سعید اسکندری در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح شاهزاده پریخان خانم بنت شاه طهماسب صفوی:
در بیت هفتم وقر به معنی وقار و سنگینی درست است و فاصله ی بین واو و قر باید برداشته شود
V.R.N در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:
سلام بر همه
قابل توجه شرح سرخی که فرمودند حافظ عارف نبوده
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
مهران در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:
دوستان عزیز شعر ی از مولانا ....در بسیاری از گروه ها دست به دست میشود که البته بسیار وصف حال ومناسب به نظر میرسد ولی سه بیت قبل از پایانی آن تقریبا نا مفهوم و بی ارتباط با بقیه ی ابیات بوده و غیر از مجموعه ی کلیات شمس تبریزی در کتب بقیه ی اساتید موجود نمیباشد...از آنجاییکه حذف آن حکایت از تساهل و شاید بی سلیقه گی می نمود بر آن شدم آنرا به نوعی دوباره سرایی نمایم....ابیات مزبور بدینگونه بود
چون مست گشت مردم شد گوهرش برهنه
پهلو شکست کان را زان کس که پهلوانست
دلاله چون صبا شد از خار گل جدا شد
باران نباتها را در باغ امتحانست
بی عز و نازنینی کی کرد ناز و بینی
هر کس که کرد والله خامست و قلتبانست
که بدینسان تغییر یافت،:
چون مست گشته مردم ،شد گوهرش نمایان
آن گوهری که گردش چشم جهان روان است
چون موسم صبا شد ، از خار گل جدا شد
انوار او چو باران ، باریده بر جهان است
وان رحمت جهان را هر شاهد ی توان دید
وان کس که منکر آمد، نادان مردمان است
مهران.....
سید مجتبی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۰:
با اینکه میتونم به تفصیل راجع به این شعر که جبر را تایید میکنه توضیح بدم و رد کنم و روایت شریف امام صادق(ع)که فرمود نه جبر ونه تفویض بلکه امری است میان این دو را اثبات کنم.اما دوستان طالب حقیقت را ارجاع میدم به کتاب کم حجم اما پر مغز (انسان وسرنوشت )شهید مطهری صفحه125 که این دو بیتی را خوب توضیح دادند.
سید روح اله بنی فاطمی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرامگور:
با سلام ، شاید بهتر باشد در مصراعِ « شاه عالم توئی به ما به خرام » به خرام به صورت یکسره « بخرام » نوشته شود . فعل امر از خرامیدن . با سپاس .
صمد باغبان حدیقه در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۰:
با عرض سلام و ادب
در مصرع " عقل از آب و گل تقلید نیامد بیرون " همانگونه که دوست محترم اشاره کرده اند بیت از وزن افتاده البته به جای تغییر کلمه " تقلید "به "قید"میتوان "از" را به "ز"تغییر داد و بدینگونه نوشت "عقل زآب و گل تقلید نیامد بیرون " . با تشکر
مصطفی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲:
مخاطب و گوینده ی این شعر کیه؟ اعجوبه ی ربانی یعنی چی
حسین در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
سرکار خانم یا جناب آقای مطرب مهتاب رو
استاد شجریان و مرحوم استاد بیکجه خوانی این شعر را در دستگاه همایون اجرا کردهاند نه شور!
سید روح اله بنی فاطمی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار:
با سلام و عرض ادب و احترام ، در بیتِ
شغبهای شیپور از آهنگ تیز
چو صور اسرافیل در رستخیز
اسرافیل ، ورزن شعر را دچار مشکل می کنه و باید « سرافیل » نوشته شود . با سپاس .
انشاءالله به محض این که از پایان نامه ام دفاع کردم در خدمتتون خواهم بود .
شهرزاد در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۸ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۲۳ - غزل جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم :
مصرع اول بیت سه دو هجای کوتاه کم دارد تا به وزن ( مجتث مثمن مخبون) برسد، پس بی شک اشتباه است.
شهرزاد در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۱۳ - از یک غزل:
مصرع اول بیتِ (خراب از اوست...) باید این باشد:
"خراب از اوست شهر جان و دل بین"
اسدالله در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸۶:
هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتاده ام
چون امام سبحه بیرون از شمار افتاده ام
ریزم از وصف رخت گل را شرر در پیرهن
آتش رشکم به جان نوبهار افتاده ام
می فشانم بال و در بند رهایی نیستم
طایر شوقم به دام انتظار افتاده ام
کار و بار موج با بحر است، خود داری مجو
در شکست خویشتن بی اختیار افتاده ام
سر به سر میناست اجزایم، چو کوه، اما هنوز
بر نمی خیزم ز بس سنگین خمار افتاده ام
هر شکست استخوانم خنده ای دندان نماست
راز غم را بخیه ای بر روی کار افتاده ام
هم ز من طرز آشنای عشق بازان گشته ای
هم ز تو عاشق کُشان را راز دار افتاده ام
تا زمستی می زنی بر تربت اغیار گل
خوشتن را همچو آتش در مزار افتاده ام
یک جهان معنی تنومندست از پهلوی من
چون قلم هر چند در ظاهر نزار افتاده ام
جان به غم می بازم و می نالم از جور سپهر
وه که بد نقشم و هم بد قمار افتاده ام
کشتی بی ناخدایم، سرگذشت من مپرس
از شکست خویش بر دریا کنار افتاده ام
ناتوانی محو غم کرده است اجزای مرا
در پٓرند ناله نقش زر نگار افتاده ام
رفته از خمیازه ام بر باد ناموس چمن
چاک اندر خرقهء صبح بهار افتاده ام
از روانی های طبعم تشنه ء خون است دهر
آبم آب، اما تو گویی خوشگوار افتاده ام
این جواب آن غزل، غالب، که صائب گفته است
در نمود نقش ها بی اختیار افتاده ام
از غالب دهلوی
گمنام در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:
خوشا و خرما ،
که عشق دست بالا دارد، پس معرفت و عقل راه گریز میگیرند، ما می مانیم و سر زلف دلدار، که ابر آزار است و باد نوروز و مطربان در گوشه حجاز به خنیا.
نفیس در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:
بیت دوم حیات صحیح است.
گمنام در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
آ حسین گرامی،
گفتگو نه از مانا که به قول دوستان بر سر واژه آرایی است در همه ابیات دو فعل در هر دو مصرع پی در پی آمده اند، بنشینند ، بنشانند و.....
تنها این بیت غریب افتاده است، حتا اگر بگوییم " دوای درد عاشق را کسانی سهل پندارند " دردی دوا نمی کند باز جای فعلی دیگر خالی است و هم " در مانند " در بیت آخر آمده است و تکرار آن در زبان خواجه زیبا نمی نماید.
با درودها
... در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:
توبه را تلخ میکند در حلق
یار شیرین زبان شورانگیز
سعدیا هر دمت که دست دهد
به سر زلف دوستان آویز
سید حسین در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰ - دنیای دل:
خیلی دلم می خواست جایی نظرم را راجع به این شعر بنویسم حالا این فرصت دست داده شد که باید از گرداندگان گنجور تشکر کنم. به نظر می رسد شهریار در این شعر ازتنهایی خودش و در معنای وسیع تر از تنهایی انسان ها و بی وفایی آن ها نسبت به هم صحبت می کند. من وقتی این شعر را که بارها آت را خوانده ام، می خوانم غم عجیبی وجودم را فرا می گیرد که بیان شدنی نیست و فکر می کنم شهریار هم موقع سرودن این شعر همین حال را داشته است.
کمال در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۸۳:
وباتسلیت بمناسبت ارتحال امام(ره)
جمع این رباعی: 7269
MHDBig در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر میخواستند:
در مصرع اول بیت پنجم مجمع صحیح است
کاظم در ۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴۷: