گنجور

حاشیه‌ها

سیدمجتبی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۶ - داستان آن عاشق کی با معشوق خود برمی‌شمرد خدمتها و وفاهای خود را و شبهای دراز تتجافی جنوبهم عن المضاجع را و بی‌نوایی و جگر تشنگی روزهای دراز را و می‌گفت کی من جزین خدمت نمی‌دانم اگر خدمت دیگر هست مرا ارشاد کن کی هر چه فرمایی منقادم اگر در آتش رفتن است چون خلیل علیه‌السلام و اگر در دهان نهنگ دریا فتادنست چون یونس علیه‌السلام و اگر هفتاد بار کشته شدن است چون جرجیس علیه‌السلام و اگر از گریه نابینا شدن است چون شعیب علیه‌السلام و وفا و جانبازی انبیا را علیهم‌السلام شمار نیست و جواب گفتن معشوق او را:

آنچ او نوشیده بود از تلخ و درد
او به تفصیلش یکایک می‌شمرد (در حضور او یکایک می شمرد)
کانچ اصل اصل عشقست و ولاست
آن نکردی اینچ کردی فرعهاست(آن نکردی آنچه کردی فرعهاست)
گفتش آن عاشق بگو که آن اصل چیست(گفت آن عاشق بگو آن اصل چیست)گفت اصلش مردنست ونیستیست
چون شنود آن عاشق بی خویشتن
آه سردی برکشید از خویشتن
ماند آن خنده برو وقف ابد
هم‌چو جان و عقل عارف بی‌کبد(همچو جان پاک احمد با احد)
منبع: پیوند به وبگاه بیرونی

 

گمنام در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲:

گر چه شعر شیخ همه بیت الغزل است، این غزل را دو بیت سر فراز است:
ما خوشه چین خرمن اصحاب دولتیم
باری، نگه کن ! ای که خداوند خرمنی
و
گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من
مهر از دلم ، چگونه توانی که برکنی؟؟

 

آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲:

پیوند به وبگاه بیرونی

 

آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲:

اگر کاربر فایرفاکس هستید این افزونه Zoom Page رو دانلود کنید خیلی به کار میاد و با یک کلیک میشود بزرگنمایی فونت را به دلخواه کم و بیش کرد به ویژه گنجور با فونت ریز و چشمگیرش!

 

مهدی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

ظاهرا ابوشجاع که مشهور به ابوالفوارس بوده، اصلا معاصر حاضر نبوده است. یا شاید هم من اشتباه میکنم و نظر دوستان را درست متوجه نشده‌ام.
لغتنامه دهخدا:
ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن بهاءالدوله بویهی . مشهور به قوام الدوله . سلطان الدوله ابوشجاع بن بهاءالدوله پس از پدر بجای او نشست و از جمله ٔ برادران خود جلال الدوله را ببصره فرستادو حکومت کرمان به ابوالفوارس داد و ابوالفوارس در کرمان مکنتی بیندوخت و روی بمخالفت سلطان الدوله آوردو بولایت فارس شد و بر شیراز مستولی گشت و سلطان الدوله بمحاربه ٔ برادر توجه کرد و ابوالفوارس شکست یافت و بکرمان گریخت و از آنجا بجانب خراسان شتافت و بسلطان محمود غزنوی پیوست و ...

دوستان دقت دارند که حافظ در قرن هشتم میزیسته و سلطان محمود قرن چهارم هجری

 

گمنام در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶:

جناب کنجی،
سپاس از روشنگری، خوانندگان نیک در خواهند یافت زبان چه کسی از حاشیه نویسان ( و چه کسانی از بزرگان ) به زشت گویی آلوده است،
در بحث حماقت پای مردم را به میان نکشید،

 

محمدحسین در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹:

بیت اول این قصیده به این شکل صحیح است لطفاً اصلاح بفرمایید . تا مرد خرد کور و کر نباشد از کار فلک بی‌خبر نباشد

 

جواد در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

هرچند همه ابیات غزل فوق العاده زیباست ولی من شاه بیت اون رو بیت ماقبل اخر می دونم. جایی که سعدی علیه الرحمه می فرماید عجیبه که دل سنگ تو با گریه من عوض نمیشه حال آنکه سنگ آسیاب با آب چشم من به گردش در می آید
اینجا جناس گردیدن که به دو معنی به کار رفته و حضور سنگ دل و سنگ آسیاب چون نوشیدن آب روان و گوارا در گرمای آفتاب بر دل و جان می نشیند

 

شهرسب در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

این نکته که معشوق تو این شعر حافظ حالت دانای کل داره و هرچی میگه یه جواب رندانه بهش میده، میشه لطفا مقایسه ش کنید با شاعرای دیگه تو فرهنگ های کشورهای مختلف؟
یعنی کسایی هستن که اینقدر عمیق فکر کرده باشن؟ و در عین حال بتونن مثل حافظ به بهترین روش بیان کنن؟
یعنی رندتر از معشوق حافظ داریم؟
آخه اینقدر شاعر همه چی تموم میشه مگه؟
ما که شعرهاشو میخونیم تا این حد برامون جذابه. خودش چه حالی داشته موقع سرودن این شعرا؟ واااای

 

کیارش در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:

حالا این همه نظرات و جنگ ها ک کردید کی اصلاح کرد این غزلو؟
مثل اینکه این آقای نویسنده گوش به حرف هیچ خر نمیکند
بابا ابیات حذف شده رو ک دزدیدی ازش بزاد سرجاش خواهشا

 

عمر شیردل در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:

بیت چهارم مصرع دوم به جای "آن آوارهٔ" باید "آن آواره" نوشت.

 

امیر در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:

تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی (گنجور)
این خود یافتن، راه به معنای درون می‌بره و رنگ و بوی عرفانی میده به منظور آقا، در حالیکه "تو خویشتن بیایی" که صحیحه، همون درمان درد فراق و انتظاره. همون "به وصال مرهمی نِهْ" و همون "بیمارِ فراق بِهْ نگردد ... تا بو نکند بِهِ زنخدان" و ...
می‌بینید چطور معنا دچار کژتابی میشه با یه نقطه کم گذاشتن؟!

 

ا.ج در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:

"هر کسی از ظّن خود شد یار من" به این می گن.
با آقای امین موافقم.

 

گنجی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶:

حتی اگر معنای ادبیات را ندانم این اندازه می فهمم که این فضا را با سخنان توهین آمیز خود آلوده نکنم و به بزرگان ادبیات ما با عبارت های نازیبا، اهانت نکنم.
آن هم با اسامی مختلف و تایید خود به وسیلۀ خود.
نمردیم و بالاخره معنای «خودکار» را هم فهمیدیم.
خوب است از این شیوۀ خود کمی خجالت بکشید و فکر نکنید مردم احـ.مق تشریف دارند و نمی فهمند.
خسته نمی شوید واقعا؟

 

گنجی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶:

حتی اگر معنای ادبیات را ندانم این اندازه می فهمم که این فضا را با سخنان توهین آمیز خود آلوده نکنم و به بزرگان ادبیات ما با عبارت های نازیبا، اهانت نکنم.
آن هم با اسامی مختلف و تایید خود به وسیلۀ خود.
نمردیم و بالاخره معنای «خودکار» را هم فهمیدیم.
خوب است از این شیوۀ خود کمی خجالت بکشید و فکر نکنید مردم احمق تشریف دارند و نمی فهمند.
خسته نمی شوید واقعا؟

 

گمنام در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶:

جناب کنجی،
سرکار که توان درک ادبیات فارسی را به کمال دارید ، انشاالله مانا ی نیرنگ، تهمت و اهانت را نیز میدانید.

 

گمنام در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶:

جناب عیسا ،
گرچه روی سخنتان با آسید ممد است ، اما چون از من نیز نام برده اید به عرض میرساند:
لطفا در وسعت دریچه بینش کسان از زبان خود سخن بگویید و آنرا به همه تعمیم ندهید.
دو دیگر این کمترین مانای جمله : "تصور میکنم به یک ذهن سالم و منصف به نفع چنین اتهامی به ادبیات ایران رای نده" را درنیافتم.
به ذهن سالم و منصف خویش بپردازید.

 

گنجی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

به کار بردن لفظ نزاکت در معنای نازک بودن از اشتباهات دسته ای از شاعران از جمله صائب است.
البته غزل، حقیقتا زیبا و پر محتوا بود.

 

گنجی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶:

سید محمد، آن سمانه بانو هم خود شما هستید چنانکه گمنام و حسین و...
دست کم "مانا" ها را در نظرهایتان تکرار نکنید تا دیرتر شناخته شوید.
دو رویی بد است. شما توان درک ادبیات فارسی را ندارید بی جهت بر بزرگان، نیرنگ و تهمت و اهانت روا ندارید.

 

وحید در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۱۰:

من این شعر رو خیلی دوست دارم و ترجمه این شعر که استاد محمد زاه صدیق ترجمه کرده :
به جام باده این دل، دلبرا شادان نمی گردد
لب پسته به انگشت مهی خندان نمی گردد
چه پوچ است این که زاهد در جهان صاحب نظر باشد
سیاهین خاک هرگز چشمه ی حیوان نمی گردد
به تندر می شکافد ابر در جولان رعد و برق
دلا! در پرده ی دل، عشق هم پنهان نمی گردد
نگردد سیر گر هم خون عالم را بنوشد تیغ
که یار از کشتن عشّاق خود نالان نمی گردد
تو اشک چشم من را در فلک، در آسمان ها جوی
حباب اندر بلورین قصرها توفان نمی گردد
نیارد کس منِ مجنون را عاقل کند حاشا
که مشک ناب ، خون با حرف این و آن نمی گردد گذشته از خطا صائب، نموده خون آهو مشک
نگو عصیان ، اطاعت ، کفر هم ایمان نمی گردد

 

۱
۳۳۴۶
۳۳۴۷
۳۳۴۸
۳۳۴۹
۳۳۵۰
۵۰۴۹
sunny dark_mode