گنجور

حاشیه‌ها

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

دوستان جدید عزیزم، بزرگواران
بهتر می دونم با احترام، داستانی کوتاه براتون تعریف کنم.. حکایت تولدمه شاید:
یکی بود یکی نبود
تو یه شهر ناشناخته! مردمی زندگی می کردن که چشماشونو پوست ضخیم یه دستی پوشونده بود و فقط گهگاه هاله هایی از نور در تاریکی تجربه می کردن؛ برای همین از دنیا شناخت گنگ و مبهمی داشتن و دچار عقاید و تعصبات عجیب و غریبی شده بودن.
یه روز یکی از اونا که متقاعد نشده بود و خیلی کنجکاو بود، شجاعت به خرج داد و با دقت و ظرافت برشی بر پوست پوشیده شده رو چشماش ایجاد کرد ...
چه تجربه ی شگفتی! باور کردنی نبود؛ انگار به یه دنیای دیگه وارد شده بود!!
مدتی بعد که به خودش اومد، ناخودآگاه زد زیر خنده؛ خندش تمومی نداشت ... با خودش فکر می کرد چه تصورات پوچی داشته پیش از این! ...
ماجرا رو برای بقیه تعریف کرد و گفت توصیف چیزای جدیدی که تجربه کرده امکان پذیر نیست و تنها راهش اینه که اونا هم دست به کار بشن و ...
اما هر چی اصرار می کرد فایده ای نداشت، همه مسخرش می کردن و می گفتن عقلشو از دست داده! ..
تا این که بالاخره از شهر انداختنش بیرون!! ......

شهلا اسدی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:

قمرالملوک وزیری در دستگاه ماهور با تار مرتضی خان نی داوود این غزل را خوانده اند

عمو شهرام در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

در بیت 6شم منظور فردوسی به گمانم کعبه و اسامی الله هست

محمد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۳:

این که اجرای اواز روی این اشعار میتواند لذتبخش باشد بحثی نیست ولی اینکه اینجا تبدیل بشود به مکان معرفی خواننده ها و سبک موسیقی پاپ و... و حجم صدای فلان کس یه جور بی اعتناعی به شاعر و پیام شعر است

فرشید در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:

با سلام رباعی 3 فروغی بسطامی نیز همین رباعی هست لطفا اصلاح بفرمایید با تشکر

فرشید در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۱ دربارهٔ قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

با سلام رباعی 5 فروغی بسطامی نیز همین رباعی است محبت کنید اصلاح بفرمایید با تشکر

ح. اسدی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰:

پشیمان بشد زان کجا گفته بود
بیهودگی مغزش آشفته بود ...
صورت درست مصرع اول :
به بیهودگی، مغزش آشفته بود

nabavar در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

پوزش از حمید رضای گرامی که نامش اشتباه تایپ شد

م ، س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

حسین ، 1
بی نیاز ، صفت عارف است
مولوی نیازش را به پاداش آشکارا می گوید
امیدی موهوم به دوباره زادن در هراس پیوسته از مرگ نا گزیر..”
آفرین ، پریشان روزگار

nabavar در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

حمتد رضا جان
فرق می کند ، بسیار
به گفتار ”پریشان “ ان امید و هراس را بردار ، خوبی هم محو می شود ، آزاده بدون بیم و بی تجارت نمی رنجد و نمی رنجاند،
مولوی چنین دم نزد

سیاوش در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:

با تشکر از جناب جاوید مدرس (رافض) از بابت ضبط نسخه ها. از آنجا که واژه ی دهن یکبار به عنوان قافیه در بیت پنجم آمده است، لذا مصححین و نسخه های متاخر و شاید حتی خود حافظ در ویرایش های بعدی به این نکته پی برده اند و (با فرض اینکه از ابتدا دهن بوده است) واژه ی کفن را جایگزین کرده اند. ناگفته پیداست که با این جایگزینی از زیبایی شعر کاسته نشده است.

حمید رضا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

اگر فردی حتی تلاش کند که کسی را نرنجاند و از کسی نرنجد، می توان این واقعیت را پذیرفت که او فردیست «خوب» در جامعه.
دیگر چه فرقی میکند که چه ابزاری را در این تلاش استفاده می کند؟
حتی اگر آن، امید به پاداش و یا به قولی تجارت با خدا باشد.

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

حسین-1
گفتاوردی است از دوستی:
" آفرینش سرای باقی، حکایت پاداش و پادافره، یاد زندگی رفته است ، امیدی موهوم به دوباره زادن در هراس پیوسته از مرگ نا گزیر.."

nabavar در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

نادر جان
لطفاً ، آزادگی در عمق را هم راهنما باشید . این بنده همیشه در قید همین نگاه سطحی بوده ام
با احترام

م،س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

حسین 1
می بینم که تنها تو مرد میدانی
بتاز بر خرافات ، که خوش می تازی

nabavar در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

کلاه سرتان نرود دوستان ،
زبان آوران بسیارند ،
آرزومند مرد میدانم

nabavar در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

گر به صورت گدای این کوییم
به صفت بین که ما چه سلطانیم
چونک فردا شهیم در همه مصر
چه غم امروز اگر به زندانیم
تا در این صورتیم از کس ما
هم نرنجیم و هم نرنجانیم
می فرماید:غمی نداریم از بد روزگار ، زیرا روز دیگری به کام ما خواهد بود.
آری ، همه رنجها را می پذیرد به امید پاداشی
تجارت است ، عرفان کدام است ؟
چشمداشت به مزد و پاداش ، یا همان خیال واهی او را وا می دارد تا رنجها را تحمل کند .
کاسبی ، داد و ستد ، انتظار پاداش ،،،،

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

جناب نادر...
ممکن است اندکی داستان رهایی نگاه از قید سطح را بشکافید، روشن فرمایید، راه چاره بنمایید؟؟

هانیه سلیمی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹:

در مورد مصرع"کدم ز تک صلصل فخار برآمد" با توجه به وزن شعر و اینکه اشاره به آیه 14 از سوره الرحمان است:"خَلَقَ‌ الْإِنْسَانَ‌ مِنْ‌ صَلْصَالٍ‌ کَالْفَخَّارِ" بنابراین "کادم" صحیح می باشد. به این معنی که "انسان را از گلی خشک، از گلی سیاه و بدبو آفریدیم"
«صَلْصَالٍ»: گِل خشکیده‌ای که با زدن تلنگری به صدا در می‌آید «فَخَّارِ»: سفال.
معنی صلصال در واژه یاب:
(این فرهنگ توسط آقای علی‌اکبر رستگار در اختیار واژه‌یاب قرار گرفته است.)
گِل خشکیده که وقتی زیر پا می رود صدا می کند(اصل معنای صلصال عبارت است از صدایی که از هر چیز خشکی چون میخ و امثال آن به گوش برسد ، و اگر گل خشکیده را هم صلصال گفتهاند که در قرآن هم آمده من صلصال کالفخار و من صلصال من حماء مسنون - از گل خشکیدهای از لایهای متعفن بدین جهت است که وقتی روی آن راه میروند صدا میکند .

هانیه سلیمی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۰:

بنا به تصحیح استاد شفیعی کدکنی در کتاب گزیده ء غزلیات شمس، چاپ قدیم،1365 صفحه 524 غزل 426، مصرع اول به این صورت است: " آورد خبر شکرسِتانی"/ علاوه بر آن ستایی و کاروانی هم قافیه نیستند، بنابراین شکی نیست که شکرستایی- چنانچه در این نسخه ء گنجور آمده- اشتباه است. لطفا اصلاح بفرمایید. با سپاس از زحمات شما

۱
۳۴۸۵
۳۴۸۶
۳۴۸۷
۳۴۸۸
۳۴۸۹
۵۴۶۶