گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مختار

مختار


مختار در ‫۲ سال قبل، جمعه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

درود پر مهر 

۱- به‌ گمان من‌، یکی از پرسمان‌های بنیادی در برداشت‌های گوناگون از اشعار و غزلیات کسی چون‌ حافظ، ریشه در کیفیت اندیشه و باور افراد مفسر دارد. 

۲- بدون مهارت‌های لازم و عقلی عقلی فلسفی‌ و روش‌های درست‌ و راست استدلال، اصولأ روشی مطمئن و معتبر برای‌ فهم‌ ابعاد شخصیتی حافظ و معانی اون وجود ندارد.

۳- بکارگیری تعابیر و مفاهیم حوزه‌ معرفت شناسی الهیاتی در اشعار حافظ سبب‌ جدل‌های چالش‌ برانگیزی میان مفسرین شده‌ است‌، که‌ نه تنها برداشت‌های متفاوت، که‌ متناقضی از معانی شعر و افکار و اندیشه‌ها و باورهای حافظ شده‌ است.

۴- روشن است‌ که‌ در رویکرد فلسفی‌ و منطقی، هر استدلال مبتنی بر پیش‌ فرض‌هایی (به‌سان مقدمات استدلال) که‌ با باور مفسر همخوانی دارد، استدلال را نامعتبر و ابطال‌ می‌کند.

۵- از تاروپود افکار حافظ می‌توان با اطمینان بالا اصول فرادینی و استقلال‌ فکری او از معرفت شناسی دینی مرسوم و غالب‌ دوران او را و باورهای او را فهمید، اصولی که‌ به‌ روشنی با باورهای گروهای غالب دینی زمانه از زاهد و فقیه  و واعظان و شیخ و مفتی همخوانی و سازگاری ندارد، و اساس‌ و داربست اون را اصلی‌ترین و اصیل‌ترین و ارزشمندترین فضیلت بشری،  صداقت و راستی است، با مفهوم عمیق فلسفی‌ اون، آن‌گونه که‌ سقراط برای‌ فهم‌ حقیقت می‌دانست، نه‌ تعبیرهای عامیانه، نه‌ با تعبیری در حوزه‌ معرفت شناسی دینی، که‌ در حوزه‌ فلسفی از نوع سقراطی و اپیکوری و خیامی و اندیشه‌های زکریای رازی.

۶- نقش‌ و نگار باور سنگین و سخت حافظ به‌ اصل مهم‌ و بنیادی راستی و صداقت با زیربنای فکری فهم‌ هستی‌گرایانه‌ی (اگزیستانسیال) ابعاد زندگی مشهود بشری، به‌ سان سرچشمه نیکی و داربست ارزش‌ها و فضیلت‌های اصیل جهان‌ شمول‌ منطقی، در اشعار او واضح و روشن است.

۷- با این دیدگاه، از نگاه‌ حافظ لذت جوئی، مهرورزی، عشق‌ورزی، کامیابی، زیبایی ستایی، با رویکرد عمیق فلسفی‌ اون، از نوع سقراطی و اپیکوری و خیامی و... ، در ذات و ماهیت صادقانه نوع بشر و زندگی او مقدر شده‌، و ارثیه روز الست است.

۸- برای همین، حافظ که‌ از دروغ و ریا و نفاق و فریب‌ بیزار بود و از این پلیدی‌ها که‌ انسان‌ را خوار و فرومایه می‌نمایند پرهیز می‌کرد، با نگاه ژرف فلسفی‌ و حکمتی عمیق به‌ حقیقت هستی، و ادعای عارفان و صوفیان و زاهدان و... در پرهیز از لذات دنیوی را فریبکارانه و منافقانه و ریاکارانه می‌دانست، با فهم‌ عمیقی که در شادمانی و خوشی و لذت داشت، لذت مهرورزی، لذت دوستی تا کامیابی و  می خواری و...، گوئی اساس‌ تقدیر الهی را در همین نوع زیستن می‌دانست.

۹- راستش امروزه‌ هم‌ چنین نفاقی مشهود است، که‌ به‌سادگی قابل‌ فهم‌ است. این‌که‌ در ذات‌ و ماهیت هستی‌گرایانه‌ی بشر  به‌ راستی و صادقانه با دردانه‌ای گران‌بها درآمیختن و عشق ورزی و کامجویی برای‌ تقریبا همه هوسی است‌ حقیقی و راست، انکار اون با ادعاهای ریاکارانه در خرقه ازرقی، نشان‌ از فرومایگی و گرفتاری در پلیدترین نوع رذالت، که‌ هم ریا و نفاق است‌.

۹- هر چه‌ هست، تعبیر حافظ از سفتن دردانه‌ای گران‌بها، اعتراف صادقانه او به‌ هوس و آرزویی است که‌ همه تقریبا دارند، و بیان چنین هوسی در چنین شب و روزی به ظاهر عزیز برای‌ زهد‌فروشان، که‌ بیشتر فرصتی است برای‌ نمایش و تظاهر ریاکاران و منافقان، می‌تواند نشان‌ از اندیشه ژرف مبارزه‌‌جوئی حافظ با نفاق و ریاکاری باشد، که‌ شاید هم‌ عملا منعی برای اجرای اون به عنوان‌ حقیقتی مشروع و تقدیر شده‌ از روز الست نمی‌دید.

 

 

مختار در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

درود پر مهر

هیچ چیز هراس‌ افکن‌تر از نیروی وحشی نفرت و شیفتگی به همراه تعصب و کینه در وجود انسانی نسبت به کسی و چیزی نیست، که چو این نیروی اهریمنی بر انسانی چیره شود، از اون جانوری وحشی می‌سازد که آماده است با افتخار و بدون هیچ مانع وجدانی و هیچ شرم و حیایی دگر اندیشی را مهدور الدم بداند و به سادگی و خونسردی و حتی نوعی افتخار خاص فرومایگان، همانگونه که انسانی بره‌ای را سر می‌برد، دیگری را شکنجه کند و بر دار بزند.

در تفسیر این غزل بویژه بیت نخست، گویی فرصتی فراهم شد برای نقاب برداشتن از چهره‌ی تعصب و کینه، از نفرت و شیفتگی، کسانی، که نمی‌توانند بپذیرند کسی هم چون حافظ، این نابغه آزاد اندیش با باور ژرف به انسانیت فراتر از دین و مذهب، مشهوری است متفاوت از قبیله محدود تفکر من نوعی.

ای کاش هر آن مدعی دانایی امروزی که نفاق آلود نقاب ناسزای روشنفکری بر چهره‌ی پژمرده إز عبودیت‌های باطل زده، درس‌های دفتر «غروب بتان» نیچه را بخواند، و ببیند چگونه او با تبری از جنس روشنایی به نبرد سهمگین با هر آنچه سده‌ها بت بسیاری شده بودند، از سقراط بگیر تا... بزرگانی چون دکارت هم عصرش، رفته، تا اگر هم گوهری درون داشتند، از گرد کهنه‌ی تعصب و شیفتگی زدوده شود. 

باری، همانگونه که نوابغی چون دکارت و هوسرل و... مستدل کردند، برای داوری درست و راست در باره‌ی هر کس و چیزی، نخست باید ذهن را از اسارت هر پیش فرضی پاکیزه کرد، تا نتیجه تفکر و تحقیق از تحمیل عواطف و احساسات ناشی از نفرت و شیفتگی، از تعصب و کینه، مصون بماند، و حقیقت بهتر یافت شود.

 

البته که چنین‌ کاری بس سخت و دشوار است، و نیرویی جانکاه می‌خواهد، که گاه از قدرت لازم برای پذیرش مرگ هم فراتر باید باشد، تا ممکن سازد نبرد ذهن را با بت‌های اهریمنی و مقدس فرمانروا بر ذهن را.

باری!

عزیزان، هر گاه در داوری در باره‌ی کسی یا چیزی، اینجا حافظ یا بیتی و غزلی از اون، تلاش کردیم همه‌ی استدلال احساسات و عواطف خود را برای اثبات پیش فرض خویش به‌سان حقیقتی ذهنی مسلم بکار ببریم، نه یافتن حقیقت پدیدار شناسی که شاید خلاف پیش فرض ما باشد و آن را باطل کند، بی گمان دچار و گرفتار عواطف وحشی (بنیادی) تعصب و کینه، نفرت و شیفتگی، هستیم، تا برخوردار از بلوغ فکری آزاد اندیشی در تلاش برای یافتن حقیقت نسبی.

 

 

مختار در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب » بخش ۵ - حکایت دزد نادان:

درود پر مهر

چرا این همه نادرستی در واژگان؟ بیش از اندازه که بتوان بدان اشاره کرد!

و با این‌که ارجمندانی یادآوری کردند، درست نشد!

چرا؟ 

 

مختار در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

درود پر مهر

از آنجا که اکنون‌ در دورانی هستیم که شماری از نوابغ اندیشه‌ورز در تلاش برای بهینه‌سازی راه و روش جستجوی  «حقیقت» و پرهیز از تاثیر  «لغزش‌های شناختی» ابزارهای دقیق و نیرومندی را در زمینه‌هایی مانند پدیدار شناسی به فرزانگان معرفت شناسی ناب و اصیل شناسانده‌اند، شایسته‌ است این ابزارهای اندیشه‌ورزی در فهم و درک حقیقت پیچیده‌ی اندیشه‌ی ژرف حافظ نیز بکار روند، تا هر بیشتر تحلیل و تأویل و تفسیر غزل‌های او به  «حقیقت» نزدیک باشد، غزل‌هایی که چون رهنمایی برای انسان سرگشته میان خیال و واقعیت داستان راستین «مسیر» پر فراز و نشیب کشتی شگفت‌انگیز زندگانی بشر باشد، در مسیری گاه طوفانی و دلهره آور و و گاه آرام و شادی بخش و گاه کسل کننده و بی‌معنا،  در دریای افسانه‌ای بیکران هستی.

بایستی موشکافانه هشیار بود که سوای چارچوب ادبی و هنری سفینه‌ی فلسفه‌ی غزلی حافظ، هنر فاخر شاعرانه‌ی کسانی چون او (مانند خیام) روشی حکیمانه و فلسفی بر اساس سنت دیرینه‌ی ایرانی (و نیز برخی فرهنگ‌های دیگر) برای بیان اندیشه و نگرش و دیدگاه و رویکرد و جهان بینی او بوده است.

پس، هر تلاش خرد پذیر و درستی برای فهم درست‌تر نسبی اندیشه حافظ فرزانه بایستی با پرهیز بسیار جدی از هرگونه پیش‌داوری و کنارگذاشتن هر گمانه (فرض) پیشین آغاز شود و به سرانجام برسد به تعبیر هوسرل، نابغه‌ی بزرگ پدیدارشناسی، برای رسیدن به حقیقت ناب و اصیل، همه‌ی شناخت و معرفت و پیش‌فرض پیشینی برای موضوعی و پدیداری (اوبژه‌ای) را نخست باید اپوخه کرد، کنار گذاشت، دورافکند، بین الهلالین کرد (توی پرانتز گذاشت میان دو کمان کرد).

اگر چنین نباشد، احتمال خطا و لغزش شناختی بسیار است، چنان که بسیاری از نامداران بزرگ، به راه‌های پر خطای بس دوری از حقیقت رفتند، تا جایی که بیشتر تخیل‌ورزی شخصی توهم گونه در شناخت حافظ داشتند، با پیش‌ گمانه‌هایی (فرض‌های) حافظ را فهم کردند، که پیش‌گمانه‌ی اون‌ها همیشه درست باشد، به جای تلاش برای آزمون گمانه، و رد یا پذیرش گمانه مستند به شواهد و قرائن و...، که روش خردمندانه و دانش‌بنیان مبتنی و متکی بر ابزارهای حقیقت‌ یاب فلسفی همین است و بس!

بنابراین، هر کس می‌خواهد حافظ را درست و راست فهم و درک کند، حقیقت حافظ را با بالاترین درجه‌ی اطمینان (از لحاظ منطق احتمالات) و کمترین خطا را بشناسد، بایستی این توانایی و شایستگی (بس دشوار و سخت و پیچیده‌ و نیازمند بالاترین نبوغ و هوش و دانش) را داشته باشد که نخست همه‌ی دانسته‌ها و آموخته‌ها و پیش‌گمانه‌‌های ذهنی در باره‌ی حافظ را اپوخه (اینبراکت یا بین الهلالین) کند و کنار بگذار، سپس بارها و بارها همه‌ی غزل‌های منسوب به حافظ را بخواند و تلاش کند بفهمد، و در نهایت با این فرض که او انسانی است، که  «احتمال» داشتن اندیشه‌های یکتای کاملا متفاوت و حتی متناقض با اندیشه‌های غالب جامعه‌ی زمانه‌ی خود را دارد، و برداشتی یکتا و نو در باره هستی و انسان و واقعیت‌های دینی و مذهبی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و تاریخی دوران خود داشته باشد، تلاش کند او را بشناسد و غزل‌هایش را تحلیل و تفسیر کند.

پس منطقی است که  «احتمال» دارد، حافظی که به‌ فرض شناخت و دانش عمیق نسبت به معارف دینی دارد، به نگرشی یکتا در باره‌ی انسان و جهان رسیده باشد، که متفاوت و متناقض با فرهنگ و دین رایج زمانه‌ی او و شرعیات و محدودیت‌ها و تعهدات و مسئولیت‌های یجور و لایجوز آن باشد، و همین به پدید آمدن یک مکتب فکری (نوعی پارادایم ویژه) در باره‌ی رفتار و اخلاق و هستی و انسان رسیده، که اساس اون راستی و درستی (واقعیت و حقیقت) با تعریف دقیق فلسفی اون است (که می‌تواند مفاهیم و معانی متفاوت از برداشت‌های رایج و موجود در منابع معرفتی پیشینی باشد).

درست مانند مفهوم عدالت و آزادی و دموکراسی و.... که خیلی‌ها مدعی اون هستند، ولی وقتی به تعریف و عمل می‌رسد، حدود و کران و کاربرد بسیار متنوع و متفاوت و متضادی را بروز می‌دهند، که گاه تفکری داعشی هم با تعریف خاص خود مدعی ناب‌ترین منبع اون هستند، ولی.. اصیل‌ترین تعریف اون که فراگیرترین برای نوع بشر، سوای محدودیت‌های دینی و مذهبی و قومی و جنسی و طبقه‌ای و... است، در پارادایم اندیشه لیبرالیسم و جوامع برخوردار از آن عملا یا بالاترین کیفیت و کمترین خطا محقق می‌شود، نه جوامع مدعی  گرفتار چیرگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دین و مذهب و کمونیست و سنت و...

پیروز و سرفراز و کامیاب باشید. 

 

مختار در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:

درود پر مهر

عزیزان دقت کنید، بکارگیری مفهوم «احمق» در بیت:

گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید، گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

توصیف منطقی و اخلاقی و بر حق فردی است که احمق است، نه ناسزا به مفوم امروزی که فرمایگان از سر خشم و کینه برای خوار کردن دیگری به کار می‌برند.

بکارگیری مفهوم احمق برای فردی که براستی و درستی احمق است (مانند حسود، که نشانه‌ی فرومایگی و حماقت انسان است)، به همان اندازه توصیفی بر حق و اخلاقی و درست و راست است، که بکارگیری مفهوم ریاکار، برای فردی، هر چند شیخ و زاهد و صوفی، که براستی ریاکار است، منافق است.

شاید اینکه امروزه فهم این برای ما دشوار است، عوام زدگی به‌کارگیری چنین مفاهیم ناخوشایندی باشد، که بیشتر ناسزا و از روی خشم و کینه و عقده و یا برای تحقیر دیگری باشد، تا توصیفی و بر حق.

 

 

مختار در ‫۴ سال قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:

درود پر مهر
شگفت انگیز است که برخی دچار تعصب مذهبی میشوند، حال آنکه کسانی چون حافظ نه تنها فرا مذهبی که فرادینی می اندشیدند.
بسنجید حافظ را با سعدی، که به وضوع از صحابه و ... یاد کرده است، چه عمر باشد چه علی، که باز فرا مذهبی نگاه کرده است، یا مولانا، فرا مذهبی می اندیشید، ولی کسی چون حافظ اصولا فرا دینی می اندیشید، و البته اگر از باورهای آنزمان به عنوان نماد استفاده می کرد، چندان عجیب نیست. چنانکه بیشتر مفاهیم فلسفی خود را که نگاهی خیامی و اگزیستانسیالیستی است، از قرآن گرفته است و ...
دقت کنید که هر گونه پیش فرض برای داوری و ارزیابی شعر حافظ (یا هر کس دیگری) و در نهایت تلاش برای اثبات آن پیش فرض از نگاه علمی باطل و غیر معتبر است.
در نگاه عملی، فرض با آزمون سنجیده میشود، بر پایه ی شواهد و آیات و مستندات و ....، که یا با درصدی احتمال (یقین در عمل نادرست است) صحت فرض رد یا پذیرفته میشود.
نه اینکه تلاش شود فرض اثبات شود، فرض آزموده میشود.
بر این اساس، در مجموع هیچ نشانی از مذهبی بودن خاص حافظ نیست، و روشن است در این باره به هر بزرگی در دین و مورد احترام بیشتر مذهب خاص هم توجه کرده باشد.
ولی حافظی که در ستایش شاه شجاع چنان مبالغه میکند که او را در حد خدا می برد:
(مظهر لطف ازل روشنی چشم امل
جامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع؛
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع،
....
جبین و چهره حافظ خدا جدا مکناد
ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع؛
و ...
حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح شاه شجاع/)

و حتی یک بار به صراحت از صحابه یا بزرگان دین و حتی پیامبر اسلام نام مستقیم نبرده، باید فردی فرا دینی باشد.
دقت کنید فرا دینی، یعنی میتواند خیلی از اصول و ارزش های درون دینی را بپذیرد، ولی بدان بسنده نمی کند، و دایره باور و دیدگاه او بسیار گستده و جهان شمول است.

 

مختار در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:

درود بر دوستداران حافظ و ارجمندان ایران زمین
من در شگفتم که چرا برخی بر این پافشاری دارند که حافظ را آنگونه که دوست دارند، معنا می کنند.
شکی نیست که در این غزل، سخن حافظ از می، همان می حقیقی و نه مجاز است، چه ما خوشمان بیاید و بپسندیم یا نه.
پیدا است که کل غزل با نوعی از هستی شناسی خیامی همخوانی دارد، و با این بار معنایی بیت هایی مانند: زان پیشتر که عالم فانی شود خراب، دور فلک درن ندارد، روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند، هرگز نمی تواند معنایی مجازی برای آن دانست.
تفسیر یک متن باید کرانی داشته باشد، نمی شود میان ابژه و سوژه آنچنان وارونگی پدید آورد که بشود هر چه خواستیم از آن معنا کنیم.
در این باره، نگاهی همگانی به غزل های حافظ این نکته را روشن تر می کند.
اگر جایی حافظ می گوید:
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم!
باده از خون رزان است نه از خون شماست!
دیگر چه بی خردی و توهم خودبینانه است که آن را تفسیر دیگری کنیم. خون رزان را که دیگر نمی شود گفت باده معرفت و ... است!!!
کافی است همین مفهوم رز و دختر رز را جستجو کنید، روشن خواهد شد که بسیار به کار برده است.
مانند:
-جمال دختر رز نور چشم ماست مگر،
که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست!
-امام خواجه که بودش سر نماز دراز،
به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد!
-دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد،
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد!
- نامه تعزیت دختر رز بنویسید،
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند!
-به نیمشب اگرت آفتاب می‌باید،
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز!
-فریب دختر رز طرفه می‌زند ره عقل،
مباد تا به قیامت خراب طارم تاک!
-عروسی بس خوشی ای دختر رز،
ولی گه گه سزاوار طلاقی!
-برسان بندگی دختر رز گو به درآی،
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت!
به بیان خود حافظ:
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند،
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را!
حال اگر شما این معناها را نمی پسندی، سخت در ستیز با فلسفه هستی شناسی حافظ که راستی و مستی را می ستاید، ناسازگاری، پس بی خیال حافظ شو! ولی حافظ را به تفسیر نادرست هم کیش خویش نشمار، که سخت ریاکارانه است.

 

مختار در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۴ - نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب:

یکی از ویژگی های برجسته اندیشه و باور مولانا، پردازش و پرورش این اندیشه و باور بر پایه‌ی روایتی اصیل و بنیادی از مفاهیم قرآنی است که «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک // دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم ؛؛ ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست // به هوای سر کویش پر و بالی بزن»، همان معنای که در اصیل ترین آیه ی قرآن است: انا لله و انا الیه راجعون! نهفته است. این باور مغز تفکر مولانا را می سازد، آنگونه که خود نیز سفارش می کند به هنگام مرگش، ساز و دهل بنوازند، و چنین هم می کنند. برای همین است که مولانا، با حرمتی بی مانند برای حسین و شهدای کربلا، که کمتر شیعه ای چنین سروده است، سوگواری شعیان را نیز در همین راستا نقد می کند.
آیین ها و مناسک باید با باورها سازگاری داشته باشند و یک مسلمان باید هر آیین و مسلکی که دارد باید سازگار با مفاهیم قرآنی باشد، مفاهیم که مقصد را رسیدن به خدا می داند و جسم را کالبد روح و مرگ جدا کردن این دو است و جسم می پوسد و روح به ملکوت می رود و به اصل خود باز می گردد/

 

مختار در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب » بخش ۱۲:

دروغ موثر و مثمر و راستی مردود و مهجور

 

مختار در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب » بخش ۱۲:

نادرستی هایی در متن است:
به جای مدروس نوشته شده مردوس
به جای مکر نوشته شده مرک
همچنین بخشی جا افتاده است، که درست آن چنین است:
.... و مکر و خدیعت بیدار و وفا و حریت در خواب، و دروغ موثر و مثمر و راستی مردود و مهجور، و حق و منهزم و باطل مظفر...

 

مختار در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:

حافظ به چنان درجه ای از شناخت و بینش می رسد که فراتر از دین و مذهب به خدا و انسان نگاه می کند و حتی می خواهد آن طرح قرآن آفرینش را نیز دگر کند و به شادی کند و شادخواری کند که در بیت شگفت آور زیر بیان شده است:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
این بیت به روشنی در نقد این گفته های مکرر خدا در قرآن است که گفته ما آسمانی سخت و محمک و بدون درز آفریدم که هیچ شکافی در آن نیست!

 

مختار در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

هیچ یک از سروده های مولانا تا این اندازه کوبنده و آموزنده و کارساز نیست،
هم به زیبایی فن داستان سرایی را به کار برده و خواننده را در لذت خواهی و بیم و هراس از آبرو به خود می کشاند و هم با کوبنده ترین واژگان و همانند سازی (همانند نویسندگان نیرومندی چون نیچه) ظاهر بینی و پوسته گرایی و علم ناتمام و عوام گرایی را می کوبد و شهید چنین هوسی معرفی می کند و آن ها را این گونه بی رحمانه و اثر گذار رسوا می کند و افتضاح می کند
شگفت آور است این همه هوش و استعداد و کرامت نفس مولانا که بی پرده و بی ترس از عوام و فرومایگان ظاهر بینی را می کوبد و سرزنش می کند

 

sunny dark_mode