گنجور

حاشیه‌ها

نیما در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:

به نظر من اینجا منظورش اینه که شب از محل خوابت پاشو که شبا فقط شراب میدن
شراب هوشیاری زیاد به نظرم درست نباشه شراب مست میکنه

مسلم در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۲:

عرض سلام و احترام
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت اوندانست که در ترک تمناست بهشت

محمد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۱:

بیت سوم مصرع اول اون کلمه "دشنه" نیست؟ "دشته" معنی خاصی نداره!

حسین ۱ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - در صفات ذات اقدس باری:

امواج آرزوهای سنایی درین چامه متجلی ست
ولی در بسیاری ابیات با خدای قاسم جبار و منتقم که در قرآن آمده در تعارض است .

nabavar در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱ - سر آغاز:

آرش جان
می فرمایید :
”شرایط عالم معنا با اینجا متفاوت هست در اینجا کثرت ظهور فراوانی دارد ولی در آن طرف وحدت خود نمایی می کند“.
آیا دلیلی علمی برین گفتار خود که بر گرفته از تقلیدی از گذشتگان به نظر میرسد دارید.
ماندگار باشید

... در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:

علی بزرگوار
به موضوع بسیار جالب و البته پیچیده ای اشاره کردین. خوبه که بحثی در این مورد شکل بگیره. بنده سعی میکنم با نوشتن خلاصه ای بحث رو شروع کنم.
«اراده» شوپنهاور نوعی محرک نفسانی و غریزی هست که اساس زندگی رو تشکیل میده. در اندیشه شوپنهاور «اراده» مقدم و غالب بر عقل هست و البته این موضوع مذموم هست. شوپنهاور راه هایی رو برای نفی این اراده پیشنهاد میده که مفاهیم «هنر» و «شفقت» نفی موقت این اراده هستن و زندگی زاهدانه و نفی تمایلات نفسانی (اراده)، از بین بردن دائمی اراده. شوپنهاور با توجه به علاقه ای که به مفاهیم عرفانی شرقی و مخصوصا بودا داشته ظاهرا نقطه غایی نفی اراده رو در نیروانا می بینه.
مولوی در این بخش در چند مورد از «خیال» استفاده کرده. در مورد «نیست بود و هست بر شکل خیال» ظاهرا اشاره به عدم وجود حقیقی تخیلات ذهنی اشاره میکنه. اینکه خیال وجود خارجی نداره، ولی نیست هم نیست، چون قابل تصور و تجسم هست و عدم مطلق قابل تصور و تجسم نیست. این برداشت از «خیال» با «اراده» مد نظر شوپنهاور متفاوت هست.
اما در ادامه با آوردن «تو جهانی بر خیالی بین روان» و «بر خیالی صلحشان و جنگشان...» ظاهرا به محرک های زندگی اشاره می کنه. اینکه انسان در زمان حال، در مورد آینده خیالاتی داره و سعی در برآوردن اونها می کنه. این مفهوم هرچند عینا مفهوم «اراده» شوپنهاور نیست، اما به این مفهوم نزدیک هست. یکی از این تفاوت ها اینه که اراده شوپنهاور در حیوان و نبات هم وجود داره و به شکل غریزه متجلی میشه ولی خیال مد نظر مولوی در این موجودات نیست. تفاوت دیگه اینکه به نظر میرسه خیال مولوی لزوما مذموم و نفسانی نیست ولی شوپنهاور تسلط اراده بر زندگی رو مذموم می دونه و به دنبال راهی برای رهایی از اراده هست.
البته در دیدگاه های کلان این دو بزرگوار هم تفاوت های بنیادی وجود داره. اول اینکه شوپنهاور با وجود نوعی جبرگرایی در مورد تحمیل اراده بر انسان، بر خلاف عرفای اسلامی منبع جبر رو خدا نمی دونسته و اساسا به وجود خدا معتقد نبوده. عرفا هم که عمدتا پیرو اندیشه های کلامی اشاعره بودن به همین جبرگرایی معتقد بودن، اما از مقدمات متفاوت به نتایج یکسان رسیدن. شوپنهاور بر اساس اندیشه Principle of sufficient reason که فکر می کنم در فارسی به شکل «اصل جهت کافی» ترجمه شده به این نتیجه میرسه و اشاعره از طریق قاعده «لا موثر و لا فاعل فی الوجود الا الله». البته این عبارت تفاسیر مختلفی داره که تفسیر اشاعره از اون جزء افراطی ترین تفاسیر در مورد جبر هست و سایر تفاسیر مثل حکمت متعالیه و مشاء و عرفان نظری تفاسیر متعادل تری هست برای اثبات توحید.
تفاوت اساسی دوم اینکه بدبینی نسبت به هستی از بن مایه های فلسفه شوپنهاور هست و نفی اراده صرفا طریق رهایی از رنج هست. اما عرفا معتقدند با مرگ ارادی (تقریبا معادل نفی اراده شوپنهاور) به فنا فی الله و بقا بالله نائل میشن و سرانجامی خوشایند برای خودشون متصور هستن، برخلاف شوپنهاور.
همچنین شوپنهاور برای اراده (در عین مذموم بودن) اصالت قائل بوده و معتقد بوده هستی تجلی اراده انسان هست، ولی نه مولوی برای خیال در این ابیات اصالت قائل هست و نه صوفیه برای نفس.
به عنوان جمع بندی من فکر می کنم معادل مناسب برای مفهوم «اراده» در ادبیات شوپنهاور، مفهوم «نفس» در تصوف اسلامی هست و نه «خیال» که مولوی در اینجا به کار برده.
عذر میخوام بابت طولانی شدن بحث.
با احترام.

مهران ش در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۶:

ترجمه انگلیسی این غزل که روی اینترنت هست و به آن ارجاع می‌شود سراپا غلط و مایه شرم‌ساری است که مترجم مفاهیم عرفانی شعر مولوی را تماما جنسی تلقی کرده و ترجمه کرده! این مقاله مفصل توضیح داده:
پیوند به وبگاه بیرونی

محمود در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۷:

این دوبیتی را در آلبوم آذرستون استاد شجریان گوش کنید ولذت ببرید.

سعدی استاد سخن در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۶ - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق:

اولا بشنو که تا جستم ز شست درسته یعنی مانند تیری که از شست رها میشه یعنی از وقتی از پیش تو رفتم

کیانی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - در صفات ذات اقدس باری:

عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
غیب من دانم وکس غیب نداند به جز از من منم آن عالم اسرار که هر غیب بدانم
پاک و بی‌عیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم
همه من بینم و بیننده بی دیده و چشمم همه من گویم و گوینده بی کام زبانم
ذره ذره ز تو طاعت به کریمی بپذیرم کوه کوه از تو معاصی زکرم در گذرانم
کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی جرم صد ساله به فضل و کرمم در گذرانم
حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند من یکی مقتدر وقادر و قیوم بمانم
نه بترسم نه بلرزم نه بخندم نه بگریم نه بخوابم نه بخیزم نه کنارم نه میانم
نه ز تحتم نه ز فوقم نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر ملک کون و مکانم
هر چه در خاطرات آید که من آنم نه من آنم وانچه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم
شیئم از روی حقیقت نه از این شیء مجازی آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم
هر عطایی که فرستم برت ای بندهٔ مومن خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم
من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم من فرستادهٔ قرآن به ماه رمضانم
بعد مردن برمت زیر لحد باز در آنجا خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
پس برانگیزمت ای بنده به فردای قیامت در چنان انجمنی پرده ز کارت ندرانم
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت در بهشت آرم و بر خوان جلام بنشانم
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی پرده بردارم و آن گه به خودت می‌نگرانم
هر چه گویند خدا را به قیامت نتوان دید کس ندیده است و نبیند نه از آن گمشدگانم
بار الاها تو بر آری همه امید سنایی که مسلمانم و یارب نه از آن بی‌خبرانم
بنده در یک مجلسی این شعر را بصورت بالا شنیدم و ضبط کردم و پیاده کردم

علی کهربائی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۶:

توصیه می کنم ترجمه ی زیبای این غزل را با اجرای هنرمند ارزنده خانم تیلدا سوینتن Tilda Swinton با عنوان LIKE THIS در یوتیوب بشنوید.
پیوند به وبگاه بیرونی

علی کهربائی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۶:

توصیه می کنم ترجمه ی زیبای این غزل را با اجرای هنرمند ارزنده تیلدا سوینتن Tilda Swinton در یوتیوب بشنوید با عنوان « Like This ».

نادر در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:

بیت یکی مانده به آخر سماجت درست است

محمد کیانی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود:

کمال تشکر را از جناب آقای کاظمی دارم که تلاش خودشون رو در اشاعه ی معارف مولانا بی دریغ میکنند

ملیکا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۸:

پیشنهاد می کنم آهنگ (ابر اگر) محسن نامجو رو بشنوید که دو بیت از این شعر فوق العاده رو هم توی این آهنگ خونده

... در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

خواهش می کنم دوست من.
امیدوارم نظرات ناقص من راهگشا بوده باشه براتون.
به وجهی که شما بهش اشاره کردین دقت نکرده بودم. به نظر می رسه تحلیل معقولی باشه.
شاید هم بشه این پیدا و ناپیدا رو مادی و معنوی دونست. چشش رو عنایت های مادی و کشش رو عنایت های معنوی حق در نظر گرفت. به نظر میرسه متن اجازه این برداشت رو میده.
با تشکر و احترام.

افشین در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

سپاسگذارم از شما بابت توضیح متین ومنطقی
کاملا موافقم وقتی می گوید تا جان تلخت به شود منظور چشاندن است.
من تصور می کنم چشش هدیه ای هست پیدا از جانب خداوند که باعث شادی انسان می شود اما کشش ارتباط نا پیدای خداوند با قلب انسانهاست که به انسان در سختی ها ارامش خاطر می دهد مثل داستان یوسف در زندان در کتاب مثنوی که علیرغم سختی خداوند قلبش را نرم کرده بودِ.
باز هم ازشما دوست عزیز سپاسگذارم.

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲۳:

5940

بیدل در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - تغزل در ستایش شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان:

این شعر را استاد محمد منتشری در روایت ردیف اسماعیل حان مهرتاش در گوشه های درآمد، عشاق،عزال، فرود و سارنج در آواز دشتی اجرا کرده اند

سعید در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵:

اگر دَر آخرین مصرع را دُر بخوانیم بسیار عرفانی میشه.
آن انسان را که در جهان یعنی صحرای علل آورده اند و او را تحت تاثیر علت ها قرار داده اند.
بدون نیز به انسان همه کارهای عالم را انجام داده اند
در این جهان برای آوردن انسان که این همه علل و رنج بر او حادث می شود، سخن های مختلفی گفته اند
فردا روشن می شود که این علل و رنج ها سبب شده تا او همچون یک دُر ارزشمند شود
با پوزش بسیار از تفسیر من عندی و خودزاده

۱
۳۵۲۹
۳۵۳۰
۳۵۳۱
۳۵۳۲
۳۵۳۳
۵۵۴۴