گنجور

 
بیدل دهلوی

به طوق فاخته نازد محبت از فن ما

که زخم تیغ تو دارد طواف‌گردن ما

زبان ناله ببستیم زین ادب‌که مباد

تبسم توکشد ننگ لب‌گزیدن ما

عیان نشد زکجا مست جلوه می‌آیی

فدای طرز خرامت ز خویش رفتن ما

به شکر عجز چه مقدار دانه نازکند

بلندکرد سر ما ز پا فتادن ما

فغان‌که داد رهایی نداد وحشت هم

چو رنگ شمع قفس‌گشت پرگشادن ما

درتن ستمکده دل شکوه‌ای نکرد بلند

شکست‌ چینی ومویی نخاست ازتن ما

چودشت‌تنگی‌اخلاق زیب‌مشرب‌نیست

جبین‌گرفته به دست‌گشاده دامن ما

به قدر حاصل از آفات آگهیم همه

به جای دانه همین مور داشت خرمن ما

نی‌ایم رنگی و چندین چمن نمو داریم

به روی آب فتاده‌ست موج روغن ما

به غیر خامشی اسرار دل‌که می‌فهمد

چه نکته‌هاکه ندارد زبان الکن ما

زگل مپرس‌که بو درکجا وطن دارد

نیافت مسکن ما هم سراغ مسکن ما

چه ممکن است بگیریم دامنش بیدل

که می‌رسد به تری نامش ازگرفتن ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

چراغ راه ندارد به بزم روشن ما

ز ماهتاب گل افتد به چشم روزن ما

به شوربختی ما نیست چشمه زمزم

چو کعبه بخت سیه، جامه ای است بر تن ما

چگونه عذر توانیم خواست از صیاد؟

[...]

سلیم تهرانی

چو ماه شعشعهٔ ماست برق خرمن ما

چو خوشه هیکل عمر است داس گردن ما

ز دست و پنجهٔ خورشید بر‌نمی‌آید

که همچو داغ، سیاهی برد ز روزن ما

هوای تاج که دارد به سر، که همچون باز

[...]

طغرای مشهدی

چو رو دهد بر آن شوخ مست، رفتن ما

بود چو شیشه می، خون ما به گردن ما

به سان آینه کز نم به تیرگی افتد

به آب گریه شد از کار، چشم روشن ما

به غیر خار در آخر به ما نمی ماند

[...]

فیض کاشانی

جمال تست بروز آفتاب روزن ما

خیال تست بشبها چراغ مسکن ما

گرفت از تن ما ذره ذره داد بجان

زیمن عشق تو شد رفته رفته جان تن ما

گمان مبر که بیک جا نشسته ام فارغ

[...]

واعظ قزوینی

مساز رو ترش از پندهای دلشکن ما

گلاب باد غرور است،تلخی سخن ما

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه