گنجور

حاشیه‌ها

سید محمد در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:

معنیه من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک چیه؟

بابک چندم در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

گمنام جان،:
پدر اسکندر سوم (بزرگ یا کبیر نزد اهل باختر، و نزد ایرانیان گجسته یا لعنتی) هیچگاه ایرانی نبود:
اسکندر سوم، پسر فیلیپ دوم، پسر امینتاس سوم، پسر آرهیدیوس، پسر امینتاس، پسر اسکندر اول (معروف به فیل هلین باج گزار و تابع داریوش اول) پسر امینتاس اول پسر آلسیداس.... از خاندانی مقدونی که تاریخشان به قرن هشتم پیش از میلاد در مقدونیه باز می گردد...
و اما کاربرد آینه،
تنها کاربری آینه انعکاس نور است و بَس، و اجسام را درونش بزرگ و کوچک نمی نمایاند*....تفاوتی هم ندارد که شما پیش روی آینه ای یک متری و یا هشتاد متری ایستی که در هر دو خود را یک انداره خواهی یافت...مگر آنکه خود از آینه دور و یا به آن نزدیک شوی که آنگاه شما و یا شخص دیگری در نزدیکی آن، شما را در آینه می بیند که بزرگ و کوچک می شوی.... خلاصه که هر چه جسمی به آینه نزدیکتر شود بزرگتر و هر چه هم که دور شود کوچکتر دیده می شود...
(*تنها مورد متفاوت آینه ایست که موج داشته باشد، مقعر و یا محدب، که آنزمان جسم را کوچکتر و یا بزرگتر نشان می دهد)
بنا بر این آینه ای بر فراز برج یا مناره شهر اسکندریه نمی توانسته کشتیها را در فرسنگها فاصله نمایان کند آنچنان که به چشمی سالم نمی آمده...
بلکه کاربری آن که بعید نیست وجود داشته (و در آنصورت یقیناً متشکل از چند آینه بوده ) می باید در کمک به کشتی رانان برای پیدا کردن مسیر منتهی به بندر طی طول روز بوده باشد و استفاده از شیشه ای نارنجی و یا زردِ سیر در جلوی آن نیز می توانسته نقش مه شکن را در روزهای ابری و یا مه آلود ایفا کند... در شب نیز آتش همین نقش را داشته...
در تلسکوپهایی که از آینه استفاده می کنند (Reflective Telescopes) آینه منحنی و یا قوس دار است که نور را به آینه ای دیگر منعکس کرده و آن نیز نور را به عدسی یا "چشمی" نهایی منتقل می کند که این عدسی کار بزرگ کردن تصویر را دارد و نه هیچکدام از آینه ها...
---
خانوم مهناز گرامی،
این "ی" پس از "ه" هم داستانی دارد که به گمانم جدیداً در مدارس ایران جایگزین "ء" شده... کمی پیشتر به ما می گفتند که همزه را بر روی ه ننویسید که خواننده می باید بداند که آن کجا می آید و کجا نه... به هر حال که این سهل کردن ماجرا رسم الخط فارسی را حداقل در نظر این حقیر بسیار بد ترکیب کرده... و در آخر آنکه وجود این "ی" را پیش از عالم نیازی نباشد...
و اما مانا،
در حاشیه ای دیگر از دوستان پرسیدم که این مانا که در فارسی نظیر و مانند معنی می دهد را چگونه همتای معنی و معنا کرده اند؟ که مخلص نه در زبان اوستایی، نه در پارسی کهن، و نه در پهلوی بدان بر خورد نکرده ام... دوستی در پاسخ آوردند که با استناد به لغتنامه آقای فره وشی که آنرا بر گرفته از فارسی دری می دانند اینگونه استفاده می کنند...
در نبود لغتنامه آقای فره وشی در دسترس و ندانستن مستندات ایشان، بنده هم پیگیری دیگری نکردم...
اما درمانده ام که این "مانا باشید" که شما و تنی دیگر می آورید به چه معنی است؟
آیا یعنی که مانند و نظیر باشید؟ و یا معنی و معنا باشید؟

روفیا در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

در فیلم سینمایی دیدنی بوی خوش زن، در سکانس دادگاه، آل پاچینو که کهنه سرباز نابینایی بود سخنی بر زبان راند که حاوی مطلب بسیار ظریفی بود،
گرچه این سکانس بغایت از کلیشه هالیوودی بودن رنج می برد لیک هنگامی که آل پاچینو در حمایت از پسرکی که دوستان خطاکارش در دانشگاه را لو نداد گفت این نشان دهنده نوعی دیسیپلین و نظم در افکار و باورهای این جوان است و این نظم قابل ستایش است،
من بسیار لذت بردم،
آیا تا کنون از این زاویه به قضیه اخلاق و خوب و بد و زشت و زیبا نگاه کرده اید؟
وقتی میگوییم چیزی یا کسی یا رفتاری زیبا یا خوب است دربردارنده نوعی دیسیپلین و نظم و order است،
شما نیک تر از من می دانید، بیماری یا dis + order هنگامی پدیدار می شود که نظمی به هم می خورد، کسی یا چیزی زشت یا بد می شود! تومر ها را دیده اید؟
چه بی شکل هستند؟
همان هیولا!
هیولا یعنی بی شکل!
استاذی می فرمودند :
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد،
یعنی پایت را از دایره زیبایی بیرون نگذار، غول آن بیرون در کمین ایستاده!
این همان غول بی نظمی یا هیولاست،
نه کره است نه استوانه نه مخروط...
آدم های موفق همگی به طور برجسته ای از موهبت نظم در اندیشه و گفتار و عملکرد برخوردارند،
به قواعدی باور داشته تا جایی که میتوانند بدانها احترام میگزارند.
پوزش از برای زیاده گویی!

بابک چندم در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

میلادی رومی گرامی،
آیا شما در ایران مشغول تحصیلید؟ و یا در خارج؟
اگر که خارج از وطن، خوب این تا حدی قابل درک است ولی اصلاح شیوه بیان مخلصانه توصیه می شود...
ولی اگر که در مام وطن، آنگاه آنگونه که روفیای گرامی گوشزد فرمود زبان محاوره را به نوشتار آوردن شایسته یک دانشجو که چند صباح دیگر پزشکی در این بوم خواهد شد نیست....
با آرزوی پیروزی و شادکامی برای شما

جلال الدین در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:

سلام
با تشکر از ارجاعات جناب خراسانی به قران .
تفسیر این غزل شگفت انگیز به همراه آیات اشاره شده را در برنامه ی 611 گنج حضور ببینید، اگر از تلفن همراه استفاده می کنید کافیست روی نام بنده کلیک نموده و به صفحه ی مورد نظر هدایت شوید، در غیر اینصورت از گوگل کمک بگیرید.

فربد رهنما در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۶ - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق:

در بیت 34 اقت ادراک ان حال است و قال
خواهشا تصحیح شود

fatih در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:

or in persian

میلادی رومی در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

سلام و عرض ادب خدمت جناب سالک
من کتاب حافظ از دکتر خرم شاهی رو مطالعه کردم ایشون تو کتابشون گفتن که تو منبع معتبری این بیت اشاره نشده بهش ولی بسیار حافظانه ست...
من خودم به خاطر علاقه زیادم به بیتش یه بار دگ این بیت رو مینویسم
"شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد"
از دیگر اساتید هم تقاضا میکنم اگر اطالاعاتی دارند ما رو در مستفیض کنند.!
با عرض ارادت به تمام علاقه مندان به ادب پارسی

مجتبی آموزگار در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:

در متن بالا به اشتباه ثنایی نوشتم که عذرخواهی میکنم

میلادی رومی در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

تشکر از جاوید مدرس و امید امیر نیا
واقعا لذت بردم.!

مجتبی آموزگار در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:

تا آنجا که می‌دانم با توجه به عصر ثنایی، منظور وی از بوالوفا، ابوالوفا محمد بوزجانی است، اما جوزجانی اهل بوژگان تربت جام خراسان بود و کرد نبود. البته من هم در بیشتر تصحیح‌ها "بوالوفای کرد" دیده‌ام. بنابراین، شاید آنچه جناب طاهرنژاد گفته‌آند صحیح‌تر باشد؛ هرچند که بسطام در حال حاضر در سمنان است، ولی در عصر خود جناب بایزید جزء ولایت خراسان محسوب میشده است.

محمد ابراهیم توکلی کارشک در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

سلام عذرخواهم
امکان ویرایش بسیار کم است
لطفا در صورت امکان محبت فرمایید به احترام مرحوم سیف فرغانی شعر مرا اصلاح بفرمایید:
بین مصرع های شعر اصلی مقداری فاصله بگذارید
بین بیت و تضمین آن با بیت بعدی فاصله بگذارید
بسیار سپاسگزارم

محمد ابراهیم توکلی کارشک در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

لطفا این متن را جایگزین فرمایید:
تضمین شعر زیبای سیف فرغانی(بخش اول)
این درد بی امان شما نیز بگذرد
این گریه نهان شما نیز بگذرد
این زخم خون چکان شما نیز بگذرد
“هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد ”
اینک به خواب رفته یا زده ای خویش را به خواب
اینک هزار حرف و سوالات بی جواب
یک موج سرکشیده ،به خود داده پیچ و تاب
“وین بوم محنت ازپی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد”
سرکش ، بلند ،همچو زمستان بی امان
فوق تصورات بشر،فوق هر گمان
در موسمی که عقل ندارد گمان آن
“باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد”
فرقی نمی کند چه روی زمینی ،چه روی بام
این عمر رفته ، گشت تبه یا شده به کام
کودک ،صغیر،پیر و جوان ،پخته یا که خام
“آب اجل که هست گلوگیر خاص وعام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد ”
ای گوشمال داده به هر سرو سرفراز
شمشیرتان نشسته بر بدن کاج و سروناز
ای دستتان برای تعدی فراخ و باز
“ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد”
کس در جهان به ظلم و به جور اقتدا نکرد
عمر شهان و پادشهان هم وفا نکرد
برمردمی کسی چو شماها جفا نکرد
“چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد ”
برما ز سرد و گرم ،فراوان گذشت و رفت
زین آب وخاک رستم دستان گذشت و رفت
صدها هزار تن ز شهیدان، گذشت و رفت
“در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد”
آن کس که فخر کرد عیارش فرو نشست
در اوج بود ،ایل و تبارش فرو نشست
دیوار قلعه ،برج و حصارش فرو نشست
“آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد سم خران شما نیز بگذرد ”
جنگ است بین ما و شما با درفش و مشت
برقلب ما چو تیر و به چشمان ما درشت
از ما شکافت سینه واز ما شکست پشت
“بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد”
از شور و تلخ و تند بسی برجهان گذشت
صدها ستاره نیر از این کهکشان گذشت
برما چه مهربان و چه نامهربان گذشت
“زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد ”
ای نا رسیده به مقصود خویشتن
بر بادداده حرمت معبود خویشتن
گم کرده ای ستاره معهود خویشتن
“ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن تاثیر اختران شما نیز بگذرد ”
اینک که جان به لب ، وَ لبِ ما به جان رسید
این خنجر از شماست که تا استخوان رسید
زین آسیا شراره به هفت آسمان رسید
“این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد”
ماییم و دردها و غم ورنج بی کسان
گیرم عقاب خرده نگیرد به کرکسان
یا رسم روزگار شود رسم ناکسان
“بیش از دو روز بود از آن دگر کسان بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد”
با جانمان مقابلتان ما خطر کنیم
از هر چه احتیاط و مدارا حذر کنیم
بر روی تیر ، سینه خود بازتر کنیم
“بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم تا سختی کمان شما نیز بگذرد”
عِزِّ زمین وفخر زمان بود مدتی
همواره سَر ز مدعیان بود مدتی
مانند گل به باغ جنان بود مدتی
“در باغ دولتِ دگران بود مدتی این گل، زِ گلستان شما نیز بگذرد “
محمد ابراهیم توکلی کارشک — مرداد 26, 1395

میلادی رومی در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:

یک غزل بسیار آهنگین.! لذت بخش.! :)

محمد ابراهیم توکلی کارشک در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

تضمین شعر زیبای سیف فرغانی(بخش اول)
این درد بی امان شما نیز بگذرد
این گریه نهان شما نیز بگذرد
این زخم خون چکان شما نیز بگذرد
"هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد "

اینک به خواب رفته یا زده ای خویش را به خواب
اینک هزار حرف و سوالات بی جواب
یک موج سرکشیده ،به خود داده پیچ و تاب
"وین بوم محنت ازپی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد"
سرکش ، بلند ،همچو زمستان بی امان
فوق تصورات بشر،فوق هر گمان
در موسمی که عقل ندارد گمان آن
"باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد"

فرقی نمی کند چه روی زمینی ،چه روی بام
این عمر رفته ، گشت تبه یا شده به کام
کودک ،صغیر،پیر و جوان ،پخته یا که خام
"آب اجل که هست گلوگیر خاص وعام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد "
ای گوشمال داده به هر سرو سرفراز
شمشیرتان نشسته بر بدن کاج و سروناز
ای دستتان برای تعدی فراخ و باز
"ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد"
کس در جهان به ظلم و به جور اقتدا نکرد
عمر شهان و پادشهان هم وفا نکرد
برمردمی کسی چو شماها جفا نکرد
"چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد "
برما ز سرد و گرم ،فراوان گذشت و رفت
زین آب وخاک رستم دستان گذشت و رفت
صدها هزار تن ز شهیدان، گذشت و رفت
"در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد"
آن کس که فخر کرد عیارش فرو نشست
در اوج بود ،ایل و تبارش فرو نشست
دیوار قلعه ،برج و حصارش فرو نشست
"آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد "
جنگ است بین ما و شما با درفش و مشت
برقلب ما چو تیر و به چشمان ما درشت
از ما شکافت سینه واز ما شکست پشت
"بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد"
از شور و تلخ و تند بسی برجهان گذشت
صدها ستاره نیر از این کهکشان گذشت
برما چه مهربان و چه نامهربان گذشت
"زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد "
ای نا رسیده به مقصود خویشتن
بر بادداده حرمت معبود خویشتن
گم کرده ای ستاره معهود خویشتن
"ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد "
اینک که جان به لب ، وَ لبِ ما به جان رسید
این خنجر از شماست که تا استخوان رسید
زین آسیا شراره به هفت آسمان رسید
"این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد"
ماییم و دردها و غم ورنج بی کسان
گیرم عقاب خرده نگیرد به کرکسان
یا رسم روزگار شود رسم ناکسان
"بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد"
با جانمان مقابلتان ما خطر کنیم
از هر چه احتیاط و مدارا حذر کنیم
بر روی تیر ، سینه خود بازتر کنیم
"بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد"

عِزِّ زمین وفخر زمان بود مدتی
همواره سَر ز مدعیان بود مدتی
مانند گل به باغ جنان بود مدتی
"در باغ دولتِ دگران بود مدتی
این گل، زِ گلستان شما نیز بگذرد "

حمیدرضا در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۹ - حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی:

در بیت اول " شنیدم ز پیری پسندیده هوش " و در بیت دوم " چه دیدم چو یلدا سیاهی دراز " درست است لطفا تصحیح بفرمایید که تشبیه زیبای استاد حذف نشود

امیرحسین ف در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷:

هعععییی ...
من با این شعر زنده ام...

علی شیرازی در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:

روفیا و ایران نژاد گرامی
در این جا سخت کوش به معنی سخت گیر است
زنده یاد دهخدا سخت گیر را یکی از معانی سخت کوش دانسته و در واژه نامه خود به شعر زیر از فردوسی بزرگ توجه داده و آنرا به معنی سخت گیر دانسته است:
سخت گیر :
اگر چرخ با من بود سخت کوش
بگرز گرانش بمالم دو گوش .
اشتباه دیگری که در باره شعر حافظ رواج دارد معنی واژه بخشم در بیت:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندوش بخشم سمرقند و بخارا را
که در اینجا به معنی گذشتن (ترجیح دادن) است نه عطا کردن
چنانچه فرمود:
عطایش را به لقایش بخشیدم (ندیدن او از عطای او گذشتم)
متن
درویشی را ضرورتی پیش آمد .کسی گفت:فلان نعمتی دارد بی قیاس.اگر به سر حاجت تو واقف گردد همانا که در قضای آن توقف روا ندارد.گفت:من او را ندانم.گفت:منت رهبری کنم.دستش گرفت تا به منزل آن شخص درآورد.
یکی را دید لب فروهشته وتند نشسته برگشت وسخن نگفت. کسی گفتش چه کردی؟ گفت: عطای او را به لقایش بخشیدم.
مبر حاجت بنزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غم دل با کسی گوی
که از رویش به نقد آسوده گردی

گمنام در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۱:

چنین می نماید که جناب شمس به قول معروف خیلی به آقای بلخی حال می داده است.!

مهناز ، س در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

تصحیح می کنم
همه ی عالم در آن نموده می شده

۱
۳۸۲۶
۳۸۲۷
۳۸۲۸
۳۸۲۹
۳۸۳۰
۵۶۲۴