گنجور

 
 
 
رباعی شمارهٔ ۱۱۴ به خوانش زهرا بهمنی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خیام

مرغی دیدم نشسته بر بارهٔ توس،

در چنگ گرفته کلّهٔ کیکاوس،

با کلّه همی‌گفت که: افسوس، افسوس!

کو بانگ جَرَس‌ها و کجا نالهٔ کوس؟

سعدی

چون زهرهٔ شیران بدرد نالهٔ کوس

بر باد مده جان گرامی به فسوس

با آنکه خصومت نتوان کرد بساز

دستی که به دندان نتوان برد ببوس

حزین لاهیجی

این خرقهٔ پر زرق و ردای سالوس

ای دل به کجا برم؟ کزو به ناقوس

ازکشتهٔ خود به کف درین دشت سراب

جز آبلهٔ دانه ندارم، افسوس

آذر بیگدلی

خسرو، کآراست ملک چون روی عروس

نوشید می و، بلعل شیرین زد بوس

هم نغمه ی نی شنید و هم ناله ی کوس

هر کار که خواست کرد، لیکن افسوس

غالب دهلوی

ای داده به باد عمر در لهو و فسوس

زنهار مشو ز زحمت حق مأیوس

هشدار کز آتش جهنم حق را

تهذیب غرض بود نه تعذیب نفوس

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه