گنجور

 
سعدی

هر که نازک بود تن یارش

گو دل نازنین نگه دارش

عاشق گل دروغ می‌گوید

که تحمل نمی‌کند خارش

نیکخواها در آتشم بگذار

وین نصیحت مکن که بگذارش

کاش با دل هزار جان بودی

تا فدا کردمی به دیدارش

عاشق صادق از ملامت دوست

گر برنجد به دوست مشمارش

کس به آرام جان ما نرسد

که نه اول به جان رسد کارش

خانه یار سنگدل این است

هر که سر می‌زند به دیوارش

خون ما خود محل آن دارد

که بود پیش دوست مقدارش

سعدیا گر به جان خطاب کند

ترک جان گوی و دل به دست آرش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۳۲۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# این بیت را باید سؤالی خواند اما اینطور خوانده نمی‌شود.

همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۲۳ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سید حسن غزنوی

گل دل بشکفد ز دیدارش

دل گل بشکفد ز رخسارش

بخت ما را فکند در دامش

حسن خود را نهاد بر بارش

از لطیفی که آفرید خدای

[...]

سراج قمری

سرو، نازان شود ز رفتارش

پسته، شیرین شود ز گفتارش

شادی سنبل، بنفشه دمش

برخی پسته ی شکربارش

همه نقش است خط چون مورش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه