گنجور

حاشیه‌ها

بابک بامداد مهر در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱:

مصرع "دگر ازهرچه جهانم..."به این شکل درنسخ دیگر آمده که مفهومتر ومقبولترست"دگراز هردو جهانم نه امید است ونه بیم"

بهروز در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۱:

البته در اینجا با تمسخد از خوراک و غذا یار شده و اشاره به این نکته داره که عارفان حقیقی بر خلاف مریدان عدس و ... عشق حق براشون کفایت میکنه ...

فرشید در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:

در بیت چهارم مصرع اول و دوم "خوهد" درست است یا باید "خواهد" درج شود؟ همچنین در بیت 9 مصرع 1

و در بیت 15 مصرع 2 "هرچ" یا "هرچه" ؟

حمید رضا ۴ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۶:

جناب یوسف و جناب گمنام-1 گرامی،
در سیستم دمکراسی،
نمایندگانی که از سوی مردم برای مدتی محدود انتخاب شده اند قوانین جامعه را می نویسند و یا تغییر میدهند...
دولتی که از سوی مردم برای مدتی محدود انتخاب شده در چارچوب قوانینی که "مردم" نوشته اند حکومت می کند...
قضات نیز بر اساس قوانینی که "مردم" نوشته اند به دعواها رسیدگی میکنند.
اینکه تا چه اندازه افراد در داخل سیستم به نادرستی و یا با فساد عمل می کنند،
و یا اشخاص و گروه ها با رشوه و تهدید به داخل سیستم نفوذ کرده و قوانین و اجرای آنان را به سوی منافع مالی و عقیدتی خود تغییر میدهند، نشانگر میزان رشد عقلی آن جامعه است.
"دروغ بزرگ و توهم و ساده دلی" در این تصور است که کشوری که به دمکراسی روی آورده، قرار است یک شبه و یا حتی صد ساله تبدیل به بهشت شده و در آن عدالت اجتماعی برقرار شود.
دمکراسی در واقع فقط سیستمی است که در آن جامعه خود مشکلات و اشتباهات را حل و تصحیح می کند و از آنها می آموزد و بسیار آهسته رشد می کند. اما در سیستم غیر مردمی انگشت تقسیر به سوی مسئول نشان گرفته می شود و جامعه درجا می زند.
خوشحال می شوم مرا با سیستم یا فلسفه ای دیگر که در آن جامعه سریعتر رشد می کند آشنا کنید.
اما به هر حال ما در قبال آیندگان و حداقل فرزندان و نوادگانمان مسئولیتی داریم که دست از امید و تلاش برنداریم و خوشبین باشیم، حتی اگر بیشترین توانمان فقط رأی دادن و نیرو دادن به کسانیست که به قضاوتمان درستکار و انساندوست هستند تا شاید در دوران زندگیمان، جامعه قدمی ناچیز در سیر تکاملی برداشته باشد.
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید - تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:

دوست گرامی
جنگ آور: Jongavar
کسی که دفتر دارد مانند دفتر جنگ و داستان و شعر و ...
داستاتسرا
سهراب به افراسیاب میگوید که جنگ آوران درباره پدرم چنین و چنان گفته اند
چو رستم پدر باشد و من پسر
نباید به گیتی کسی تاجور

اردشیر در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:

با درود و احترام
دوستان عزیز، من در فهم معنای این بیت دچار مشکل هستم :
بزرگان جنگ‌آور از باستان
ز رستم زنند این زمان داستان
دقیقاً چه مفهومی دارد؟ مگر از زمان باستان کسی مانده که از رستم ایدون داستان بگوید؟ یقیناً معنای دیگری دارد که بر بنده پوشیده است، سپاسگذار خواهم شد از یاری و راهنمایی تان.

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

گرامی حسین 1
در طبیعت انسانها ، رویا پروری نقش بزرگی بازی می کند
انسان قهرمان پرور است و در آرزوی رسیدن به توان قهرمان خویش عقل را فدا می کند . زیرا خرد سد راه جنون است . ولی عشق را با جنون تفاوت هاست . بر خلاف آنچه گفته اند عقل سد راه عشق است ، برین عقیده ام که خردمند با راهنمایی عقل عاشق می شود و نادان با بی خردی مجنون .
ببینید مجنون فریفته ی چیست
نقل است که در راه اشتری داشت زاد و راحله خود بر آنجا نهاده بود. کسی گفت: بیچاره آن اشترک که بار بسیار است بر او، و این ظلمی تمام است.
بایزید چون این سخن به کرات از او بشنود گفت: ای جوانمرد!بردارنده بار اشترک نیست.
فرونگریست تا بار بر پشت اشتر هست؟ بار به یک بدست از پشت اشتر برتر دید، و او را از گرانی هیچ خبر نبود.
گفت: سبحان الله! چه عجب کاریست.
خردمند این گفته را نمی پذیرد ولی مجنون در آرزوی چنین شعبده ای می سوزد
میگوید :
نقل است که هزار مرید با احمد خضرویه رحمةالله علیه در بر بایزید شدند. چنانکه هر هزار بر آب می‌توانستند رفتن، و در هوا می‌توانستند پرید.
این سخن مجنون را مفتون می کند و خردمند را در انکار می برد
عاقل در ناباوری و حیرت بر این سخنان نیز می گرید :
نقل است که یکبار شیخ پای فروکرده بود. دانشمندی برخاست تا برود. پای از زبر پایش بنهاد. گفتتند: ای نادان! چرا چنین کردی؟
از سرپنداری گفت: چه می‌گویید؟ طاماتی در او بسته اند.
بعد از آن در آن پای خوره افتاد. و چنین گویند که به چندین فرزند آن علت سرایت کرد. یکی از بزرگان پرسید: چون است که یکی گناه کرد، عقوبت وی به دیگران سرایت کند، چه معنی است؟
گفت: چون مردی سخت انداز بود، تیر او دورتر شود.
،
نقل است که وقتی لشکر اسلام در روم ضعیف شده بود، و نزدیک بود که شکسته شوند. از کفار آوازی شنیدند که یا بایزید دریاب!
در حال از جانب خراسان آتشی بیامد. چنانکه هراسی در لشکر کفار افتاد و لشکر اسلام نصرت یافت .
و بسیا بسیار دیگر
،
گمانم بر این است که اکثر کسان برای فرار از حقیقت به همان که شما نامش را هپروت می نهید روی می آورند و لذت می برند .
مانا باشید

ندا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۹ - حکایت بط:

تو آن بطی کز اشتابی ستاره جست در آبی
#مولانا

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:

این کسانی که همه چیز را آسمانی و زمینی درمیابند و چه بسا نیم متر از زمین فاصله نگرفته باشند مگر سوار خر یا خودرو بدانند که آسمان چیز نیست مگر فضایی که همه چیز را دربر گرفته است و به جای عشق آسمانی زین پس بگویند عشق فضایی که از زمین تا بی نهایت را در خود دارد.

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:

مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
"دهخدا:مر. [ م َ ] ( ) حرفی است که به نظر فرهنگ نویسان برای زینت و تحسین کلام یا برای اقامه ٔ وزن در شعر یا برای افاده ٔ حصر و تحدید یا برای تأیید در جمله ذکرمی شود و به عقیده ٔ گروه دیگر از لغت نویسان از جمله کلمات زایده است و حذفش هیچ لطمه ای به جمله نمی زند. "
که البته سخن احمقانه ای باشد.
"مر" در اینجا یعنی مگر و بیشتر همراه "را" میآید و معنی آن میشود برای" و نشان تاکید است
مر+مفعول+را
مر خداوند عقل و دانش را=برای خداوند عقل و دانش=برای دانا

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:

اجرای این غزل از بهترین کارهای استاد شجریان بوده است.
پیوند به وبگاه بیرونی

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۹۷:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 19612

علی عباسی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۱:

بیت اول یاد اور مضمون زیباییست که صوفی ابن فارض مصری در ان خمریه زیبای خود گفتست:
شربنا علی ذکر الحبیب مدامه
سکرنابها من قبل ان یخلق الکرم
.
در گزیده جناب دکتر شمیسا از افلاکی درشان سرودن این غزل چنین امدست:
"چون شیخ مظهرالدین ولد شیخ سیف الدین باخَرزی رحمه الله علیهما به شهر قونیه رسید،کافّهٔ اعاظم و افاضل به زیارت مذکور رفته او را به غایت معزّز داشتند.اتفاقا آن روز حضرت مولانا باجمع یاران به سوی مسجد حرام رفته بودند.شیخ مظهرلدین گفته باشد که عجبا این خبر به سمع مبارک مولانا نرسیده که اَلْقادِمُ یُزار؟[وارد شده را زیارت کنند].مگر دانشمندی از اصحاب مولانا انرا میشنید.ازین جانب حضرت مولانا دربیان تقریر حقایق،بغتةً سرآغاز کرد که ای برادر،قادم ماییم نه تو!تورا و امثال تورا لازم است که به زیارت ما آیید و مشرّف شوید.حاظران مجلس درین نکته و اشارت حیران شدند تا خطاب برکجاست و کیست.بعد ازآن،مثال فرمود که:یکی از بغداد آید ودیگری از خانه و محلهٔ خود بیرون شد،کدام را زیارت اولیٰ تر باشد؟گفتند اوراکه خطهٔ بغداد می آید. زیارت وتعظیم او از واجبات است.فرمود که درحقیقت حال،مااز خطِّهٔ بغدادِ لامکان رسیده ایم.و این شیخ زادهٔ عزیز که رسیده است از محلهٔ این جهان می آید،پس به زیارت و تعظیم اولیٰ تر ماییم نه او!شعر مابه بغداد جهان جان..."(ص144_143)

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پری چهره تمام است
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
"هر" به معنی "همه" است و جمع بستن با آن بسیار زیباست
ز هر مرز هر کس که دانا بدند
به پیمانش اندر توانا بدند
فردوسی
برفتند هر کس که گشتند مست
یکی ماهرخ دست ایشان به دست
فردوسی
همی گفت هر کس که ما بنده‌ایم
سخن بشنویم و سراینده‌ایم
فردوسی

مهدی حبیبی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

این شعر را رضا یزدانی در آهنگ شهر دل از آلبومی به همین نام خوانده که در سایت بیپ تونز موجود نبود
پیوند به وبگاه بیرونی/

مهدی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:

بخش هایی از این شعر حافظ را گروه مشتاق در آلبوم دشتی و ماهور اجرا کرده اند با صدای زیبای خانم هما نیک نام

عمر شیردل در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:

البته کلمه نوشت اشتباهاً نوژ ... چاپ شده . با معذرت .

عمر شیردل در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:

در بیت اول ، مصرع اول ، به جای از بامداد باید هر بامداد نوژت .ک

مندنی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

مصرع آخر یک چیزی کم دارد.

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۷:

و به روایت دیگر
چراغی را که ایزد بفروزد
هر آن کس پف کند ریشش بسوزد
و این شعر از آن تاریخ یعنی نهصد سال پیش به صورت ضرب المثل در آ‌مد و مورد استفاده قرار گرفت و شعرای دیگر نیز به این گونه شعر گفته اند مانند مولوی که می گوید:
هرکه بر شمع خدا آرد پفو
شمع کی میرد بسوزد پوز او
در مجله ارمغان آبان ماه 1348 آمده است که بقعه و بارگاهی بوده به نام میرزا ابونعیم از مشایخ صوفیان. بر سقف آن چراغی افراخته بودند که همیشه روشن بود و در کتیبه آن نوشته بودند:
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
شاه اسماعیل صفوی چون آنجا را بدید بدانست که نیرنگی به کار برده اند. ماموری فرستاد وچراغ را پف کرد. چراغ خاموش شد وریشش هم نسوخت آن گاه فرمان داد سقف را خراب کردند.معلوم شد که راهی از سقف مقبره به خانه متولی آن ساخته بودند و از طریق یک فتیله روغن را به چراغ می رساند!

۱
۳۳۴۶
۳۳۴۷
۳۳۴۸
۳۳۴۹
۳۳۵۰
۵۴۶۶