گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم
هر زمان بیروی ماهی همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم
حلقههای موج بینم نقش گیسویی کشم
خندههای صبح بینم یاد رخساری کنم
گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا
عاشقیها با سر زلف نگونساری کنم
باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار
تکیه چون از ناتوانیها به دیواری کنم
درد خود را میبرد از یاد گر من قصهای
از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم
نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی
میروم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عاشقانه و دردی ناشی از فراق میپردازد. او از شکایت از گلها و خاریها سخن میگوید و تأکید میکند که فقط به عشق میپردازد و هر لحظه با یاد معشوق خود دچار اندوه میشود. شاعر از زیباییها و خاطرات معشوقش میگوید و به ناپایداری بخت و این که عشق او را به گونهای رنج میدهد اشاره میکند. در نهایت، او از نبود عشق و دوستی در زندگیاش غصه میخورد و بهدنبال آرامش در سایههایی از درد و سادگیست.
هوش مصنوعی: گاهی از گل و زیبایی آن شکایت میکنم و گاهی از خار و درد و رنج. اما من آنقدر عاقل و بازیگر نیستم که بخواهم به جز عشق به چیزی دیگر فکر کنم.
هوش مصنوعی: هر بار که دور از چهرهی ماه باشم، همراه با حسرت و اندوهی عمیق، هر لحظه با یاد دوستانم ناله و شکایت میکنم.
هوش مصنوعی: در میان موجهای دریا، تصاویری از موهای بلند تو را میبینم. لبخندهای صبحگاهی را مینگرم و یاد چهرهات را در ذهنم زنده میکنم.
هوش مصنوعی: اگر محبوبی در کنارم باشد و بخت من به سختی باشد، تصمیم دارم که عشقورزیهایم را با موهای درهم و پریشان او انجام دهم.
هوش مصنوعی: کسی که در گذر است، دیگر مرا نمیشناسد، مانند سایهای که از چشمها بیرون میآید. من به خاطر ضعفهایم به دیواری تکیه میزنم.
هوش مصنوعی: اگر من داستانی از دل پریشانم بگویم، درد و رنج خود را فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: در کنار ما خبری از لاله و گل نیست؛ من در راهی هستم که در سایهی خاری بروم و آشیان بسازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری کنم
تا به وقت صبح از مژگان گهرباری کنم
گاه از تف دهان دامن بسوزم زهد را
گه ز دود سینه سقف آسمان تاری کنم
تیر مژگانش به جانم تا رسید از نوک آه
[...]
جسم خاکی را زغفلت چند معماری کنم
چند اوقات گرامی صرف گلکاری کنم
قامت خم گشته را نتوان به حکمت راست کرد
چند این دیوار مایل را نگهداری کنم
شد زپیری ناتوان هر عضوی از اعضای من
[...]
با مه گلکار خود گفتم تو را یاری کنم
هر کجا ویرانه داری تو گل کاری کنم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.