... در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
بعد از خوندن نظرات همه خواستم بگم که اولا خیام یک انسانه و به لفظ مذهبی معصوم نیست و به لفظ غیر مذهبی کامل نیست پس اگر در جایی گفته شده که شراب بنوشید به این معنی نیست که شراب نوشیدن کار درستیه الان فکر کنم دوستان با یک جستجوی ساده میتونید مزایا و معایب شراب رو بخونید و بعدش عقلانی تصمیم بگیرید دوما خیام بارها گفته که در دنیا خوش باشید و مسلما انجام کار هایی مثل شراب نوشیدن شاید خوشی لحظه ای داشته باشد ولی باعث رنج های فراوانی خواهد شد پس شاید بتوان اینگونه گفت که منظور چیز دیگری است ولی من هم که در حد خیلی کم اطلاعات دارم فکر میکنم در شعر های خیام بیشتر منظور از می همان معنی عامیانه است تمام تلاشم رو کردم که عقیده ام خیلی روی نوشته ام تاثیر نگذارد و مذهبی یا غیر مذهبی تلقی نشود ولی نمیتوان تاثیر آن را به صفر رساند.ولی در مورد اشعار حافظ واقعا قرآن توی اون موج میزنه پس لطفا دیگه بی انصافی نکنید.
Abbasr۷ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - بهار اصفهان:
همه گلها بشکفتند به غیر ازگل من...
خواجوی کرمانی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:
جناب آذرکمان
نخست در فرصتی که به سمت شما جاریست
مانای" رستگاران دانشی " را برای این کم ترین و شاید برخی دیگر گنجوریان روشن فرمایید ، تا برسیم
بدانجا که در کنار رباعی بنشینیم ، پوست بگیریم ،
پیشانی خنک کنیم و دست در گردن کوزه یاد عشقهای رفته تازه کنیم.
سپاس من به سمت شما جاری باد
امین افشار در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
درود
در پاسخ به خوانندگانی که بر وفق ظن خود یا دیگری گل دوم در بیت پنجم این غزل را «کل» می پندارند و خواستار اصلاح آن هستند:
از سندیت تصحیح استاد فرزانه فروزانفر که بگذریم از معنای این غزل امیدبخش به روشنی پیداست که تمامی ابیات آن بجز بیت هشتم، از زبان آنکه «میان جان» مولانا « تلقین شعر» ش می کند، خطاب به آدمی- که از جنس اوست و امانتدار و ادامه او- سروده شده است. با اندکی تامل در معنای همین بیت نیز می توان دریافت که «کل» (که تنها برازنده توصیف حضرت حق است و نه انسان متکثر از آن کل) در تناقض است با « ناطق امر قل» که آدمی است، همانگونه که مثلن در سوره ناس امر قل را خطاب به پروردگارش بر زبان می راند (نطق می کند): « پناه می برم به پروردگار آدمیان».
بدرود
ali در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۱:
چار طاق لعل بر خضرا زدند
خارا اشتباهه
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:
رستگارانِ دانشی سلام .
در فرصتی که به سمتِ ما جاریست می خواهیم کنارِ یکی از رُباعیاتِ خیام بنشینیم و از زُلالِ آن پیشانی ای خُنَک کنیم .
➊ این (کوزه) چو من ، عاشقِ زاری بـــودهست
در بـنـدِ سـَرِ زُلـفِ نـگــاری بـــودهست
➋ این دســتـه کـــه بـــر گــردنِ او میبـیــنــی
دَســـتی ســـت که بر گردنِ یاری بودهست
✘ قبل از آن که بخواهم این رباعی خیام را با دست های خودم برای ذوق های تندرستان پوست بگیرم اجازه می خواهم که چکیده ی داستان "میز ، میز است" از پیتر بیکسل را که بی مناسبت با قصدِ اولیه نیست تعریف کنم .
در این داستان یک مردِ پیر و تنها ، برای ایجادِ (تغییر) در زندگیِ (تکراری اش) ، نامِ اشیایِ دُور و بَرش را عوض می کُند . مثلا نام رختخوابش را می گذارد عکس . این پیرمرد گاهی شعرهایِ دوران کودکی اش را به وسیله یِ (نام هایی که تازه ساخته) ، ترجمه می کند و به این صورت سرگرم می شود . این بازی یا تصمیم تا جایی پیش می رود که نه دیگر پیرمرد ، حرفِ مَردُم را می فهمد و نه مَردُم ، حرفِ او را . و پیرمرد (تنهاتر) از قبل می شود . شاید بتوان یکی از دلایلِ پیش آمدنِ این تنهایی گزنده را این دانست که پیرمرد (تغییر) را در سطح ، جستجو کرده نه در عمق .
✘ وقتی یک شاعر ، چیزی را به چیزی شبیه می کند یا یک نام جدید یا یک وظیفه ی تازه بر کِتفِ واژه ها می گذارد ، به نظر می رسد آن تشبیه یا آن نام یا آن وظیفه به نوعی سوء قصد علیهِ واقعیت آن واژه باشد . با این حساب باید بگوییم شاعر در این شعر علیهِ (کوزه) یک سوء قصدِ معنایی انجام داده است . خیام در یک لحظه اندیشه اش را بسته بندی می کُند و آن را به دوشِ کوزه می گذارد و آن را به سَمتِ مخاطب روانه می کند . اهل معنا می گویند که هیچ شعری کامل نیست مگر در نزد مخاطبی که آن را می فهمد .
✘خیام در لحظه یِ سرودنِ این شعر ، فکرش درگیر موضوعِ عشق بوده البته نه آن عشقی که قد و قامتی عارفانه و فرازمینی داشته باشد بلکه عشقی که تن جویانه ، عیش طلب و زمینی است . عشقی که یکی از نشانه هایش دست انداختن بر گردن معشوق است . در جهان بینی خیام این عشق هم می تواند (عاشق زار و بیچاره) داشته باشد . در واقع ، خیام احوالاتِ درونی اش را به سمتِ کوزه (فرافکنی) می کند . قاعدتا کوزه یِ بی جان ، در این جا رسول و پیغام آورِ وضعیت روحی و احوالات درونی شاعر قرار می گیرد . خیام از طریقِ کوزه ، خاطرات گذشته اش را مُرور می کند . خاطراتی که در آن عاشقِ زاری بوده ، انگشت در زلفِ یارش برده ، دست بر گردنِ معشوقش انداخته است . در حقیقت ، کوزه در این جا بهانه است که شاعر معاشقه هایش را اوّل برای خود و سپس برای ما روایت کند . در لایه های زیرین شعر می توان به سَراب بودن و کوتاه بودنِ این گونه لذت ها پی برد . لذت هایی که زود ، خاک خواهند شد و اگر هم روزی جان بگیرند فقط در عالم خیال و رویا مجال زندگی خواهند داشت . کوزه که در عالم واقعیت ، نگهدارنده یِ آب است به وسیله یِ نوعِ روایتِ شاعر تبدیل می شود به نگهدارنده ی خاطراتِ معاشقه ، به ویژه با آن دسته اش .
✘ روایت خیام از کوزه باعث می شود برخی هر جا کوزه دیدند ، کمی مکث کنند و از نُو به کوزه نگاه کنند و البته برای بعضی دیگر هم این روایت از کوزه ، نه تنها جذاب نخواهد بود بلکه با شاعر ، غریب تر هم خواهند شد . چون شاعران هم مثل پیرمردِ داستانِ "میز میز است" دایم در حال عوض کردن نام ها و کارکردهایِ تکراریِ این جهانند .
واژه فقط واژه است . واژه فقط می تواند خواب معنی اش را ببیند . واژه هر چه دست و پا بزند ، سرنوشتش فقط غرق شدن در معنیست . چه شگفت انگیز است این مصرع عطار :
"ما جمله غرق گشته وان دُر دَرآب مانده "
@farhangema110
محمد فلاح در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۹ - فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان:
ضمنا از آنجا که شیخ بهایی وطن دنیایی خود یعنی لبنان و جبل عامل را رها کرده و در ایران ساکت شده بود، احتمالا این شعر را در پاسخ به کسانی که او را متهم به ترک وطن می کردند سروده است. (صرفا احتمال)
محمد فلاح در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۹ - فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان:
با تقدیم سلام
خیر ماثور صحیح است، به معنای باقی مانده و در اینجا به معنی جامانده
پاپیکا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
من کل نظرا رو خوندم و دعوای سر تعزیر و تکفیر رو !!! به نظر هر دو کلمه معنی شعر رو میرسونن ولی تعزیر به جا تر و زیبا تره .
شمس الدین جلیلیان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۲:
درود
به نظر می رسد در بیت دوم آنش باشد نه آتش !یعنی دل اگر سنگ هم باشد تحمل آن چه از غمزه بر دل ما می آید ندارد ! الله اعلم
حمید رضا ۴ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
جناب نادر ارجمند،
تمثیل نور و فرد نابینا به اسرار هستی در صورتی می تواند صدق کند، اگر نسل بشر هرگز عضوی به نام چشم نمی داشت و انسانها "همه" نابینا بودند.
در چنین جهانی کسی اصلأ وجود نمی داشت که شب و روز و نور و خورشید و ماه و ستارگان را "توصیف کند" تا نابینایان "خیال بافی" بکنند...
و توجیه اینکه مثلأ چرا احساس گرما و سرما بر روی بدن دائمأ تغییر می کند فقط در حد همان خیال بافی و یا شاید فلسفه و تئوری می بود.. و چاره ای نمی بود جز اینکه از هوای خوش لذت برد و با درد و رنج از هوای بد، به گونه ای ساخت.
در بحث اسرار هستی به نظر من خیام همه را نابینا می داند، و چاره ای نمی بیند جز اینکه باید از خوشی ها لذت برد و با درد و رنجها به گونه ای ساخت و با دوری از خیال بافی و فلسفه بافی در این نابینایی، دیگر بیشتر برای یکدیگر درد و رنج نیافرید.
با احترام
خواجوی کرمانی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
احسان گرامی
اینکه آقای مولاناچگونه بدون می و انگور مخمور میشده است ، جا ی سوال دارد ، ای بسا قندهایی سوای آنچه در انگور یافت میشود در خم می کرده است
شراب بنها از انگور تهیه نمی شود ( البته نوع انگوری آن گیرا تر و خوش خوراک تر است)
دیگر اینکه این بزرگان در درجه اول آدم بوده اند ، دل داشته اند ، به مهمانی می رفته اند ، در رودر بایستی گیر می کرده اند ، رفیق ناباب داشته اند، و حتا بعضی خود اعتراف کرده اند که از اهل خرابات بوده و گاه دمی به خمره میزده اند .
حمید حسنی HAMIDHASSANI۱۹۶۸@GMAIL.COM در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷:
در بیت دوم، مصراع اول، «چو» درست است نه «چون». ارادتمند
khayatikamal@ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۷۴:
سال نو مبارک
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 7715
بهرام در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۵۰:
تابتوانی دل بدست آور ولی
بهرام در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۵۰:
میخواهم با شما باشم
بی نام در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
با درود.درمورد این غزل گروهی از دوستان مطالبی رو بیان کردند که فی المثل خواجه حافظ در ابیاتی منظور خاصی را دنبال کرده است فی المثل در بیت دوم اشاره به امام سوم شیعیان دارد.در حالی که مطلع غزل و سایر ابیات به روشنی گواه بر این است که شاعر درد های شخصی اش را با لحنی خاص و سمبلیک بیان می کند.اهل نظر به خوبی واقف اند مراد از رند در جهانبینی حافظ چیست و هیچ ارتباطی به شان ایمه که بسیار عظیم است ندارد بالاخص حسین ابن علی با آن مجد و مقام والایی که دارد.به زعم برخی از بزرگان ادبی حتی در بیت دوم واژه ی آب به اشتباه به جای جام جای گرفته است و این اشتباه مصححین است من جمله آقای قزوینی.نکته دیگر اینکه شمس الدین محمد به باور اکثر مورخین سنی مذهب بوده و هیچ تناسب منطقی میان تفکرات وی با شیعیان وجود نمی توانسته داشته باشد.و بیت آخر که باید در بر خوانی (دکلمه)اش بر واژه ی اول(عشقت)تکیه ی بیشتری نمود تا مفهوم به خوبی منتقل شود که البته نمایانگر دید گاه عرفانی شاعر است با این مداقه که معشوق در غزل حافظ مذکر است و این منع شرعی هم ندارد و بسیار در تاریخ ادبیات متعارف و مرسوم بوده است و از جمله محکم ترین مصادیق آن هم در غزلی با این مطلع است:دوش رفتم به در میکده خواب آلوده / خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده...
به هوای لب شیرین پسران چند کنی!!!
وباز هم فضلا تاکید بر وجه عرفانی اشعار حافظ دارند!
سخن آخر اینکه از حافظ قدیس نسازیم و اینکه بزرگانی این شاعر بزرگوار رو کافر و ملحد خطاب کرده اند به نظر گزافه گویی و مصادره به مطلوب بوده است.
همانطور که برخی دگم اندیشان مصادره به مطلوب می کنند که حافظ خوب مطلق و چه و چه و چه بوده است و بری از نظر بازی و شراب خواری و عیره.
علی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶:
اون بیت آخر جیگر آدمو میسوزونه بنده خدا وحشی
ج م در ۸ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید:
بیت 12 مصرع دوم دادورز بعوض داد و ورز
khayatikamal@ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۷۵: