گنجور

حاشیه‌ها

معصومه در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

جانم فدای آن سخن که برای همه کس هادی باشد
نویسنده ی با شخصیت هرگز سخنی نمی گوید که بعضی را مضل و باعث گمراهی شود
فکرش را بکنید اگر یک جوان بی تجربه بخواند که زن عریان صاحبخانه با غریبه ای در بوس و کنار است و غریبه با بوس و کنار مشکلی ندارد و ادامه می دهد ، به چه حالتی می افتد
عفت قلم شرط اول نوشتن است

 

مجتبی خراسانی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

بسم الله الرحمن الرحیم
تشنه می نالد که کو آب گوار؟/آب هم نالد که کو آن آب خوار؟
بانگ آبم من به گوش تشنگان/همچو باران می رسم از آسمان
گر سخن کش یابم اندر انجمن/صد هزاران گل برویم چون چمن
جلال الدین:
پس ز نقش لفظ های مثنوی/صورتی ضال است و هادی معنوی
در نبی فرمود کاین قرآن ز دل/هادی بعضی و بعضی را مضل
بهاء الدین محمد عاملی، معروف به شیخ بهائی:
من نمی گویم که آن عالیجناب/هست پیغمبر ولی دارد کتاب
مثنوی او چو قرآن مدل/هادی بعضی و بعضی را مضل

 

محمد رشیدی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۷ - در بیان کسی کی سخنی گوید کی حال او مناسب آن سخن و آن دعوی نباشد چنان که کفره و لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ لَیَقولُنَّ اللهُ خدمت بت سنگین کردن و جان و زر فدای او کردن چه مناسب باشد با جانی کی داند کی خالق سموات و ارض و خلایق الهیست سمیعی بصیری حاضری مراقبی مستولی غیوری الی آخره:

در بیت اول خواجه ای به جای زاهدی بنظر درست باید باشد
با تشکر

 

یکی از ناشناسان در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

باید از چارواداران زحمت کش عذر خواهی کنم( چارواداری اگر هنوز یافت شود)
انان زبان ناخوشایندشا ن را نسبت به چارپایان به کار میبردند و نه مردمان و مریدان!!!
می گویند یکی از ناسزاهای مرسوم این گروه زحمت کش اهانت به " پیر " چارپا بوده است، بی پیر و پیر.........

 

یکی از ناشناسان در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

میگویند راننده ای باسرعت از دو چراغ قرمز رد شد و پیچید تو کوچه سمت راست و پیاده شد ،افسر راهنمایی که به دنبال او بود سر رسید که آقا چه میکنی؟
جناب سروان اینجوری به من آدرس دادند : دوتا چراغ قرمز رد کن بپیچ کوچه دست راست !!
بی چراغ قرمز ، بی خط قرمز ،سنگ بر سنگ بند نمیشود
من کم سواد نو آوری در این داستان و تک و توک دیگر داستانهای به اصطلاح مثنوی معنوی ندیده ام مگر همینگونه زبان گاه متاسفانه چاروادری

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

بادرود به همه عزیزان که به عشق ایران وایرانی وادب فارسی اظهار نظر به این قطعه استاد سخن وپدر واقعی شعر فارسی واین وطن پرستی درآن سده کاری بزرگ درآن دوره خفقان که دوقرن سکوت نامیده اند کاری شگرف ووطن پرستانه این شاعر بزرگ ونابینااست که درحدود هفتاد سال پیش معلم ادیب ووطن پرست خوزستانی شادروان بهبهانی مارا با این شاعر بزرگ آشنا نمود روح بلند وپر فتوح هردوشان گرامی باد تصور میکنم نسخه ای که در کتاب فارسی آن زمان سالهای 33یا34 ودر کتابهای ادبیات دانشگاه ها تدریس میشدنزدیکتر به اشعار شاعر بزرگ بوده است واستاد پیرنیا هم همین نسخه راانتخاب وبرای آهنگساز بزرگ شادروان روح الله خالقی که به حق مطلب شاعر بزرگواررابه مخاطبین شنوندگان رادیو انتقال داده بتمام ملت ایران چه آنزمان وچه آیندگان باعذر خواهی از بزرگان وادیبان که اظهار نظر نموده اند ایرج

 

عیسی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸:

درمورد این غزل نباید توقع تفسیر جامعی رو داشت. چون بسیاری براین عقیده هستن که ابیات این غزل و مخصوصا همون بیت موردنظر شما با ابیات غزل دیگری که در وزن و بحر اتفاقا مشترک هست با این غزل، توسط شاعر یا روایت‌کنندگان جابجا شده. اما بهرحال، این بیت ماقبل آخر هست و بنابراین یکی از سه بیت مهم در غزل حافظ تلقی میشه. ازلحاظ معنی درحال گوشزد هست که هدف از این بیانات، نمایش زیبائی و نیکی هست؛ چه درمثل زلف ایاز غلام در وجنات حکومت سلطان محمود بی تاثیره. بنابراین ازنظر این‌جانب، شاعر بدون هیچ رندی‌ای اظهار تواضع به شخص سوّم( شاید شاه‌شجاع) کرده و چنین تعارف‌هایی در رفاقت غالبا اتفاق می‌افتند.

 

روفیا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

به دل نگیر معصومه بانو
شکی نیست که مولانا در بردارنده معارف بسیاری بوده است.
شکستن چارچوب هایی که من و شما آنها را خط قرمز میدانیم از ضروریات خلاقیت است.
نه اینکه این نوابغ خط قرمز ندارند.
خط قرمز آنها با خط قرمز ما متفاوت است.
احتمالا از بسیاری از خط قرمز های ما آن ها عبور کرده اند.
شما به مثنوی این ابیات مراجعه کنید :
کعبه هرچندی که خانهٔ بر اوست
خلقت من نیز خانهٔ سر اوست
تا بکرد آن خانه را در وی نرفت
واندرین خانه به جز آن حی نرفت
چون مرا دیدی خدا را دیده‌ای
گرد کعبهٔ صدق بر گردیده‌ای
تا بینید این شیر مرد چگونه صدها بلکه هزاران سال از زمان خود پیش بوده است.
کدام یک از ما اکنون این همه شجاعت در به زبان آوردن اندیشه های نو داریم؟
من که هیچ نیستم از رد اندیشه هایم میترسم!
معلوم نیست از چه میترسم!
میترسم آن هیچ چیز را که ندارم از دست بدهم!!
مولانا از شکستن آن غولی که در اذهان مردم ازو بود نهراسید.
بسیاری از ما حتی شهامت نداریم در دنیای خیال کلیشه ها را بشکنیم.
درباره برخی از باورهای موروثی تردید کنیم و به نگاه منحصر به فرد خود اعتبار بخشیم و احترام بگذاریم.

 

حقیقت دوست در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۰۳:

آری‏،هر دم باید به فکر مرگ بود‏ و شعر بسیار زیبا آنرا بیان کرد!‏

 

حمید در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۲ - صاعقهٔ ما، ستم اغنیاست:

نخیر خانم سلما
این شعر در سال 1315 و بعد از اینکه پروین نشان لیاقت اهدایی از طرف رضاشاه رو رد کرد سروده شده.اون زمان پروین 30 سالش بوده
(مراجه شود به صفحه پروین توی ویکی پدیا)

 

یکی از ناشناسان در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۰:

آقای روحانی بی تردید از خویشان و یا از اعقاب این آقای صایب تبریزی بوده است.

 

سجاد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی:

دمش گرم خیلی خیلی شعرای قشنگی میگفته خدا رحمتش کنه

 

فرزاد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:

این غزل را استاد شجریان با سه تار احمد عبادی ونی محمد موسوی در مایه دشتی اجرا کرده اند.

 

روفیا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

درود گرامیان
گفت می‌ترسیدم ای مرد کلان
خود همان آمد همان آمد همان
مرد مهمان را گل و باران نشاند
بر تو چون صابون سلطانی بماند
اندرین باران و گل او کی رود
بر سر و جان تو او تاوان شود
زود مهمان جست و گفت این زن بهل
موزه دارم غم ندارم من ز گل
مولانا از طراحی این داستان گیرا قصد داشت هشدار دهد ای که به خیال خودت از غیر خودی در گوش خودی بدگویی میکنی، بدان و آگاه باش که تو در گوش همانی که میخواهی نداند و نبیند و نشنود بدگویی میکنی!
میهمان استعاره از جهان هوشمند است که تمامی احساسات و گفتار و رفتار بد و کم بینانه ما را دریافت میکند و از ما روی برمیگرداند...
دو سه روز پیش در حالیکه داشتم درباره بی نظمی مستخدم بخش با همکارم غرغر میکردم ناگهان او را کنار خود یافتم و حرفم را بلعیدم!
Oops
با اینکه بارها با خود عهد کردم آنقدر درباره دیگران پاک بیندیشم و پاکیزه سخن بگویم که اگر دفعتا تکنولوژی ای آمد و حرف یا عمل مرا جلوی من و او روی میز (همان میز کذایی که تا همیشه همه گزینه ها رویش است) گذاشت، از فرط شرمساری لال نشوم و حرفی برای گفتن داشته باشم، ولی باز هم گه گاه این خبث طینت کار دستم میدهد و از شانس مبارکم فرد مورد عنایت بنده از آن سوی کره زمین جلوی چشمم سبز میشود.
مثلا در این مورد خاص من شخصا به مستخدم توضیحات لازم جهت ارتقاء سطح نظم مجموعه را داده بودم،
این غرولند و بدگویی از او نزد دیگری براستی چه کارکردی در ذهن حیله ساز من داشت؟!
هر چه فکر میکنم جز ارضای حس خود پرستی هیچ!
ولی خودمانیم، آن فرشته هم عجب شیطان بود، مادامیکه عروس خانم می بوسیدش هیچ صدایش در نیامد که آقا اشتباهی صورت گرفته!!!

 

احمد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۰:

بیچاره این هم که کلیدش کار نمیکنه
انگار کلا از همون قدیما کلید کار ساز نبوده
فردوسی هم میگه
چو خورشید تابنده شد ناپدید
در حجره بستند و گم شد کلید

 

احسان در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۷ - حکایت در معنی بیداری از خواب غفلت:

واقعا از رفتن بیخبریم

 

سجاد راد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۸:

موارد زیر براساس مقابله با گلستان سعدی، تصحیح مرحوم "غلامحسین یوسفی"، چاپ دهم، 1391، صفحه‌ی 137 ذکر می‌شه که تا به امروز بهترین و دقیق ترین تصحیح از گلستان شیخ هست:
یاد دارم در ایام پیشین که من و دوستی...
یوسفی: یاد دارم که در ایام پیشین من و دوستی...
*
ناگاه اتفاق مغیب افتاد.
یوسفی: ناگاه اتفاق غیبت افتاد.
*
پس از مدتی که باز آمد عتاب آغاز کرد که...
یوسفی: پس از مدتی باز آمد و عتاب آغاز کرد که...
*
رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن
یوسفی:
یار دیرینه، مرا گو به زبان توبه مده
که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن
رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم که کسی سیر نخواهد بودن

 

مصطفی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵:

"بوو" در لکی معنی "بشود" را می دهد و شاعر "م" را که پیشوند منفی ساز است همراه آن آورده که معنای "مشود" یا همان "نشود" را به ارمغان می آورد

 

علی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:

در میان خوانندگان خصوصا مشرق زمین اصطلاحی وجود داره به این مضمون که ترانه باید روی حنجره خواننده بشینه، الحق و الانصاف میان تمام خوانندگان کشور ( البته با احترام به همه خانمها و آقایان خواننده) هر کسی دیگر به غیر از محسن چاوشی این غزل را میخواند فقط باعث لرزیدن و لعن و نفرین مرحوم وحشی بافقی میشد. محسن چاوشی زنده تنت و پایدار صدات

 

مجتبی خراسانی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما ناشناس
پوزش می خواهم، متاسفانه حضور ذهن ندارم، که در کجا مشاهده کرده ام؛ انشاء الله، به شرط حیات عرض خواهم کرد.
سپاس از مداقه و توجه شما.
شهری متحدثان حسنت/الا متحیران خاموش
پیرامون ترجیع بند شیخ اجل:
ترجیع‌ بند مجموعه ابیاتی است (حدود پنج تا بیست بیت) یا می‌توان گفت غزل‌ هایی است که به وسیلۀ یک بیت ثابت (بیت ترجیع) به هم وصل شده باشند.
هر بند از این ترجیع‌ بند، بیست و دو بندی سعدی نیز غزلی است؛ هر چند برخی به تشویش و پراکندگی بند های مختلف آن نظر داده‌ اند که، بند های مختلف ترجیع‌ بند او مشوش است. تمام ابیات این ترجیع‌ بند بدون استثنا در موضوع عشق و وصف معشوق سروده شده است و شیخ در این ترجیع‌ بند بلند با التفات های ظریفی تأثیر سخن خود را به زیبایی صد چندان کرده است.
نک، بیت ترجیع، از شعرایی که در گنجور حاضر نیستند، عرض می شود:
اهلی شیرازی:
هر چه غیر از تو هست ساقی هیچ/جان عالم تویی و باقی هیچ
کلیم کاشانی:
دلبستۀ سازیم و اسیر مِی نابیم/گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم
بابا فغانی شیرازی:
هر چه در کارگاه امکانست/پرده دار جمال جانانست
عرفی شیرازی:
چون دست نمی دهد وصالت/دست من و دامن خیالت
لطفعلی بیک آذر بیگدلی:
بنشینم و زار زار گریم/بر حال دل فگار گریم
اوحدی اصفهانی معروف به مراغی:
کانچه دل اندر طلبش می شتافت/در پس این پرده نهان بود، یافت
اوحدی مراغی:
من و آن دلبر خراباتی/فی طریق الهوی کمایاتی
شاپور تهرانی:
بنشینم و خویش را دهم دل/بر دوری و دوستی نهم دل
شاپور تهرانی:
تا چند ز یار دور باشم/مردم تا کی صبور باشم
شمس مغربی:
که جز او نیست در سرای وجود/بحقیقت کسی دگر موجود
شمس مغربی:
گنجی که طلسم اوست عالم/ذاتی که صفات اوست آدم
عاقل خان رازی خوافی:
کاین صدا آید از در و دیوار/لیس فی الدار غیره دیار
فیاض لاهیجی:
بنشینم و ترک کام گیرم/شاید که به کام دل بمیرم
ناصر بخارائی:
می آینه جمال ساقیست/در جام جم جلال باقیست
ناصر بخارائی:
در رخ غیر می نماید یار/کی بود یار خالی از اغیار
ناصر بخارائی:
که جهان پرتویست از رخ دوست/جمله کاینات سایۀ اوست
ناصر بخارائی:
عشق آینه ایست لایزالی/از زنگ وجود غیر خالی
شاه قاسم انوار:
تویی اصل همه پنهان و پیدا/بافعال و صفات و ذات و اسما
ابو تراب بیک فرقتی:
ما خشک لبان تشنۀ دیدار شرابیم/تا کاسۀ ما گشت تهی خانه خرابیم
فغفور لاهیجانی:
ما دجله کشی یاد گرفتیم ز استاد/ما را خط بغداد به از خطۀ بغداد
نظام دستغیب:
از دامن ساقی نفسی دست نداریم/جز ساغر می پیش کسی دست نداریم
کامل جهرمی:
ما صاف دلان دردکش بزم الستیم/با نغمه و می لب بلب و دست بدستیم
محمدجان قدسی:
عمریست که در پای خم افتاده خرابیم/همسایۀ دیوار بدیوار شرابیم
میرک نقاش:
ساقی بده آن باده که در ظل سحابیم/لب تشنۀ رخسارۀ آن آتش و آبیم
نفعی:
ما عاشق شوریده و مستان خرابیم/تا عشق بتانست اسیر می نابیم
و جز اینها.
پوزش می خواهم، به علت آشفته گویی، اطناب و اطاله کلام.
بمنه و کرمه

 

۱
۳۶۰۳
۳۶۰۴
۳۶۰۵
۳۶۰۶
۳۶۰۷
۵۰۴۳
sunny dark_mode