گنجور

حاشیه‌ها

منصور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۴ - رزم چهارم گرشاسب با هندوان:

درود.( بشکتند) در بیت 41 یعنی چه؟

بهزاد علوی (باب) در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۸:

بیت 5
گر جفت شوی ای حس با آنک حست کرد او
وز غیر بپرهیزی باشی سلطان ای جان
حست = حس تو = تو را حس

بهزاد علوی (باب) در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۳:

با غرض ادب و کمال احترام بیت 6 را به این صورت خواندم:
گاو بر این چرخ برین گاو دگر زیر زمین
زین دو اگر من بجهم بخت بود چنبر من

Niayesh در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

دوست عزیزی داستان زندگی استاد شهریار رو برای من تعریف کرد و در آخر هم این شعر بسیار زیبارو خوند و باعث شد من بخوام دنبالش بگردم.
خیلی اتفاقی به نظرات بقیه عزیزان برخورد کردم و مشغول خوندن شدم !
بارها دیدم نوشتن که اینها به تقلید از حافظ بوده و رشته دانشگاهی به اسم غزلیات شهریار نیست و خلاصه این چیزا .
خوب من یه نوجوون بیشتر نیستم و تخصصی هم ندارم ولی نظر من اینه:
شاید از حافظ تقلید میکرده ! ولی کی اهمیت میده؟! مهم شعرشه مهم اینه که به دل میشینه ، مهم اون حس خوبِ اون شورِ عشق و اون بیمِ نا امیدی شعر مهمه ، نه این چیزا !
درسته از نظر تخصصی حرف عزیزان دیگه صحیحه ولی قلبِ یک انسان به تقلید کردن اهمیتی نمیده !
و در آخر ، آرزوی سلامتی برای همه!

میلاد در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » از ازل نوشته [۳۴-۲۶] » رباعی ۲۹:

کلید واژه ی این دو بیتی هفت وچهار است. هفت به معنای هفت بهشت و یا هفت طبقه بهشت است که به ترتیب از باور شروع میشود و بعد ایمان و بعد یقین و بعد اعتماد بعد شروع معاشقه وبعد عشق خالص و بعد دوستی یا یکسانی با رب. و چهار به معنای چهار جهنم است که که طبقه ی اول ترس است و طبقه دوم ترس از ترس که میشود وحشت و طبقه ی سوم وحشت از وحشت کردن که میشود خوف و طبقه چهارم ظلمات یا تاریکی محض یا کوردلی.اشاره به این طبقات در تمام ادیان و مذاهب و عرفان ها و سلوک ها به طور ضمنی دیده میشود. هیچ کدام از انسان های بزرگ به دنبال رسیدن به این جایگاه ها نبودند و فقط امر تزکیه یا نفس زدایی را تمرین میکردند و این جایگاه ها ثمره ی این تزکیه ها بود حکیم خیام اشاره به کسانی دارند که با سختی و مشقت در راه رسیدن به این جایگاه های متعالی هستند و میفرمایند دست از همه چیز بکش تا به این جایگاه راه پیدا کنی. در ضمن این ها نقشه ای هستند که ببینیم کجا قرار گرفته ایم و به کجا قرار است برویم.

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۰۹:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 66000

اپیکور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۰:

متضادِ مستی، هوشیاری نیست
مخموری به منظورِ کفاره دادن، اصطلاحِ بهتری است
مخمور بر در میخانه خفتن، زجرِ بیشتری دارد، چون داخلِ میخانه هم مستان، هستند و افسوس را بیشتر می کند:)

طاهر در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:

اگر از نگاه تصویرسازی و ایماژپردازی به این رباعی بنگریم، با تصویر «بودای نشسته» مواجه می شویم. همان که در مجسمه های بودا هست.
توصیفی که خیام از باورهای این شخص «نشسته بر خنگ زمین» بیان می کند هم با عقاید بودایی و رها کردن اندیشه از همة وابستگی ها و تعلقات همخوانی دارد.
با توجه به حضور آئین بودایی در گذشتة منطقة ما بعید نیست که منبع الهام خیام در این رباعی همان تصویر مجسمة بودای نشسته و باورهای مربوطه بوده باشد.

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

پی نوشت،
کمیسیون حقوق زنان و البته به دلیل سابقه درخشان آل سعود در رعایت حقوق بشر بطور عام و حقوق زنان بالاخص !!

کعبه در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵:

یکی از لطیفترین عزلهای مولاناست. دکتر سروش نیز در یکی از سخنرانی هایش به این غزل اشاره می کند
در مصرع دوم اینگونه هم شنیده ام که به نظر بهتر ااست:
نو ببین کین دم سبحان به کجاهات رساند
ارتباط دم با سبحان بسی بیشتر از یزدان می باشد

کعبه در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۷:

بیت آخر این غزل بسیار عالی است مولانا حتی غم رو به استخدام خود درآورده و از او می خواهد که برایش ربابی از بازار بخرد
سایه در کتاب پیرپرنیان اندیش به این مساله اشاره کرده است و شادی مولانا را حیرت انگیز خوانده است

نادر.. در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

گویا زمانی که ساقی شراب را میگردانده و می در ساغر می خوران میریخته، آنها که زود تر مست میشدند از دور خارج شده، برای آنها که دیرتر مست میشدند ساقی به تدریج بخش ناصاف شراب که در ته سبو مانده را نیز در ساغرهاشان میریخته .. تا اینکه بالاخره مست میشدند.. دُردکشان

حسین محرابی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس
جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش
بنظرم منظور شاعر، کوتاهی زندگیست که همچون باغیست که از میان آن میگذریم و تفرج کنان، جز نظری کوتاه بر سیب زنخدان یار، فرصتی برای چیدن محصول نداریم.

علی عباسی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

شاهکار اعجاب آوریست این غزل

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

مژده ای دارم برای دوستداران حقوق زنان در سراسر جهان !
باور نمی کنید ، اما حقیقت دارد، سازمان به اصطلاح ملل!!
عربستان را برای سرپرستی کمیسیون امور زنان انتخاب کرده است.
تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

خوشا به حال سالکان؛
ار چه از شیوه سلوک شبانه شان با شاهدان صراحتا ذکری به میان نیامده است.

... در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

خطاب می رسید که:«ای آدم! در بهشت رو و ساکن بنشین و چنانکه خواهی می خور و می خسب و با هر که خواهی انس گیر».
هر چند که می گفتند،او می گفت:
حاشا که دلم از تو جدا داند شد / یا با کس دیگر آشنا داند شد
از مهر تو بگسلدکه را دارد دوست / وز کوی تو بگذرد کجا داند شد
چون وحشت آدم هیچ کم نمی شد و با کس انس نمی گرفت، هم از نفس او حوّا را بیافرید و در کنار او نهاد تا با جنس خویش انس گیرد.
آدم چون در جمال حوّا نگریست پرتو جمال حق دید، بر مشاهده حوّا ظاهر شده، که «کُلُّ جَمیلٍ مِن جمالِ الله». ذوق آن جمال باز یافت. گفت:
ای گل تو به روی دلربایی مانی / وی می تو ز یار من به جایی مانی
وی بخت ستیزه کار هر دم با من / بیگانه تری به آشنایی مانی
(مرصادالعباد)
دوستان عزیزم، این بحثا که جنگ هفتاد و دو ملته. ولی یکی از دوستامون سوال جالبی پرسیدن: «من و خیلی های دیگه هنوز نفهمیدیم چرا این “عرفا” انقدر خدا را به شکل یه دختر خوشکل میدیدن و میستایند ؟؟ »
تا حالا با خودتون فکر کردین شاید این «عرفا» برعکس این حرف بودن؟ از کجا معلوم به معشوقه یا معشوقشون طوری ابراز عشق نمی کردن که ما فکر می کنیم منظورشون خدا بوده؟ برای مثال، تاحالا برای شما پیش نیومده به کسی که عاشقش هستین بگین: «می پرستمت»؟ اگه نگفتین (نه صرفاً با زبان، شاید با چشماتون، دستاتون و ...) بدونید اصلاً عاشقی کردن بلد نیستین.
اصولاً ما مردم بسیار کنجکاوی هستیم. حتماً می خوایم از جزئیات «زندگی شخصی» هنرمندامون سر در بیاریم. همون حرفی که دوستمون آرش بابادی هم تو حاشیه ها بهش اشاره کردن و من باهاشون موافقم. باور کنین به ما هیچ ربطی نداره که انقد ریز بشیم تو جزئیات زندگی شخصی شاعر (یا هر هنرمند دیگه ای). بله، شناخت شاعر برای تحلیل آثارش لازم هست، ولی شناخت سبک ادبی، ویژگی زبانی، دوره تاریخی، مختصات فکری و مسائلی از این دست. نه مسائل جزئی بی اهمیت.
شاعر یه هنرمنده. حافظ شاعر فوق العاده سخنوری هست و زبان رو خوب میشناسه. این میشه تکنیک. بخش بعدی خلاقیت ذهنی شاعر هست که با تخیلات شاعرانه نمود پیدا می کنه که تصویرسازی های بدیع حافظ نشان از قدرتش در این زمینه هم داره.
پس چرا این غزل تصویر خیالات شاعر نباشه؟ من نمیگم لزوماً این طوره، ولی میگم این هم گزینه محتملی هست. شاید مخاطب پسر باشه و شاید دختر، شاید خدا شاید انسان، شاید گل یا ماه یا فرشته یا شیطان یا هر چیز دیگه. موضوع مهم اینه که شما بتونین احساستون رو به معشوقتون به این تاثیرگذاری بیان کنید.
به هر حال من علاقه مندم اینطور تحلیل کنم که این عاشقانه هایی که همه فکر می کنن برای خداست، برای معشوقی باشه که برای عاشقش خدا میشه. این معشوق می تونه هر کسی یا چیزی باشه، مثلاً یه ساز.
با احترام.

آرا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

خود حکیم فردوسی، پس از بیان نظراتش راجع به دین و آیین، در پایان شعر می فرماید که:
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
و با توجه به نرفتن فردوسی زیر بیرق ارباب قدرت، می توان نتیجه گرفت که نظر حقیقی خود را گفته است و نه به خاطر خوشامد ارباب قدرت شعری سروده.

حافظ در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

حقیر نمیداند که چگونه بعضی این شعر را ضد قرآنی !!! میدانند
و پراندوه که کمترین آگاهی را هم از مفاهیم عرفان اسلامی ندارند
آن بیتی که عزیزان اشاره کردند(بیت 3)
منظور این نیست که سدره و طوبی همه خواب و خیال است(که نیست و علم و فیزیک کوانتوم چیزی خلاف اینرا می گوید و جای مطرح کردنش این مکان نیست)
و اما بیت مورد نظر
منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش**که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
قبل از بیان منظور این بیت یک نگاهی به بیت قبل بنداریم مفهوم این بیت 3 قابل درک تر میشود
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است** غرض این نیست وگرنه دل و جان این همه نیست
در این بیت جناب حافظ می فرماید غرض از لذت و جام و شراب و می و ساقی و... جانان(محبوب ، معشوق و به اصطلاح عرفا خداوند است) است
وگرنه دل و جان بدون او هیچ ارزشی ندارد
و اما بیت مورد نظر
به دنبال سدره و طوبی بهشت نباش و سختی براش نکش و نخواه که بر زیر سایه ی اینان قرار بگیری
که چو خوش بنگری ای سر روان سهم تو بیشتر و بالاتر از اینان است
حضرت امیر المومنین علی علیه السلام
در دعای کمیل به ایزد منان می فرماید:
من تو را نه برای شوق بهشتت و نه از ترس جهنمت پرستیدم بلکه تو را شایسته ی پرستش یافتم...
و جایگاه اولیاء الهی بهشت و سدره و طوبی نیست بلکه مکانی که هیچ احدی توان تحمل آن را ندارد...

علی عباسی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۲:

مرحوم سید حسن تقی زاده درنامه ای حزن انگیز به محمدعلی جمالزاده درسال اول بهمن 1333،با تغیراتی از بیت سعدی برای گرفتاری ها و مشکلات معیشتی چنین مینویسد(بخشی از نامه):...لکن حقیقت حال را حال را کسی نمیداند و گفتنش نیز البته شرم آور است که این کارها که خردلی فایده ندارد و اتلاف عمر است.تنها نتیجه اش کمکی به زندگی و معاش است وچون هیچ راهی فعلا مطلقا برای گذران برای من وجود ندارد ودر هر قدم که پیش یا پس برمی دارم این خیالات مشوش و کابوس برمن مستولی است و علی التداوم مرا آزار میدهد.هرروز صبح دارای عزم جازم برترک این کار بی نتیجه و مسخره و بی اثر که گویی انسان مجسمه ای بیش نیست ودر حوزه ی قلندران خودپرست و غارتگر افتاده،میشوم وتا غروب فکر میکنم وبادل خود درکشمکش هستم و عاقبت"شب چون عقد نماز میبندم" خیالات "چه خورد بامداد عیالم" ناراحتم میکند.خدا میداند که اگر متاهل نبودم ومسئولیت نسبت به یک فرد دیگر وجدانا نداشتم سک ساعت هم درین کارها نمیماندم...

۱
۳۴۸۷
۳۴۸۸
۳۴۸۹
۳۴۹۰
۳۴۹۱
۵۶۲۵