گنجور

 
رهی معیری

گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم

من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم

هر زمان بی‌روی ماهی همدم آهی شوم

هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم

حلقه‌های موج بینم نقش گیسویی کشم

خنده‌های صبح بینم یاد رخساری کنم

گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا

عاشقی‌ها با سر زلف نگونساری کنم

باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار

تکیه چون از ناتوانی‌ها به دیواری کنم

درد خود را می‌برد از یاد گر من قصه‌ای

از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم

نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی

می‌روم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حلقهٔ موج به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری کنم

تا به وقت صبح از مژگان گهرباری کنم

گاه از تف دهان دامن بسوزم زهد را

گه ز دود سینه سقف آسمان تاری کنم

تیر مژگانش به جانم تا رسید از نوک آه

[...]

صائب تبریزی

جسم خاکی را زغفلت چند معماری کنم

چند اوقات گرامی صرف گلکاری کنم

قامت خم گشته را نتوان به حکمت راست کرد

چند این دیوار مایل را نگهداری کنم

شد زپیری ناتوان هر عضوی از اعضای من

[...]

سیدای نسفی

با مه گلکار خود گفتم تو را یاری کنم

هر کجا ویرانه داری تو گل کاری کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه