... در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ (میبین رخ جان فزای ساقی - در جام جهان نمای باقی):
عراقی در ترجیعاتش به خوبی تاثیرپذیریش رو از اندیشه های ابن عربی نشون میده. شاید عراقی رو بشه از نظر تقدم و تاخر زمانی، بعد از اوحدالدین دومین شخصی دونست که اندیشه های ابن عربی رو در آثار ادبیش آورده و احتمالا از نظر غنای ادبی در رتبه اول قرار می گیره. البته ظاهرا عراقی شخصا محضر ابن عربی رو درک نکرده، بلکه شاگرد صدرالدین قونوی بود که مهمترین شاگرد و وارث تمام و کمال اندیشه های عرفانی ابن عربی بوده.
این شعر عراقی با وجود حال و هوای قلندری گونه، به خوبی نماینده اندیشه های عرفانی ایشون هست. در بند سوم به زیبایی داستان اسم اعظم رو بیان میکنه و اسم اعظم رو وجود انسان میدونه.
در بند چهارم به وضوح به وحدت وجود اشاره می کنه. در بیت «یعنی که به جز حقیقت او/در دار وجود نیست دیار» به عبارت مشهور «لیس فی الدار غیره الدیار» اشاره داره که منسوب به حلاج هست. البته عراقی در شعر دیگه ای هم همین عبارت رو با ضمیر «نا» آورده: «لیس فی الدار غیرنا دیار» که برداشت جالبی هست و شکلی از فنا، فنایی از جنس انالجق!
عراقی در این ابیات برای اغیار «وجود» متصور نیست و تنها وجود حقیقی رو حق می دونه. اما به واسطه اشارت حق این اغیار «ظهور» پیدا می کنن و در واقع متجلی میشن: «لیکن چو به غیر کرد اشارت/اغیار ظهور کرد ناچار - دیدند عیان که اوست موجود/ویشان همگی محال و پندار»
در ابیات پایانی این بند به بحث کثرت و وحدت می پردازه. کثرت ظاهری است و در حقیقت کثرتی وجود نداره. این کثرت هم در جهت اثبات وحدت هست. در این ابیات به بیان چکیده اندیشه وحدت وجود می پردازه.
اما زیبا ترین بند این شعر بندی هست با مطلع «عشق از پس پرده روی بنمود / کردم چو نگاه روی من بود».
توصیفی زیبا از طریق تصویر سازی های فوق العاده در جهت یکی شدن عاشق و معشوق. «پیش رخ خویش سجده کردم / آن لحظه که او جمال بنمود». معشوق و معبود همون عاشق و عابد هست. عاشق خودش رو می پرسته. در بیت بعد عاشق خودش رو به آغوش می کشه و بیت بعدی عاشق بر لبهای خودش بوسه می زنه. به نظر می رسه اینجا دیگه دویی از میان برداشته میشه و وجود فانی عاشق به وجود باقی معشوق می پیونده.
عرفان نظری ابن عربی به اندازه عرفان عملی و شهودی مکتب خراسان و بزرگانش مثل حلاج و بایزید و عطار و مولوی و ... با نشاط و اعجاب انگیز نیست و کمی خشکتر و شریعت محورتر هست، ولی عراقی با توانایی کم نظیر ادبی خودش تونسته نشاط رو به این مکتب تزریق کنه و تصویرسازی های فوق العاده ای داشته باشه.
مهدی در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۲ - فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام:
درپاسخ به سوال فرزانه خانم که از بیت
توراعزلولاک تمکین بس است پرسیدند
گویالولاک اشاره به حدیث قدسی زیر داشته باشد
(لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علی لما خلقتک ولولا فاطمه لما خلقتکما)
(اگرتونبودی افلاک را خلق نمیکردم واگرعلی نبود توراخلق نمی کردم واگر فاطمه نبود هیچ یک از شما راخلق نمی کردم)
طه ویس هم که خطاب های ذات اقدس الهی به پیغمبر دردوسوره مختلف است.
همیرضا در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:
دوستان خصوصا جناب 7 لطفا در مورد مفهوم بیت 7 و این که رفتن تخت سلیمان بر سر ما ارتباطش با تعجب از رفتن مورچه در پای ما چیست میتوانند توضیح بدهند؟
بیت بعدی هم برای من مفهوم نیست که منظور چیست؟ آیا باغبانان در شب هم از دست بلبل در ایام گل در عذابند؟
متشکر
مجتبی در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۷ - حکایت درویش صاحبنظر و بقراط حکیم:
نگارنده را خود همین نقش بود
دال واژه ی "خود" جاافتاده است.
... در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
در دو مورد دیگر هم راه به جایی می برد و در تمام موارد مشابه دیگر.
نکته خاصی نداره. واضحه. قشر خاصی از زن ها، همه زن ها نیستند. مثلا «کنیز»ها قشر خاصی از زن ها بودن. وقتی کسی کنیزها رو خطاب می کنه شما حق ندارین بگین همه زن ها رو خطاب کرده پس مادرها رو هم که جزئی از زنها هستند خطاب کرده.
حالا اگه در زمان یا مکانی خاص در چارچوب زبانی لفظ «زن» مجازاً به معنای کنیز به کار بره (البته مثال غیر واقعی هست، حداقل من تاحالا این رو ندیدم که زن در معنای کنیز به کار بره) و کسی لفظ زن رو در این معنا به کار ببره شما حق ندارین خطابش رو تعمیم بدین، چون اینجا لفظ «زن» جامع جنس مونث نیست، بلکه مجازاً به مفهوم قشر خاصی از زن ها به کار رفته.
ناشناخته در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
.....عزیز
فرمایش سرکار در باره " خانم باز " راه به جایی می برد، در دو مورد دیگر ؟
مگر که " مفهوم جنسیت به شکل جامع "
نکته ای دارد که فهم آن از من بر نمی آید.
... در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
ناشناخته عزیز
نه. مفهوم جنسیت به شکل جامع خودش رو ندارن. چون دقیقا به یه قشر خاص از زن ها اشاره می کنن پس فاقد جامعیت و قابلیت تعمیم هستن. دقیقا بار مفهومی جنسی دارن.
نادر.. در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:
چشم سوی "چراغ" کن
سوی چراغدان ..
ناشناخته در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
...
می فرمایید " زن باز " خانم باز " دختر باز " هیچکدام
مفهوم جنسیت با خود ندارند ؟؟
لابد مانای جنسی شان را نیز منکرید!!
وفایی در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
آقای اباذر شما نه سرگشته هستید نه وامانده !! و نه به گزاف راهی دراز رفته و تهی دست باز گشته... شما دارای روحی سلیم هستید که اتصال و یگانگی اش با خداوند را فراموش نکرده شما راه حقیقت را می شناسید و نه وا مانده بلکه جانی پویا دارید . شما در راه گزاف و باطل نیستید و دست شما نه تهی بلکه شاخه معرفتیست .
بعضی افراد حتی وقتی می خواهند از شخصی تعریف کنند مکررا او را تحقیر می کنند ! به یقین ایشان عزت نفس بسیار پایینی دارند .
۷ در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
من همیشه نگران و چشم براه بودم تا برای یک دم هم که شده مر یاد کنی ولی افسوس که نکردی با این همه باز هم نومید نیستم که اگر هم نشد دست کم به اندازه توانم کوشیده باشم.
۷ در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
من این چنین آدمی بودم ولی تو:
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
و در ادامه:
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
جای این دو بیت باید عوض شود
۷ در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
مصرع اول در واقع اینچنین باشد:
اگر حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
۷ در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
حکایت در مصرع نخست: ماجرا و داستان
حکایت در مصرع دوم: متل،اتل متل،قصه
یک سخن(از زوی مهر یا بی مهری) از دهان تو بر من چنان داستانی است که سرزنش یا دلسوزی دگر مردمان در برابر آن متلی بیش نیست.
مهربانی و نامهربانی تو کجا و سرزنش و دلسوزی دیگران کجا
متین در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
اشتباهات نوشتاری را به کم سوادی من اتوکرکت أیفون ببخشائید
متین در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
با درود
آن گاه که ملویل کتاب موبی دیک را نشر داد غالباً در آمریکا مورد انتقاد شدید قرار گرفت تا حدی که آن را داستان دراز و بی ارزش خواندند. اما در انگلستان ملویل را با شکسپیر مقایسه کردند. امروز موبی دیک در به عنوان یک شاهکار جهانی قلمداد میشود. که میداند آن چه را که میآید.
نقش هنر تفکر و آغاز مناظره است به هر زبانی که باشد،
پارسی گو گرچه تازی خوشترست
عشق را خود صد زبان دیگرست
کمال داودوند در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۳۳:
بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاشتم و جمع این رباعی از 6136
حامد در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
زنده یاد ایرج بسطامی هم به زیبایی این شعر رو خونده نور به قبر هردوشون
محمد در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:
بیت بیست و دوم مصرع اول، کلمه ی "را" باید از آخر مصرع حذف شود تا وزن درست دربیاید.
اردشیر در ۸ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۶ - حکایت دانشمند: