گنجور

حاشیه‌ها

امید در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌و سوم:

مشو مولای *هی* ناشسته رویی
که تا از عشق، مولانا نمانی
هی=هر؟

روفیا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:

شما را به خدا یکی به من بگوید منظور ایشان از آن اجرای "صنما جفا رها کن " راستی چه بود؟؟!!

alireza۰fa در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
مانند غزل 141 است وزنش، ولی در قسمت شعرهای مشابه وجود ندارد

علی عباسی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

منظور از بیت :
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
اینست:
گاهی قسمتی از موی پیشانی را روی صورت میاندازند که انتهای مو مانند قسمت انتهای چوب چوگان کج و برگشت داده میشود. و نیز چهره ی اورا به ماه مانند کردست از جهت درخشندگی و زیبایی و برای زلف عنبر سارا درنظرگرفته از جهت عطر و رایحه ی أن (عنبر سارا یعنی ناب ترین عطر و بو،حال اینکه عنبر سیاه است و زلف یارهم سیاه...تقابل سیاهی زلف چون عنبر و صورت درخشان چون ماه هم کاراستادانه ایست) .ونیز سر خودرا(حافظ؛معشوق) مانند گوی چوگان که انرا با چوب چوگان به حرکت درمیاورند و اینطرف و انطرف پرتاب میکنند و نیز سرخود را برابر او مانند گویی نثار میکند و ناچیز میگیرد.و اینکه عمل معشوق موجب تشویش حال و أحوال عاشق میشود چونان که گوی در اثر چوب چوگان...در عوام هم داریم که ترانه ی معروفیست با چنین تصویری:عقرب زلف کجت با قمر قرینه تا قمر در عقربه کار ما چنینه...
درواقع معنی چنین ابیاتی به زبان ساده چندان شدنی و جالب نیس ولی میتوان چنین معنی کرد که :همچنان که چوگان باز با چوب خم شده ی خود گوی را درمیدان به حرکت و سرگردانی درمیاورد تو نیز با أین عمل خود(اویختن قسمتی از طره ی خم شده معطرسیاهت روی پیشانی و چهره ی نورانی و درخشانت با )موجب تشویش و اضطراب حال عاشق و سرگردانی او میشوی
درکل بیت زیباییست و تصویر زیبایی افریدست
درمورد بیت ششم هم که از بحث انگیزترین ابیات بودست برای متعارف ترین و کوتاه ترین توضیح میتوانید به کتاب اینه جام مرحوم زریاب خویی مراجعه کنید

مهدی مح در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:

در خون غلتان شوم

رضا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۷:

در بیت 5 غلغل مینا صحیح است

رنگارنگ در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:

آ مم صادق،
در زیبایی غزل شکی نیست ، استادی آنکه نام بردید ؟؟
به گمانم خیلی از قضیه پرتید، شما مانای استاد را میدانید؟؟؟

۷ در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:

دوستانی که نوشته اند "سر خود گیر و رستی" اصلا دقت نمیکنند به آغاز غزل که:
"همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی"
در برابر این همه بزرگی و جذبه،فکر کن و خود را هیچ پندار،نه اینکه اصلا فکر نکن و در لاک خود فرو شو
"سر خود گیر" که باشد معنای بی اعتنایی و دهن کجی میدهد و نه اینکه سرت به کار خودت باشد و همه شعر را به تباهی میکشد.به قیاس من(شاعر) و تو(مخاطب)توجه شود

۷ در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:

کم خویش گیر و رستی
یعنی: خویش را کم بگیر تا در برابر آن به رستی برسی.

۷ در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:

گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
سعدیا گله از جدایی و نامهربانی روزگاران رویکرد تو نیست پس خود را نادیده بگیر تا رستگار شوی(خودبین نباش)

سید حبیب در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۱ - حکایت آن مرد تشنه کی از سر جوز بن جوز می‌ریخت در جوی آب کی در گو بود و به آب نمی‌رسید تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب می‌آورد:

باسلام.
این قضیه گردو در آب انداختن تکراری بود .
در جایی دیگر هم تشنه ای از سر دیوار کلوخ در آب میانداخت.
ولکن باقی زیبا و ژرف بود.
.

سعید در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

به نظرم بیت هفتم مصرع اول باید به این صورت باشه "گفته ام آفتاب را گر ببری تو تاب خود" باشه

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۱۸:

5935

محمدصادق در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:

هم غزل بسیار زیباست و هم آهنگ و موسیقی استاد محسن نامجو! فقط من سوالم از جناب آقای محمد اینه اگه استاد محسن نامجو رو استاد خطاب نکنیم پس شما رو استاد خطاب کنیم؟!

عمو سعید در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:

بیت سوم الی هشتم نشان دهنده ی صوفی باوری و صوفی گرایی جناب حافظ خلوت نشین است. البته صوفی گرایی در زمان خواجه موضوعی فراتر از دانایی و زیرکی(رندی) بوده و بیشتر ناظر به موضوع (فرگشت و جنایت ژن ها) بوده است. (در این خصوص نمی توانم توضیحی بدهم).
حال به بررسی بیت سوم پرداخته و توضیح کوتاهی در باره آن می دهم. بقیه بیت ها هم مانند همین بیت است و توضیح آن ها توضیح واضحات خواهد بود.
مصرع اول بیت سوم می گوید: بر در میکده رندان قلندر(در اینجا یک عده آدم مفت خور و بی کار = یه مشت اوباش الاف و کون گشاد( آبلاموفیسم)) قرار دارند که تاج پادشاهی را از یک حاکم می گیرند و آن را بر سر شخص دیگری می گذارند و او را پادشاه می کنند! خب این یعنی چه؟ یعنی اینکه یه مشت آدم مفت خور که به دریوزگی روزگار می گذرانند و هیچ کار و تلاش و تولیدی ندارند و از دست رنج دیگران ارتزاق می کنند( چه مفهوم آشنایی برای روزگار ما! ) قادرند که با نفرین، یک پادشاه را ازحکومت سرنگون کنند و با دعای خود شخص دیگری را پادشاه کنند! البته این کار سختی برای آنها نیست چه اینکه از آن ها کارهای بزرگتری سر می زند که این کار در مقابل آن ها کار کوچکی به حساب می آید. مثلاً می توانند روی آب راه بروند و یا طی الارض کنند! پس سرنگونی یک حکومت و روی کار آوردن حکومتی دیگر با دعا یا نفرین بخش کوچکی از توانایی آنان است و نباید تعجب کرد!!!!!!!!
خب حالا این سوال پیش میاید که اصولاً چرا باید قلندران ژنده پوش عارف چنین کاری کنند؟
شاید پادشاه قبلی از بیت المال برای آنان هدایا و صله نمی فرستاده و هزاران شاید دیگر.
مهم نیست چرا، مهم این است که اینان چنین توانایی هایی دارند.
برای همین است که در جایگاه پادشاهانند اما زیر سر آنها در هنگان خواب سنگ و خشت است!
خب حالا یه بحث دیگه
اگه قبول داشته باشیم که حافظ از هوش بالایی برخوردار بوده است یعنی آی کیو ایشان از حد نرمال بالاتر بوده است(که بنده به این موضوع معتقدم و دلیل هم دارم) پس چرا همچین عقایدی داشته؟
مثلاً می توانست با خودش فکر کند که اگر این افراد چنین کراماتی دارند پس چرا دست گدایی به طرف دیگران دراز می کنند؟ چرا از نظر مادی محتاج دیگرانند؟ چرا از این توانایی ها و دعاها برای خود استفاده نمی کنند؟
اگر حافظ آدم با هوشی بوده چرا همچین استدلالی نمی کرده و فریب صوفی گرایی را خورده است؟
پاسخ این مسئله در فرگشت و موضوع هوش های چند گانه نهفته است.
می توانید از طریق جستجوی گوگل موضوع را تحقیق کنید.
دیگه بیشتر از این نمی توانم توضیح دهم. همین هایی که گفتم زیادی بود!

عمو سعید در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست
بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
مقایسه شود با این بیت:
به خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

صحیح:
شکوه تاج شکستند و تخت مرگ زدند
ز هم (هنوز) نهان تخت و تاج می طلبند

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

صحیح: عنان دین و دل من ز کف رود عرفی

۷ در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:

در عنفوان جوانی چنانکه افتد و دانی، با شاهد پسری سری و سری داشتم.اتفاقا ...

آن روز کـــــه خـــــط شـــــاهـــــدت بـــــود
صــــاحــــب نـــظـــر از نـــظـــر بــــرانـــدی
امـــروز بــــیـــامـــدی بــــه صــــلـــحــــش
کــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدی
تــــــازه بــــــهـــــارا، ورقــــــت زرد شــــــد
دیــگ مـــنــه کـــاتـــش مـــا ســـرد شـــد
خط شاهد=موی نرم صورت دوران نوجوانی
کــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدی=سبیل و ریشت درآمد

۱
۳۶۰۲
۳۶۰۳
۳۶۰۴
۳۶۰۵
۳۶۰۶
۵۴۸۰