گنجور

حاشیه‌ها

مهدی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

شعری بسیار زیبا مخصوصا بیت هشتم

مجمد جواد نیک آیین در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

با سلام (راجب به شعر جناب آقای ضیافتی )
در ابتدای بیت هفتم، "مصحف" به شعر سکته داده اگر "انجیلمو ، زبورمو ، تورات جملگی" وزن شعر درست میشود
و در ابتای بیت دوازدهم "گر دین حق شود احیا" شعر از وزن خارج میشود و اگر بصورت "گر دین مصطفی شود احیا به خون من" وزن شعر درست میشود
با تشکر از شما

داود در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴:

از چاله در آمدیم و در چاه شدیم.

سالار فرحزادی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

توضیح ابیات:
سودا=عشق، هَوَس، اشتیاق.
مجنون= جنون زده و دیوانه.
جیحون=رودخانه.
قُلزُم=دریا.
هامون=خُشکی.
نهنگِ بَحرفرسا=نهنگِ نابود کننده بحر.
این تبدیل‌ها=بَدَل شدنِ چیزی به چیز دیگر.
این تبدیل‌ها=تبدیل شدنِ دل به دوزخ، چشم به جیحون، دریا به خُشکی و ...
بی چون=خداوند.
دهان بندی=سکوت.
دریا=خداوند و انسان قطره.
افیون=مستی.

امران در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:

در آخر بیت14 به جای ب"ی وفاست" به نر "بی ضیاست "درست باشد

میثم در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام
گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند
این بیت حضرت حافظ من رو یاد دکتر سروش میندازه، خدا حفظشون کنه.

مهرداد در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

درود بیکران
نخست باید ساقی یار همیشگی بیاید سپس شراب دهد ما در دستور زبان چندین حذف داریم که یکی از حذف ها حذف یکی از افعال است که ارزش پایین تری نسبت به فعل دیگر دارد . آمدن نسبت به دادن ِ چون می حافظ دو نمونه است یکی آن که ساقی برایش می آورد و دیگر آنکه در خانه دارد (سر خوش آمد یار و جامی در کنار طاق بود ) پس آمدن او شرط نخست است تا او نیاید می در مجلس به گردش نمیاید.
بنابر این ای ساقی بیا و آن میی که با خود داری که دارای حسن حال خوش آوردن است را به من ده .

سید حبیب در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۸ - قصهٔ اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان:

سلام و درود بر تمامی اهل ادب.
روز بزرگداشت مولانا بود و گذشت.
ولی کاش مردمان , میفهمیدند, مولانا را.
براستی که اشعار ایشان میتواند هر انسانی را در همه حال رو به سوی کمال راهنما باشد.
در تمامی امور دنیوی و مادی و معنوی میتوان از ایشان آموخت.
کاش هر روز روز مولانا بود.
برقرار باشید.

پوری در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:

جسارتا عرض شود شعر عرفانی رو کسی تفسیر میکنه که هم از ادب و ادبیات بهره مند باشه و هم دستی گرم بر آتش عرفان داشته باشه در غیر این صورت فقط از اهنگ شعر لذت میبره .
و عرفای بزرگ کشورش رو در چند خط در نوشتار حاشیه به زیر تیغ ه قدرنشناسی نمیبره . چنانکه پیداست در اشعار جناب مولانا هم چون جناب حافظ بسیار تشبیه عشقبازی و می خواری هست اما بخاطر اثرهای چون فیه مافیه و مثنوی معنوی کسی به جناب مولانا که در دیوان شمس مداوم دم از می و میخوارگی میزنه از این تهمتهای ناروا نمیزنه ولیکن جناب حافظ و حکیم عمر خیام همیشه انگشتنمای نا دانستگی های ما بودن . امیدوارم من و شما و همه روزی به درک کتب عرفانی و مذهبی برسیم و درباره انچه نمیدانیم نظرات قطعی ندیم یا لااقل به بررسی و بحث بپردازیم نه اینکه توهین کنیم . من از همه بزرگواران عذر میخوام اگر بی ادبی از این حقیر سر زد شما به بزرگی خودتون منو ببخشید

فرهاد در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۱۱:

"گه قصه او" درست می‌باشد.

پوری در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

احتمالا این بیت جز ابیاتی هستش که سالها پیش موقع تالیف معنای واقعی اون رو درک نکردند به همین دلیل یک مصرع از خودشون جای شعر حافظ گذاشتن از ترس اینکه مبادا کسی به حافظ بگه کافر اما غافل از اینکه این بیت عند عشق رو میرسونه ولی بدلیل اینکه درک این بیت نیاز به دانستن عرفان هم داره و فقط با نگاه ادبی نمیشه اون رو دریافت به چنین اشتباهی منجر شده . جناب حافظ در این بیت مشخصا میفرماید پدرم در حالی که روضه رضوان رو در دست داشت اونو به گندم فروخت پس من ناخلف هستم که اونو به جو نفروشم . هدف حافظ وصال یار (حق) هست . نه رسیدن به بهشت چون زمانی بهشت در کف پدر بود اما برای رسیدن به معشوق از اون گذشت .
پس : پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت .. ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم .
با عرض پوزش از همه بزرگواران که بنده جسارت کردم .

اشکان در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

از دفتر اول تا پنجم برسی بفرمایید
چرا اهالی گنجور فقط به بخش هایی گیر میدن واسه گپ که تابلو هست؟؟
چندتا شعر برگردین عقب یا چندتا شعر برین جلو تر چرا اونا نقد نمیشه؟؟
نکنه اونا خیلی ساده هست برای اساتید عالی مقام!!!!!
و این بسیار پیچیده!!! اااااوه
که چرا حضرت به جای واژه ی تو از شما استفاده نکرده و این بی ادبی هست و باید اعدام شه و دهانش رو با مذاب پر کنیم چون دین در خطره!!!
و باز هم میگم خدا رو شکر ای حضرت در ایران به خاک سپرده نشدی که با نگاه های آلوده اینا (به مزارت همین آدما تازه مثلا تحصیل کردشن)!تنت در مزار نلرزه
احتمال نبش قبر هم وجود داشت!!!!

دکتر ترابی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

پی نوشت،
به سمانه بسیار گرامی که دیریست از گنجور دور است،
پاسخی بدهکارم،( نوروز بود و نک مهرگان است)
گردو، گوز، جوز، گردکان و چهار مغز که به گمانم هم میهنان هم زبانمان در کابلستان، بلخ و بدخشان و هم فرارودان گردو را می گویند،
و گردو به سنگ نمی فروختند، به شماره می خریدند
پنجاه دست ، یک گری ( با صدای زیر) و هر دست ده گردو، پنج در هر دست.
مهرگان آمد! هان! در بگشاییدش.......
مهرگان بر شمایان فرخنده باد

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۱:

7571

دکتر ترابی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

اردشیر گرامی،
نخست به پیشگاه مهربانانی که در ماههای دوریم از گنجور ، به یاد این بی دل بی نشان بوده اند، سپاس می گزارم.
به آوردن نام گرامیشان نیاز نیست، که خود می دانند، چه ، خوش در سراچه دلم جا خوش کرده اند.
پس، زحمت افزا می شوم، (که در من این عیب قدیم است و به در می نشود که مرا بی.......)
شما داستان بر گذشتن اندیشه را تازه کردید
به یاد آوردم، در این باره نوشته بودم، به آغاز کتاب رفتم، آری ،چیزکی با نادرستی های نوشتاری؛
ویراستن دستم نداده بود، اینک باز می نویسم.
از دوستانی که بر خوانش " اندیشه بر " پای می فشارند، فروتنانه درخواست میکنم گواهیی از حکیم توس یا دیگر بزرگان زبان فارسی بنمایانند .
باری برخی از دوستان کار واژه " بر گذشتن " را بر نمی تابند:
بخوانید و داوری کنید:
بر گذشتن طی شدن ، سپری شدن
فردوسی:
اگر چاه ساری که بی آب گشت
فراوان بر او سالیان بر گذشت
ناصر خسرو:
یک سال بر گذشت که بی تو نیافت بار
خویش تو آن یتیم، نه همسایت آن فقیر
نظامی:
چون بر این قصه برگذشت شبی
رو چو عنقا، نشان نداد کسی
تذکره اولیا:
بایزید گوید: دویست سال بر بوستان بر گذرد، چون ما گلی در رسد
فزون تر شدن:
سعدی:
پسر چون زده بر گذشتش سنین
زنامردمان، گو فراتر نشین !!
عبور کردن، رد شدن، پشت سر قرار دادن:
تفسیر طبری:
یک روز به نزدیک آن دیوار برگذشت، واو را قصه آن دیوار و مردمان بگفتند
بلعمی:
خاقان بگریخت،و مردان از آنجابر گذشت و آن شهر پس و پیش خود کرد.
فردوسی:
به نام خداوند جان و خرد
کزین بر تر اندیشه ، بر نگذرد
تذکره اولیا:
وقتی بر مستی برگذشت، دهانش آلوده بود، آب آورد و دهان مرد بشست.
سعدی:
محل و قیمت خود ، آن زمان بدانستم
که بر گذشتی و مارا به هیچ نخریدی
پذیرفتن گفتار کسان:
فردوسی:
مر اورا همه پاک فرمان برید
زگفتار گودرز بر نگذرید
بالاتر رفتن، برتر رفتن:
فردوسی:
بیامد شهنشاه از آن سان به دشت
همی تاجش از مشتری بر گذشت
خروشیدن تازی اسبان به دشت
زبانگ تبیره همی بر گذشت
و سر انجام:
چشم پوشیدن:
چون بر گذری زخود پرستی
در خود نه گمان بری که هستی
باشد که ما نیز از خود پرستی بر گذریم.
تندرست و شادکام بوید

مجتبی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:

سلام.بیت2 مصرع 1:درآن صحرا که چون برگ خزان انجم فرو ریزد...؛ اشتباهاً "انجمن" ضبط شده است. به نظرم مراد شاعر صحرای محشراست واشاره ای دارد به آیه" و اذاالنجوم انکدرت"(سوره تکویر/ آیه2).

حمید سامانی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم:

س م عزیز
فراموش کردم بنویسم
که کلمه ربط و یا موصول است و در کلماتی سر هم نوشته میشود
چون + که = چونکه = چونک
ز مخفف از
از آن = زان
از آن که = زانکه = زانک
در گذشته شاعران حرف "ه" یا به عبارتی های غیر ملفوظ را برای زیبایی و یکدستی ظاهر کلمه و گاهی برای حفظ قافیه در چنین کلماتی را حذف میکرده اند و همچنان حرکت کسره در حرف آخر ملفوظ باقی میماند و همان صوت (صدای) و مفهوم مورد نظر را در خود حفظ میکرد
تعبیر ک به معنای تو در عربی از زبان دبیرتان صحیح نبوده و ایشان از خود در آورده
مثال دیگری از اشعار مولانا
چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه
ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم
زانک دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود
گر طربی در طربم گر حزنی در حزنم
تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم
با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم
اصل تویی من چه کسم آینه‌ای در کف تو
هر چه نمایی بشوم آینه ممتحنم
تو به صفت سرو چمن من به صفت سایه تو
چونک شدم سایه گل پهلوی گل خیمه زنم
پاینده باشید

علیرضا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:

کسی میتونه معنی بیت
«بخل ساقی باشد آن جا یا فساد باده‌ها/هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست»
رو بیان کنه؟

رنگارنگ در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

شهرام عزیز
همانگونه که مرسده یاد آوری کرده است
پیر مغان همان سالک است که راه و رسم منزلها میداند.

۱
۳۶۲۵
۳۶۲۶
۳۶۲۷
۳۶۲۸
۳۶۲۹
۵۴۸۲