج می کنند...
به کوتاه سخن : مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد...یا به تعبیر دیگر : شنونده باید عاقل باشد.
پس حکایات مولانا جلال الدین ، که دارای هزلیاتی گاه رکیک هم هستند ، دلیل بر بی ادبی ایشان نیست . همان حکایت به ظاهر رکیک، سرشار از معانی عمیق است به شرط آن که بنا به بیت بالا هزلها را «جد »بگیریم چون عاقلان ...
---------------------
بیت آخر اشاره به سوره مبارکه ابراهیم آیه 24 دارد :
أَلَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِی السَّماءِ
ترجمه : آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه‌ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟!

 

شیلان شبلی در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

با سلام
به نظر می رسد که در بیت سوم به جای- عسلی -باید -عملی- باشد.

 

شیلان شبلی در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:

با سلام
در بیت هفتم به جای کلبه٬ کلمه ی طبله به نظر درست تر می آید.

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳ - بیان آنک نور که غذای جانست غذای جسم اولیا می‌شود تا او هم یار می‌شود روح را کی اسلم شیطانی علی یدی:

شعر تکان دهنده ومعجزه اسایی است

 

حسین در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

در بیت ششم :
خم مِی دارم مدام از حضرتش

 

حسین در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

بیت سوم:
جمال اوست که در آینه نماید روی

 

حسین در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

دوست عزیز حسن مهاجر
جام درُد ( دومین دال دارای آوای کسره ) درد عشق او مرا
کاملا صحیح است.لطفا در صورت ارائه اصلاحیه از بیان تصورات شخصی پرهیز کنید.ممنون

 

حسین در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

در بیت ششم مقصود از دار عشق بر دار شدن به جرم عاشقی و قتیل عشق (شهید نیز به این لفظ خوانده شده) گشتن است و دار فنا کنایه از این دنیاست که هرآنکس که در دنیا در ره معشوق کشته گشته ،راه به ابدیت و بقا برده تفسیر شده و فنای عشق شدن پیش شرط بقا بالله بیان شده وادعای تضاد معنایی و یا فدا کردن معنا برای وزن بی اساس است.
تو در اول سر و جان باختی اندر ره عشق
تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست
فؤاد کرمانی

 

سیاوش بابکان در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۳ - مرند، خوی، برکری، وان، اخلاط و بطلیس:

مقصد حکیم مصر و دربار فاطمیان بوده است، زیارت کعبه به گمانم دوبار و از راه سودان نصیب ناصر خسرو شده است ( سفر دوم درراه بازگشت به وطن و پس از دریافت حکم داعی خراسان بوده است)
شما را به خواندن داستان تعلیم قرآن حکیم در طرابلس و ششما توقف در راه بصره و هم ماجرا های بصره و اهواز سفارش میکنم)

 

بهروز در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

تا جایی که می دونم این مصرع به این صورت هست:
زیرا که یکی «راز» دو عالم طلبیدند.
یکی یعنی به تنهایی. یعنی به تنهایی راز دو عالم را طلبیدند.

 

مسعود در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:

بادرود و تشکر فراوان از شما دوستان.
"شبی بربود ناگه شمس تبریز
ز من یکتا دو تایی من چه دانم"
به نظر بنده در اینجا حضرت مولانا اشاره ای به دعوت شمس تبریزی از ایشان به بیهودگی جستجوی حق در بیرون و در جستن حق در درون خود ایشان هست. (یکی بودن عاشق و معشوق) "ربودن از من یکتا دو تایی (دوگانگی) را."

 

حسین در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

برداشت شخصی

 

امیرفراهانی در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸:

عمرها شد همچو ناله خامه میپیچم به خواب
اشتباه است لطفاًاین مصرع را جایگزین کنید !
عمرها شد همچو نالِ خامه ، میپیچم به خویش
امیرفراهانی

 

حسین در ‫۸ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

مسعود جان درخشندگی فلسهای ماهی ومار با اشعار ی که در ان ازنور افاق مه ماه نور شمع وتلخ و شیرین خار ونسرین وغیره مقایسه ای با گوهر وجودی انسانهاست که در اینجا باکنایه از درونی که بیشتر برای شاعر فریبنده وناشناخته است به مخاطب هشدار می دهد

 

۱
۳۸۶۱
۳۸۶۲
۳۸۶۳
۳۸۶۴
۳۸۶۵
۵۰۴۵
sunny dark_mode