وفایی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:
من که نمی دانم داستان جناب حمید رضا و ماراتن کسرا - عباد یا معاد چیست ....
ولی شخصا دلم نمی خواهد که آقای کسرا از گنجور حذف شوند !!
همیشه از نوشته های آقای کسرا ، صدای سخن عشق به گوش جان می رسد . من برای
ایشان احترام خاصی قایلم و معتقدم یک تار موی مرد عاشق به هزاران مرد خود ستا و خود پرست می ارزد .
احمدی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷:
ضمن احترام
بیت دوم ، مصرع اول با توجه به معنا بایستی "سوال" باشد که گویا به اشتباه "سال " تایپ شده. کرشمه گرم سال است یعنی چه . کرشمه گرم سوال است و ...
باسپاس از گنجور لطفا بررسی شود.
... در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:
حسین جان، دوست عزیزم
لازم نیست انقد مطلق ببینید همه چیزو. شما فردوسی وار خرد پسندین. یکی دیگه عطار وار و مولوی وار جنون پسنده. لکم دینکم و لی دین. تجارب شخصی شما بهتون ثابت کرده سعادت از راه خرد به دست میاد و تجارب شخصی من جنون رو پیشنهاد داده. خب حرفی نیست. هر کی راه خودشو میره.
ضمناً دوست من، اینطور نیست که فقط چیزی که شما بهش میگین علم، علم باشه. اون دریایی که شما میگین خودش یه قطره از اقیانوس بی کران علمه و یه زمینه از زمینه های مختلف علم. عطار هم عالم بوده، فقط نوع علمش متفاوت بود.
نکته دیگه اینکه شما یه جوری از خرافات حرف زدین که من احساس کردم میخواید خرافات دینی رو نقد کنید. اگه اینطوره من کاملاً باهاتون موافقم. چون معتقدم خرافات دینی از جهل برخاسته. اما جنون عشق یه موضوع دیگه هست. شاید درست نباشه از عقاید شخصیم بگم ولی لازمه. من مثال نقضی هستم بر اینکه لازمه علاقه به تصوف، علاقه به دین هست. من صرفاً مجنون این عشق بازی های عطار و مولوی و بایزید هستم. شیفته اینم که بتونم به درک عمیق و عجیبی که اینا از عشق داشتن برسم. پس لطفا این هپروت رو به خرافات دینی ربط ندین.
اگه این هپروتی که میگین از جنس جهل باشه، منم باهاتون موافقم که پسندیده نیست، ولی اگر از جنس «من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده ام» و «آزمودم عقل دور اندیش را / بعد از این دیوانه سازم خویش را» باشه چی؟ اگه این بزرگان و دوست دارانشون آگاهانه خواسته باشن که از بند عقل و خرد رها بشن، اونوقت چی؟
به هر حال یه عده آدم هستن که از یه جایی این تصمیم رو می گیرن. من معتقدم این رهایی آگاهانه از قید عقل مورد نظر شما، اوج بلوغ شخصیت فرد هست و اوج سعادت. نظر شما مخالف نظر منه و محترم. ولی باید بدونید که وقتی لذت جنون رو حس کنید نمیتونید به این راحتیا به قفس عقل برگردین. من در هپروتم دُر شهوارهایی پیدا کردم که حتی تصورش رو هم نمیتونید بکنید. بهتون این جنون لذت بخش رو پیشنهاد می کنم.
با احترام.
لیلا در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷ - سینمای خزان:
عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد توست مرا یادگار عمر عزیز.....
عبدالرضا جعفری در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
سلام؛ به مصرعهای اول دقت بفرمائید:
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
مهجور / رنجور
فسون/ درون
ساروان/ کاروان
کشان/ چشان
سرکشم/ ناخوشم
بیداد/ بنیاد
نشین/ نازنین
مینغنوم/ مینشنوم
ابل/ گِل
یار / دلدار
بدن/ سخن
ما/ وفا
همگی داری قافیه و یک وزن درونی هستند. آیا در مصرع اول "رو"، "ران" نباید باشد؟ " ای ساربان آهسته ران"...
... در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
این غزل نکته جالبی داره.
مولوی در وزن «مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن» این غزل رو سروده. این وزن، اساساً وزن شاد و پر تحرکی هست. به این علت که در هر کدوم از ارکان (مفتعلن) دو هجای کوتاه و دو هجای بلند وجود داره و در اصول عروض، هجاهای کوتاه، ساختار وزن رو شاد و پر تحرک می کنن و هجای بلند یا کشیده وزن رو سنگین و ملایم. از طرفی هم نحوه چینش هجاها (بلند-کوتاه-کوتاه-بلند) که دو هجای کوتاه کنار هم قرار می گیرن خودش این تحرک وزن رو تشدید می کنه.
اما نکته جالب این غزل اینه که مولوی کلمات رو طوری انتخاب کرده که کاملاً این تحرک رو خنثی می کنه و در یک وزن شاد، غزلی سنگین، آرام و شاید کمی غم انگیز سروده. کلمه هایی مثل یار، غار، خوار، نور، سور و ... یک هجای کشیده هستن که از ترکیب یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تشکیل میشن. در واقع مولوی اومده یکی از هجاهای کوتاه هر رکن (مفتعلن) رو حذف کرده و به یک هجای کشیده، یک هجای کوتاه و یک هجای بلند تبدیل کرده و طمانینه خاصی به وزن شعر بخشیده. از طرفی هم تعدد مصوت های بلند مثل «ا» و «و» در ابیات، غزل رو آروم کرده.
برای مقایسه کافیه این غزل رو بخونید و بعدش غزل معروف «مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم» رو بخونید که دقیقاً در همین وزن سروده شده اما کاملاً غزل شادی هست. دلیلش هم همین انتخاب کلمات هست که باعث تعدد هجاهای کوتاه شده.
واضحه که این احساس غم و شادی در مضمون غزل ها هم پیداست.
البته موارد دیگه ای هم از این هنرمندی مولوی وجود داره. مثل غزل «بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید...» که اون هم مثل «یار مرا غار مرا...» علی رغم پر تحرک بودن وزن، کاملاً آهنگ سنگینی داره. عجیب اینکه شنیده شده این غزل ها روی قطعات پاپ و با ریتم 6/8 شاد خونده شده!!!
voria_s در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۴۷ - در نصیحت زنان بد:
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک زین هر دو ناپاک به
فردوسی در وصف زن بد
جواد در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۸:
سیروس شاملو بیت نخست را همخوان با دیگر ابیات این غزلِ معترضِ سوگوار، نمییابد پس اینگونهاش تصحیح میکند: گرچه بسی نشستم در نار تا به گردن / اکنون در آه وصلم بییار تا به گردن ** و از میان ابیات اعتراض و اندوه این را مثال میآورد: دامیست دار دنیا در وی شهان و شیران / هستند چون سگ اندر مردار تا به گردن ** و بیدرنگ در توضیحش میافزاید: قصابخانهی دنیا را می گوید و دریدن آنکه دریدن نمیتواند
علی محمد در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴ - مناجات و پناه جستن به حق از فتنهٔ اختیار و از فتنهٔ اسباب اختیار کی سماوات و ارضین از اختیار و اسباب اختیار شکوهیدند و ترسیدند و خلقت آدمی مولع افتاد بر طلب اختیار و اسباب اختیار خویش چنانک بیمار باشد خود را اختیار کم بیند صحت خواهد کی سبب اختیارست تا اختیارش بیفزاید و منصب خواهد تا اختیارش بیفزاید و مهبط قهر حق در امم ماضیه فرط اختیار و اسباب اختیار بوده است هرگز فرعون بینوا کس ندیده است:
تاکید مولانا در این شعر بر نیستی است .اینکه آدمی تسلیم که نباشد در خصوص همه مسائل مجبور است تدبیر کند و. و چون در تدبیر از عقل جزیی استفاده می کند . شناختش ناقص است و چون کلیت امور را نمی بیند و بنابر این تصمیم اشتباهی می گیردو و به نتیجه دلخواه نمی رسد و همین موجب رنج و الم می شود.
نوروزی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو:
رشته را با سوزن آمد ارتباط / نیست درخور با جمل سم الخیاط جمل به معنی ریسمان ضخیم کشتی نیز هست
بیژن در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
درباره خیام گفته ها زیاد است . اگر قرار باشد بسیاری از رباعیات او را که کفر گونه است از او ندانیم چیزی از اشعار ش باقی نخواهد ماند!
برای همین کسانی مدعی شدند که این خیام غیر از آن خیام ریاضی دان است ! وکتابی هم نوشتند ! به این رباعی توجه کنید :
صانع به جهان کهنه همچون ظرفی است
آبی است به معنا و به ظاهر برفی است !
بازیچه کفر و دین به طفلان بسپار
بگذر زمقامی که خدا هم حرفی است !
انصافا هرکس این را گفته از ذهنیتی توانا بر خوردار بوده ! چه خیام ریاضی دان باشد و یا یک شخص ناشناس .
الله اعلم
عرفان در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
پراندوه که به دلیل عدم اطلاعات کافی بیت جنگ هفتاد و دو ملت... رو بد برداشت میکنند
اولا حدیث از پیامبر که امت من بعد از من به "هفتاد و سه فرقه" تقسیم میشود و تنها یک فرقه ، فرقه ناجیه است و اهل بهشت است یعنی هفتاد و دو فرقه دیگر تو درو دیوارند و به ره افسانه میزنند
دوما در این شعر جناب حافظ خود را اهل فرقه ناجیه میداند
آسمان بار امانت تنوانست کشید**قرعه کار به نام من دیوانه زدند
سوما پس بعضی عزیزان که به این شعر استدلال میکنند در جهت افسانه بودن و... از اساس حرفشان باطل است
چون جناب حافظ در این شعر خود را امانت دار و اهل فرقه ناجیه میداند به این نکته که واقف شوید تمام معنای شعر برایتان خواه ناخواه هویدا میشود
مهناز ، س در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
گرامی خسته
ایشان گرمی بازار گنجورند
ایراد نیست سهوالقلم بوده .
مرا چه حدی ست که با بلند پروازان ادب در افتم.
آن نوشتم تا باز آیند.
مانا باشند و شما هم
سهیل قاسمی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:
بیت چهارم: تو را به خدا ای محتسب! ما را ببخش که فریاد دف و نی در آوردیم! که ساز ِ شرع به خاطر این افسانه (که ما با فریاد دف و نی برپا کرده ایم) بی قانون نخواهد شد.
بیت آخر: ای دیده (با اشک هایت) سعی نکن که نقش ِ غم را از لوح ِ سینه ی حافظ بشویی. چون که زخم ِ تیغ ِ دلدار است و {با شستن} رنگ ِ خون نخواهد رفت.
بشیر رحیمی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
آخرین مصراع را اصلاح کنید.
تا کجا پرواز گیرد بیدل از دست دعا
«ناکجا» اشتباه است.
بشیر رحیمی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
با درود. لطفا آخرین را اصلاح کنید:
تا کجا پرواز گیرد بیدل از دست دعا
«ناکجا» اشتباه است.
ناشناس در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:
سلام و خدا قوت
بیت 8 مصرع دوم، به لحاظ معنایی بجای "پیش" کلمه "بیش" صحیح نیست؟
خسته در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
مهناز خانم
شما چطور جرات میکنید به ایشان ایراد بگیرید؟
کسی که چند لیسانس و فوق لیسانس و دکترا دارد!
و در سه چهار سالگی شاهنامه و مثنوی و .... از حفظ بوده است!!
حماسه ایرانی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
جناب آقای پیر مغان، ناشناس فقط به معنی یک کلمه که شدن به معنی رفتن اشاره کرده است. گیریم که نظر او نسبت به حافظ یا هر شاعر و متفکر دیگری با شما فرق دارد، شما چگونه به خود اجازه می دهید که از مسئولان این سایت سانسور او را بخواهید؟ سعه صدر و احترام به عقاید دیگران را از خود حافظ فراگیرید. خود حافظ رنجها از تفکراتی چون شما کشیده است (به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
رنجها می کشم از مردم نادان که مپرس
حافظ متعلق به هیچکس نیست و متعلق به همه هم هست. این مظهر شعور و آزادی اندیشه را در دایره تنگ تفکر خود حبس نکنید که دریا را در کوزه نتوان کرد.
۷ در ۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۷: