سعید فاضلی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۵:
جان به تنگ آمد زکلفت
دوستان ارجمند اگر کسی معنای مصرع اول را می داند ممنون میشوم راهنمایی فرماید.
نادر.. در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۹:
شبها خورشید،
با دستان نوازش گرش،
به نرمی و پنهانی،
زلفای مشکی ماه رو از روی صورتش کنار می زنه
و
غرق تماشا می شه ..
حسن در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۲:
بیت سوم
شوخ چشم چالاک صحیح می باشد.
با تشکر
سعید رضایی( کارشناس آموزش زبان و ادبیات فارسی )دبیر ناحیه دو رشت ) در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
با سلام
وزن شعر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان می باشد و بحر آن مجتث مثمن مخبون مقصور است .
لطفا اصلاح شود .
سعید رضایی( کارشناس آموزش زبان و ادبیات فارسی ) در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:
با سلام
وزن شعر
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن می باشد که بحر مجتث مثمن مخبون اصلم می شود ، نه محذوف ....
آرش در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۹:
بنظر من این شعر جزو 5 غزل برتر حضرت هستش
سید علی انجو در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:
با سلام مجدد
با عذرخواهی فراوان
مصرع ذکر شده به صورت صحیح درج نشد
مقصود بنده این بود:
«جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم»
سید علی انجو در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:
سلام در نسخه ی کلیات که بنده در اختیار دارم، و تصحیح مرحوم فروغی ذکاء الملک است، مصرع اول را اینطور آنجا دیده ام:
«جانا هزاران آفرین بر جانت از پا تا قدم»
ممنون
Sedi در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۰:
یکی از دوستداران سعدی به نام خواجه صاحب دیوان چند پرسش نوشت و همراه با 500 دینار در یک پاکت بسته توسط غلامش برای سعدی فرستاد. اما غلام در طول مسیر برای خرج راهش از پول درون پاکت برداشت.وقتی سعدی پاکت را باز کرد و متوجه کسر پول شد. با تمام تواضع و فروتنی اینگونه پاسخ داد ک در شعر میبینیم ...
دکتر علیرضا محجوبیان لنگرودی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱:
به نام حضرت دوست- با سلام، گویا آموزشهای کلاسیک همیشه ی خدا برای دانش پذیران آمیخته با انبوه مشکلات بوده است تفاوتی ازین زاویه بین روزگار ما و حافظ نیست تعجبی ندارد که دانش آموزان روزگار ما برای گریز از درس و مدرسه به کلاسهای خصوصی روی می آورند تا اندکی از قیل و قال آن !!بکاهند امام خمینی در سروده ای ضمن اشارتی به اینگونه آموزشها سروده اند: کی می توان رسید به دریا ازین سراب. مخالفت با مدارس در ادب ما سابقه ای طولانی دارد شاید بتوان غزالی را پیشوای تاریخی آن قلمداد کرد او در المنقذ من الضلال این داستان کسالت خود از علوم ظاهری را بیان کرده است از دید او آموزش علوم فلسفه و کلام در نظامیه ی بغداد دارای فایده ای برای دانش پذیران نبوده است . ابن عربی آموزش علوم و معارفی را یاد آور می شود که به آدمی کمال معنوی ببخشد و آن را جز «علم بالله » نمی داند که از راه مشاهده خداوند به آدمی ارزانی می دارد از دیدگاه وی علوم به دو طریق کسب می شود از مسیر مردگان و از زنده جاوید (خداوند تعالی) . اینکه در بعضی اقوال عارفان آمده است: حدثنی قلبی عن ربی ناظر به همین منظور است. پس علوم ظاهری سرشار از انواع غفلت هاست و به انواع حجابها آلوده است سنایی اینگونه عالمان را دزدان با چراغ نامیده است: چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب / چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا. در انتهایی ترین بیت غزل حافظ آرزو نموده(مانند بسیاری از فرقه های اهل سنت) که روزی جمال جان آرای معشوق ازلی را ببیند که این حادثه عظیم روزی در جهانی دیگر محقق می شود امید که : با فیض لطف او صد از این نامه طی کنیم. یا حق
بابک در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:
بالاتر از هر چیزی ، اینه که بخوایی بدونی مولانا چه منظوری داشته است . لینک زیر به زبان عامیانه رمز گشایی از جان کلام مولانا هست .
پیوند به وبگاه بیرونی
خواجوی کرمانی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
محمد،
قیاس به نفس می فرمایید؟؟
امیر در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۶ - در بیان فواید خاموشی:
امیدوارم با عمل کردن به پندهای عطار،این عارف بزرگ
همگی رستگار شویم
چیزری در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۳۱ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
با سلام و درود بر تمام کسانی که به هر نحوی به ادبیات فارسی خدمت میکنند ... این شعر را خواندم و بسیار لذت بردم ... فقط نکتۀ بسیار کوچکی به چشمم آمد که شاید ذکر آن بی فایده نباشد : در بند آخر این شعر و بیت چهارم « کوروش قائد و عصا طلبی * بهر این راه روشن و هموار » اگر کلمۀ کوروش جدا از هم نوشته شود « کور وش » خواندن و فهم آن راحت تر است ... چون من بار اول آن را کوروش « مثل پادشاه هخامنشی » خواندم و چند ثانیه گیج بودم و بعد از کمی کلنجار رفتن با کلمه ، طرز درست خواندن آن و معنی مطلوب
دستگیرم شد ... با آرزوی موفقیت ...
هادی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:
برای من سفتن در تداعی کننده حل یک معادله ریاضی پیچیده است که مدتهاست با آن دست و پنجه نرم میکنم. خیلی شبها چون فکرم مشغول آن است تا صبح خوابم نمیبرد اما همان کوتاه مدتی که نزدیکی صبح میخوابم و بیدار میشوم بعضاً به محض بیدار شدن راه حلی به ذهنم میرسد و خوشحال میشوم که نخوابیدم و به مسئله ام فکر کردم! حال دیگران میخواهند بگویند این دیوانه است و واقعاً تا ظهر بگیرند و بخوابند، اهمیتی ندارد، آنها نمیفهمند که دنیای ما بر اساس ریاضی کار میکند و خود ریاضی و فهم آن و مو به مو کشف ظرائف آن چه شیرینی نابی دارد.
هادی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:
بنده هم تخصصی در ادبیات یا نقد ادبی ندارم و صرفاً نظر شخصی خودم را عرض میکنم:
به نظر من تا جایی که هدف از شعر انتقال اطلاعات واقعی (مثل آموزش چیزی یا روایت تاریخی و غیره) است، کنکاش برای درک منظور واقعی شاعر مهم و تعیین کننده است. اما میدانیم که تنزل شعر به چنین مقامی اجحاف بزرگی است و از ارزش شعر به مرور زمان می کاهد. شعر جوششی است از درون شاعر و از اعماق ضمیر پنهان او که با هنرمندی (یا بهتر بگویم امانت داری) شاعر با واژگان نمود بیرونی و شکل زبان تکلم پیدا کرده است. شعر هدف ندارد، اما جاذبه خاصی دارد. شوری است که مسری است، بیمار میکند. همچون یک تابلوی نقاشی است که نمیدانیم چرا اما غمگین/شاد مان میکند. اینکه هدف شاعر از نقاشی حس درونی اش با رنگ واژگان چه بوده اهمیتی ندارد. اینکه حافظ دلش میخواسته تا صبح اجتهاد کند، به درک معانی برسد، با معشوقش باشد یا هر برداشت دیگری چه کمکی میکند؟! خوب دلش میخواسته که میخواسته، خوش به حالش! با پیش داوری نباید به شعر نگریست. اینکه از ابتدا بگوییم که همه شعرهای حافظ عرفانی است و منظورش باید خدا و عرفان و ... باشد، پس هر جا که چنین چیزی نبود مشکل از نفهم بودن من است و باید بگردم تا معنی درست آن را پیدا کنم مثل جست و جو برای کشف جنس رنگ است تا قلقلک داده شدن با خود نقش. لذت شعر خواندن در تداعی معانی مختلف است که به کمک آرایه های ادبی و موسیقی شعر در ذهن اتفاق می افتد. لزومی هم ندارد ما همه معانی تداعی شده را بفهمیم که اگر سعی در چینن کاری کنیم هم بیهوده تلاش کرده ایم. قطعاً هم معانی تداعی شده شخص به شخص متفاوت است و چه بسا با پیش داوری به شعر نگاه کردن باعث توجه کمتر به تأثیری میشود که شعر درون هر فرد میگذارد.
با احترام به همه اساتید و بزرگواران
عادلی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
با سلام
گرچه مصرع "من مست و تو دیوانه" زیباتر و دلنشینتر است ولی مصرع " من بیخود و تو بیخود" با توجه به ادامه ی بیت، درست است. زیرا در مصرع دوم شاعر از مخاطبش خواسته "که ای کاش چند پیمانه کمتر خورده بودی" پس مخاطبش هم همانند وی مست بوده و نه دیوانه. بعضی از دوستان گفته اند نهایت مستی، دیوانگی است و منظور شاعر نیز اشاره به آن دارد. ولی این حرف اشتباه است چون اگر اینگونه بود فرض بر اجرای خواسته ی شاعر، مخاطبش چند پیمانه کمتر میخورد از حالت دیوانگی به مستی میرسید و آنگاه میتوانست به مقصد برساند ولی شاعر خود مدعی مستی و عدم توانایی راهبری تا مقصد است. ولی با مصرع " من بیخود و تو بیخود" کل بیت معنای درستی پیدا میکند.
علی عباسی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
حیدربابا ، کندین گوْنی باتاندا
اوشاقلارون شامین ئییوب ، یاتاندا
آی بولوتدان چیخوب ، قاش-گؤز آتاندا
بیزدن ده بیر سن اوْنلارا قصّه ده
قصّه میزده چوخلی غم و غصّه ده
شاهکاره شاهاکار
سهیل قاسمی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد:
1-طرفداری (جانبداری) هیچ آشنا ئی را نمی کند.
2- به سویِ (جانبِ) هیچ آشنا ئی نگاه نمی کند.
3- نگاه اش را از هیچ آشنا یی دریغ نمی کند. (به همه نگاه می کند!) خودم دیدم! آن چشم دل سیه (1- مردمک، 2- سنگدل) تو، از نگاه کردن به هیچ آشنایی دریغ نکرد و به همه نگاه کرد!
رطل ِ گران ام دِه ای مرید ِ خرابات
شادی شیخی که خانقاه ندارد
شادی شیخی که ... در اصطلاح امروز: به سلامتی یِ شیخی که...
علی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲: