گنجور

حاشیه‌ها

غافل در ‫۹ سال قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

با درود
این بنده حقیر درخواستی از بزرگواران دارم که اگر مقدور است ابیات را برای افرادی چون من، که دانش کافی برای درک اشعار حضرت را نداریم تفسیر و معنی کنید
با سپاس فراوان

محمد در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » رسوای دل:

من بیت آخرو خیلی دوست دارم .
فوق العادست

لیدا در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۴:

پس از مدتها یک عزیزی این را برایم نوشت

دلخون بختیاری در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بویِ جویِ مولیان آیَد هَمی:

سلام
عزیزان چه چیز این شعر ابهام داره ؟
خواهش میکنم خودمون رو به طبع شاعر نردیکتر کنیم. دنبال بو و خشک و تر نرفته و سعی به تحریف فرهنگ و ادب نکنیم. سلامت و سربلند باشید

غلامحسین آتشی در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶ - در صفت معراج حضرت محمّد علیه الصّلوة و التسلیم فرماید:

سه باره سی هزارش گفت اسرار
که بشنو در حقیقت سر نگدار
که بشنو در حقیقت سر نگهدار

غلامحسین آتشی در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل:

بکر می کنم در بیت دوم چه کارت افتاده درست باشد

۷ در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:

مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت
شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام
مطرب و ساقی مجلس رفتند ولی شاهد من هنوز هست و مجلس ما ادامه دارد
اولم اندیشه بود تا نشود نام زشت
فارغم اکنون ز سنگ چون بشکستند جام
در آغاز از رسوایی میترسیدم ولی اکنون که بی آبرو شدم بی خیال بی خیالم

۷ در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:

شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام
شمع خاموش میشود برخیز زیرا آغاز روز من با دیدن جهره آفتابی تو باشد.

سحرخیز قدوسی در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - بلبل و مور:

سلام دوستان ادبی! بیست و دوم مهر سال 95
این داستان ، بسیار قابل مقایسه و تطبیق با داستان «لنبک آبکش و بهرام گور»در شاهنامۀ فردوسی است.در آنجا شخص خسیس «براهام یهودی»است در اینجا «مورچه» در شاهنامه مهمان، «بهرام گور»است در اینجا،بلبل.نتیجه گیری ها متفاوت است.برای داوری دقیق تر و نتیجه گیری بهتر دوستان گرامی داستان را در همین سامانۀ گنجور، مطالعه کنند.
داستانِ لنبک آبکش و بهرام گور در شاهنامه نسخۀ گنجور143 بیت دارد، با این بیت آغاز می شود:
«چنان بد که روزی به نخچیر شیر
همی رفــت بــا چنــد گُـــرد دلیر»
و با این بیت پایان می پذیرد:
«به ارزانیان داد چیزی که بود
خروشان همی رفت مرد جهود»
دوستان!نقّادان و داوران خوب باشید.

۷ در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:

پیوند به وبگاه بیرونی
محمد رضا شجریان>گل‌های تازه 160+خسرو خوبان

سامان در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

ممنون بابت زحماتتون،،حال که چنین کار ارزنده ای در دست دارید،،بسیار زیبا تر بود اگر در ذیل یا در حاشیه و با تکمیل اساتید،، معنی غزل هم نوشته میشد تا همگان بتوانند بهرمند شوند

مسعود در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول:

سلام
لطفا "هندوان را در آتش اندازیم" را معنی می کنید در بیت "خیز تا ترک‌وار در تازیم هندوان را در آتش اندازیم". ممنون.

سید حبیب در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲ - تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر می‌کرد و می‌گفت کی عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ:

با سلام.
پس بد مطلق نباشد در جهان.
از این سرسری مگذرید.
در اول دفتر چهارم , این یک بحث مهم است که جناب مولانا , بسیار
زیرکانه و هنرمندانه بیان نموده.
مخصوصا در ادامه ابیات.
پس هیچ کس حق ندارد کس دیگری را و یا چیزی را , بد جلوه دهد.
زیرا اگر از زاویه دیگر که بر خلاف میل شماست و بر خلاف عقیده شماست , به آن بنگری , خوب جلوه میدهد.
این فرمول برای تمامی امور دینی , مادی و غیره یکسان است.
.

فریدون در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بی‌تقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:

گفتار مولانا برای تمام انسان های دنیا میباشد. بعضی ها به زبان شیرین گپ را میفاهمند و بعضی به زبان تلخ. مولانا میخواهد همه را بفهماند.
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
وی این ها همه سیمبولیک میباشد.
ای برادر قصه چون پیمانه‌ایست
معنی اندر وی مثال دانه‌ایست
دانهٔ معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۴ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

عشرت رفته مجو باز، که دهقان فلک
تخم هر کشته که بدرود دگر بار نکشت

سهیل قاسمی در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

ای نسیم ِ صبح ِ سعادت، آن زمانی که فکر می کنی درست است، به آن نشانی یی که خودت می دانی به کوی فلانی گذر کن.
تو پیک ِ خلوت ِ راز هستی و من چشم به راه ِ تو هستم.
به مردمی نه به فرمان را من اینطور خواندم: به مردمی «نه به فرمان» یعنی مردمی که زیاد هم به فرمان نیست!
می گوید تو پیک ِ خلوت ِ راز ِ من هستی و چشم ِ من بر سر راه تو است. بر این مردم (مردمک ِ چشم ِ من) که بفرمان من هم نیست {و دائم گریه می کند} طوری گام بردار که خودت صلاح می دانی.
(به او) بگو که جان عزیزم از دست رفت. تو را به خدا از لعل روح فزای او آن چیزی که می دانی (دریافته ای) چیزی به ما ببخش.
من این حروف را چنان نوشتم که دیگران ندانند چه نوشته ام. تو هم لطفی بکن و طوری آن را بخوان که فقط خودت بفهمی (کسی نفهمد)
بیت ششم: شبیه این مضمون در این بیت هم به کار رفته:
میان ِ او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشاده ست
یعنی در میان (کمر) یار که خدا آن را از هیچ آفریده، چیز ظریفی هست که هیچ مخلوقی تا حالا نتوانسته آن را باز کند.
در بیت غزل حاضر، کمر یعنی کمربند، میان یعنی کمر، دقیقه یعنی همان چیز ظریف که در غزل شماره 35 به آن اشاره شده.

پژمان در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

دوستانی که دوست دارند به این شعر و بقیه اشعار حافظ انگ عرفان بزنند آیا یک بار این خصوصیات را برای خدا در نظر گرفته اند تا ببینند در وصف جهان آفرین چه گفته مضحکی میشه فهمیدن چنین شعر روان و زیبا در وصف معشوق حالا هر که هست نیاز به سواد و تخصص خواصی نمیخاد فقط بهش دل بسپارید

سیمانیان در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۰ - کشیدن موش مهار شتر را و معجب شدن موش در خود:

بیت 34 مصراع دوم
زانک خوی بد "نگشتست" استوار
اصلاح شود به
بگشتست
با تشکر

سیمانیان در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۰ - کشیدن موش مهار شتر را و معجب شدن موش در خود:

بیت 25 مصرع دوم اصلاح شود به

دید آدم را به چشم منکری
با تشکر

۱
۳۷۵۳
۳۷۵۴
۳۷۵۵
۳۷۵۶
۳۷۵۷
۵۶۲۶