گنجور

حاشیه‌ها

DatiS در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴:

مصرع سوم به نظرم باید این طور خوانده شود:
تو شهوتِ خویش را لقب، عشق نهی!

 

منصور در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

مصراع دوم از نظر وزنی با بقیه مصراعها همخوانی نداره. مصرع چهارم هم باید به این شکل نوشته بشه:

"از دوست، چه دشنام، چه نفرین، چه دعا!"

 

DatiS در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

رو سخت کن:رو سخت کردن به معنی سماجت به خرج دادن است در مثنوی (236/2) گوید:
هر که از خورشید باشد پشتْ گرم سخت رو باشد نه بیم او را نه شرم
***
از کتاب مقدمه، گزینش و تفسیر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، ص 157

 

DatiS در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

رو سخت کن:رو سخت کردن به معنی سماجت به خرج دادن است در مثنوی (236/2) گوید:
هر از خورشید باشد پشت گرم. سخت رو باشد نه بیم او را نه شرم
***
از کتاب مقدمه، گزینش و تفسیر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، ص 157

 

علی عیّار از تهران در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

با عرض پوزش در شعر ارسالی اینجانب با مطلع:
ای آنکه یم عشق تو را نیست کرانه ......
مصرع ماقبل آخر از قلم افتاده که بدین وصل اصلاح میشود:
"تقصیر دل و جان به امید کرم تست"
زیرا که گنه را به ازین نیست بهانه
"با سپاس"

 

محمد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

در پاسخ به دوستی که دم از بودا و محمد ص با هم زدند باید بگم این مقایسه بسیار نادرست و اشتباه است
بودا به اقرار همه دانشمندان دین آسمانی نداشته و دینش زمینی و متضمن شرک به خداوند متعال بوده و حال آنکه حضرت رسول ص آخرین پیامبر الهی و فرستاده خداوند متعال بوده و قبل از هر چیزی از شرک و کفر پرهیز داده و به توحید خداپرستی دعوت نموده
حال چگونه می توان ایشان را کنار بودای مشرک قرار داد!؟
بهتر است قبل از سخن گفتن کمی اندیشه کنیم و به خاطر ژست های روشنفکرمآبانه به دام تکثر گرایی غیر منطقی و نامعقول نیفتیم!

 

علی عیّار از تهران در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

ای آن که یم عشق تو را نیست کرانه
ای آذر عشقت به دل و جان چو زبانه
ای قصه ی وصلت شده برتر ز فسانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
گه طفل ره عشق تو ،گه هادی و مرشد
گه مومنت ای یارم و گه کافر و ملحد
گه ناله کنان باشم و گه شاکر و حامد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
یاد تو ز هر جان و دلی درد بشوید
از بارش رحمت ز تو هر خار بروید
مرغ دل عاشق زفراق تو چو موید
هر کس به طریقی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
ساقی زپی ساغر و من مست تو ای یار
عاصی زپی توبه و من خوارِ گنهکار
شافی به برم باشد و من زارم و بیمار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
مقصود زهر ندبه ی حنانه توئی تو
مقصود زهر نعره ی مستانه توئی تو
مقصود زهر ساغر و پیمانه توئی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو
مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه
یحیای صفت یار سر دار توان دید
موسای دل از عشق به ره نار توان دید
در نار خلیلی شو که گلزار توان دید
چون در همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه نیم من که روم خانه به خانه
چون دوستی آل پیمبر حرم توست
وز عفو گناهان همه زیر قلم توست
چشم طمعم دوخته بر بیش و کم توست
زیرا که گنه را به ازین نیست بهانه
(تقدیم به پیشگاه حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف)سال سرایش:یکهزاروسیصدوهفتادوچهارخورشیدی"1374"

 

محمد رضا شیخی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱:

ظاهرا هیچ گوهر نکو( نداند) کرد درست تر باشد دانستن به معنای توانستن . حافظ فرماید
تو دم از فقر ندانی زدن (یعنی نمی توانی ) از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی

 

ناشناسا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۱۴:

شهریار گرامی،
این طور خوانده ایم که بابل را کورش گشود و یهودیان را آزادکرد تا در زمان خشایار ابله 75800 تن ایرانی را در پنج روز قتل عام کنند( عهد عتیق کتاب استر)
و آقای داریوش یکم پس از کورش و فرزندش کمبوجیه ( کم بودجه !!) به پادشاهی رسید .مگر که این داریوش از نیاکان کورس بوده باشد .

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

ای آن که یم عشق تو را نیست کرانه
ای آذر عشقت به دل و جان چو زبانه
ای قصه ی وصلت شده برتر ز فسانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

 

مهدی نظری در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۱۲:

این رباعی کاملا عرفانی است و نشانی است از مانوس بودن این شاعر با قرآن . منظور از خط تو همان قرآن است که برخی از سلاطین مهر خود را با آیه ای از قرآن منقوش می کردند تا دلیلی بر حقانیت حکومت باشد. روحش شاد

 

مهدی نظری در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۹۲:

در مصرع اول بیت دوم وزن شعر درست نیست.
اینگونه هم می تواند باشد:
تو عشق منی گریستن کار تو نیست یا
معشوقه من گریستن کار تونیست

 

مهدی نظری در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۶۵:

شعر زیبایی است. در مصرع دوم بیت دوم خون بچکد درست است

 

مهدی نظری در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۶۷:

وزن بیت دوم صحیح نیست به نظر بنده اینطور باشد درست است.
عهدی که فلک دارد و تا گرد جهان
خود گردد و هم مرا همی گرداند

 

مهدی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۹۳:

این رباعی بی نظیر است .روحش شاد

 

شهروز در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۶:

در تکمیل حاشیه ی نگاشته شده توسط استاد ارجمند جناب آقای محمدرضا شیخی اضافه می گردد: طرح در لغت به معنای زور و قهر غلبه است. چنانچه سعدی علیه الرحمه می فرماید:
"خرمای به طرح داده بودند/ جرم بد، از این بتر نباشد.
"
متن کامل شعر جناب سعدی علیه الرحمه از این قرار است:
هر چیز کزان بتر نباشد از مصلحتی به در نباشد
شری که به خیر باز گردد آن خیر بود که شر نباشد
احوال برادرم شنیدی فی الجمله تو را خبر نباشد
خرمای به طرح داده بودند جرم بد از این بتر نباشد
اطفال و کسان و هم رفیقان خرما بخورند و زر نباشد
آنگه چه محصلی فرستی آن را که از او بتر نباشد
چندان بزنندش ای خداوند کز خانه رهش به در نباشد
خرمای به طرح اگر ببخشد از اهل کرم هدر نباشد
تا نوبت صبر بود کردیم دیگر چه کنیم اگر نباشد
آیین وفا و مهربانی در شهر شما مگر نباشد
در فارس چنین نمک ندیدم در مصر چنین شکر نباشد
هر شب برود ز چشم سعدی صد قطره که جز گهر نباشد
ما از سر مهر با تو گفتیم باشد که کسی خبر نباشد

 

محمد رضا شیخی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۶:

به طرح دادن : فروختن جنسی به زور و به قیمت بالاتر به رعایا را به طرح دادن گفته اند اصطلاحی دیوانی است

 

شایق در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام وسلام خدمت دوستان بخصوص جناب شمس و تشکر بخاطر شرکت در بحث اما فلاسفه اگر بطور ساده و خلاصه بگوییم از سه طریق وارد بحث اثبات خدا شده اند 1- طریقی که ارسطو رفته است و ساده و خلاصه ان این است که هر حرکتی محرکی میخواهد و این محرکها اگر به محرک ثایت نرسد امکان حرکت نیست و چون حرکت هست یس محرک ثابت نیز هست و ان خداست 2- نظر ابن سینا و او به این شکل استدلال میکند که موجود یا واجب بالذات است یا ممکن و ممکن الوجود نیاز به واجب الوجود دارد و قا یم به اوست و امکان ندارد بدون وجود واجب وجود ممکن به ظهور برسد بس چون ممکنات هستند ناچارا واجب و الوجود هست 3-تظر ملاصدرا که تقریبا نزدیک به نظر عرفاستاو می گوید صرف دقت در معنای وجود مشخص میشود که هست و این هستی و بودن خود بینهایت است و منحصر بفرد این سه نظر معروف به برهان ارسطی و سینایی و صدرایی است که بسیار مفصل و قابل توضیح است ولی لینجا گنجایش ان توضیحات را ندارد دوستان اگر بخواهند باید به کتب فلسفی رجوع تمایند اما قابل ذکر اینکه یک فرق اساسی بین فلسفه و عرفان موجود است و ان اینکه اگر کسی بخواهد فیلسوف شود باید سالها درس بخواند و استعداد بالایی هم داشته باشد اما در عرفان نیاز به سواد نیست و چه بسا سواد حجاب عارف واقع شود و مانع از رشد او گردد و چه بسا بی سواد صاف دلی که بسیار عارف تر از یک فیلسوف و یا فقیه باشد و خدا را بهتر از انها بفهمد چرا که اساس عرفان بر دیدن است نه دانستن بعدا در این مورد بیشتر میگویم با درود

 

رضا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:

دوستان سلام
سپاس بابت توضیح تان در مورد این مثنوی.

اما جای تعجب داشت کسانی که در پی معرفت هستند از ادب به دور باشند.
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه / هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود

 

حامد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:

هر چه بدبختی میکشیم از دست این به اصطلاح بزرگان ادبیات پارسی است. یکی نیست از این آقایان بپرسد مگر شما عارف هستید که در کلام عرفای فنا در حق دست می برید؟ اصلا که به شما اجازه همچین کاری را داده است؟ مگر شما چیزی از عرفان و سلوک می دانید که در آثار بزرگان دست می برید؟ ادبیات چه ارتباطی به عرفان و درک حقایق هستی دارد؟ عرفا فقط از زبان شعر برای بیان حقیقت استفاده کرده اند. همین و بس! به امید روزی که کشور به دموکراسی برسد و از دست همه نوع دیکتاتور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی راحت بشویم. با یک مدرک دکترای ادبیات که هیچ ارتباطی به عرفان و سلوک و حقیقت شناسی ندارد به خود اجازه می دهند تا درباره سخنان بزرگان فنا شده در حق نظر بدهند. وای بر ما.

 

۱
۳۶۷۰
۳۶۷۱
۳۶۷۲
۳۶۷۳
۳۶۷۴
۵۰۵۰
sunny dark_mode