به من سلام فرستاد دوستی امروز
که ای نتیجهٔ کلکت سواد بینایی
پس از دو سال که بختت به خانه باز آورد
چرا ز خانهٔ خواجه به در نمیآیی
جواب دادم و گفتم بدار معذورم
که این طریقه نه خودکامیست و خودرایی
وکیل قاضیام اندر گذر کمین کردهست
به کف قبالهٔ دعوی چو مار شیدایی
که گر برون نهم از آستان خواجه قدم
بگیردم سوی زندان برد به رسوایی
جناب خواجه حصار من است گر اینجا
کسی نفس زند از حجت تقاضایی
به عون قوت بازوی بندگان وزیر
به سیلیاش بشکافم دماغ سودایی
همیشه باد جهانش به کام وز سر صدق
کمر به بندگیاش بسته چرخ مینایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: نویسنده در شعر خود به دوستی که سلام فرستاده پاسخ میدهد. او بیان میکند که پس از مدتها به خانهاش بازگشته، اما هنوز نمیتواند از خانه خواجه خارج شود. دلیل این امر را وجود وکیل قاضی و خطر زندان بیان میکند، چرا که اگر از آستان خواجه خارج شود، ممکن است به رسوایی و زندان برود. شاعر به وضوح نشان میدهد که خواجه برای او یک حصار ایمن است و در برابر هر گونه تقاضایی از سوی دیگران، از خود حمایتی نشان میدهد. او در نهایت با اشاره به ناپایداری دنیا و وابستگی به خواجه، نوعی تسلیم و بندگی را تحلیل میکند.
هوش مصنوعی: امروز دوستی به من پیام سلامی فرستاد و گفت: ای حاصل نهایی علم و دانش، از بینایی خود بهره ببر.
هوش مصنوعی: پس از دو سال که شانس به سراغت آمده، چرا از خانهٔ صاحبخانه بیرون نمیروی؟
هوش مصنوعی: من پاسخ دادم و گفتم مرا ببخشید، زیرا این رفتار نه به معنای خودخواهی و نه به معنای اعمال سلیقه شخصی است.
هوش مصنوعی: وکیل من در راه، به طور پنهانی منتظر نشسته است و مانند ماری که به طعمهای نزدیک شده، در دست خود مدارک دعوی را دارد.
هوش مصنوعی: اگر از درگاه آقای خود بیرون بروم، ممکن است قدم به زندان بگذارم و با رسوایی روبهرو شوم.
هوش مصنوعی: جناب خواجه، محفل من تحت حفاظت شماست. اگر کسی در اینجا نفس بکشد، از شواهد و دلایل شما درخواست میکند.
هوش مصنوعی: من با کمک نیروی بازوهای بندگان، دمی حواسپرت را با قدرت میشکافم.
هوش مصنوعی: همیشه بادی که در دنیا هست به خوبی و خوشیاش میوزد و او با صداقت و ایمان، خود را به خدمت و بندگی او درآورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.