نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
درود دوستان..
آشفته بازاریست این غزل..
احمد در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - نفثة المصدور:
مردم از این مشتی گدا از مردی مانده جدا
تصحیح شود
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
واقعا همیشه برای من این موضوع جای پرسش داشته که اگر به فرض شست انسان را شامپانزه داشت و اصلا جای این دو از پیدایش آنها فرق میکرد امروزه کدام برتری داشت؟شست و در کل پنجه شامپانزه از آن انشان بود و برعکس آن
من میگویم شامپانزه در گنجور جایی مشغول نوشتن اینها بود
روفیا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
ولی نمی توان سایر برتری های آدمی بر دیگر جانوران را نیز انکار کرد.
روفیا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
7 گرامی
به نکته خوبی اشاره کردید. شصت دست انسان متمایز از سایر نخستیان و تکامل یافته تر است. در پایه آن مفصلی زینی وجود دارد ( saddle joint ) که اجازه حرکت به شصت دست کم در دو صفحه را می دهد.
شصت انسان نه تنها در امتداد صفحه کف دست حرکت می کند بلکه عمود بر این صفحه نیز از کف دست دور و به آن نزدیک می شود.
این ویژگی انسان را آماده کسب مهارت های دستی فراوان نموده است. ضمن اینکه مرکز فرماندهی آن در مغز را نیز بسیار وسعت داده است.
ایده ای نیز وجود دارد که می گوید نام این گونه جانوری ( man، human ) از واژه لاتین man به معنای دست آمده است.
manual یعنی دستی و manipulation یعنی دستکاری!
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:
درود بر 7 و هشدار به فرستاده دروغین سعدی
" شین " در سیمینش ضمیر ملکی نیست ، کاربرد مفعولی دارد
می فرماید مرد راضی است به پای تو بیفتد
باشد که وی را چون گوی به ساعد سیمین بزنی.
نیکومنش در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:
درود بیکران بر دوستان جان
_در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
هر انکه در ازل دولت عشق به او بخشیده شده باشد تا ابد جام ارزو و اقبالش با خوشی همراه خواهد بود
2_من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
آن دمی که من خواستم از میگساری توبه کنم با خود اندیشیدم که اگر این خواسته من عملی شده و درخت توبه من بر دهد
(توبه من پذیرفته شود)حتما از کرده خویش پشیمان خواهم شد
3_خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
با خود تصمیم گرفتم که خرقه ای را به نشانه زهد وسجاده نماز همچو گل سوسن از دوشم اویزان کنم ولی خرقه من که همچون سرخیِ گل سوسن
الوده به می هست ایا نشانه مسلمانی خواهد بود
4_بی چراغ جام در خلوت نمییارم نشست
زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود
بدون روشنائیه جام می (روشن دلی)نمی توانم خلوت خاطری ایجاد کنم زیرا که گوشه خلوت اهل دل بایستی به نورانیت دل روشن شده باشد
5_همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
تا زمانیکه دل عاشق به گوهر مقصود مزین نشده می بایستی همت بلند داسته و رندانه آستین تعلق از هر چه غیر دوست کوتاه کرده و دست از طلب معشوق بر ندارد تا به وصال رسد همنشینی با چنین رندی آب انگور را تبدیل به یاقوت سرخ نایاب می کند.
6_گر چه بیسامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود
گرچه اوضاع چنین رندهایی از نظر اغیار بی سر وسامانی به نظر خواهد رسید ولی بدانند که گدایی سرزمین عشق مورد حسد پادشاهان کشورهای بزرگ خواهد بود
7_نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
ای راهرو و ای انسان حقیقت جو اگر به دنبال نیکنامی و نیک فرجامی هستی خودپسندی و دوستان بد را از خود دور کن.
8_مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گران جانی بود
بهار و موسم میگساری و مجلس عشاق و بحث شعر در میان است و پر نکردن جام وجود از لطایف و انعام معشوق نشانه غفلت و بی خبری جان و روح و روان خواهد بود
_دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود
دیروز عزیزی می گفت که حافظ در پنهانی جام وجودش را از می پر کرده و به تنهایی ان را سر می کشد بله ای عزیز با وجود بد خواهان و حسودان نه تنها ایرادی ندارد بلکه بهتر است به صورت پنهانی انجام گیرد.
سربه زیروکامیاب
nabavar در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
نوآوری و آفرینش از مختصات لاینفک انسان است و نا محدود
nabavar در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
انسان تنها حیوانی است که چیزی دارد که دیگر حیوانات ندارند
و آن چیز ابداع است
نوآوری و آفرینش از مختصات لاینفک و انسان است و نا محدود
میمونها نیز انگشت شصت دارند و پایشان هم از انسان ها کارآمدتر است ولی نوآوریشان محدود است
با احترام به نظر دینانی
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:
برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر این غزل از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
پیوند به وبگاه بیرونی
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه:
پیوند به وبگاه بیرونی
برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر این مخاطبه از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:
الغیاث و الغیاث
ما را نه ترنج از تو مرادست نه به
تو خود شکری پسته و بادام مده
فرستاده سعدی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:
دوستان عزیز تصحیح آقای پارسا درست و صحیح است
مرد راضیست که درپای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمین به چوگان بزنی
حرف در (سیمینش) اضافه و بی جاست!
اگر ش باشد یعنی تو با ساعد سیمین او ارو به چوگان بزنی
در حالی که منظور ساعد سیمین مخاطب است، یعنی ساعد سیمین تو
-> معنی بیت: مرد راضی است که مثل گوی در پای تو بیافتد
تا با آن ساعد سیمینت او را مثل چوگان بزنی
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر این غزل از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
پیوند به وبگاه بیرونی
نیکومنش در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:
درود بیکران بر دوستان جان
-قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود
تقدیر ازلی عاشقان بر این نوشته شده که جانشان به لب رسیده کامشان بر نیاید که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشگلها وگرنه با این همه بیرحمی و جفا یی که معشوق در حق عاشق روا میدارد قطعا جانش را هم میگرفت(کنایه از غیرت و بی رحمی معشوق)
2-من دیوانه چو زلف تو رها میکردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
من دیوانه شده در عشق معشوق به گمانم که با رهایی از کمند زلف یار اسوده خواهم شد به ارامی زلف یار را رها می کردم ولی نمی دانستم که هیچ زنجیری بهتر از زلف یار برای مهار کردن اشتهای بی انتهای خود در مقابل او ندارم
3-یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تأثیر نبود
تیر اه من که از گردون می گذرد نتوانست در مورد ایینه حسن تو کار ساز افتد (اه گریبانگیری من نتوانست ایینه جفای حسن تو را کدر کند و از جفای ان کم کند پروردگارا این ایینه حسن تو چه پایه و جوهره قوی ای دارد که هر چه من اه می کشم مکدر نمی شود)
4_سر ز حسرت به در میکدهها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
در حیرتم که هیچ کس وپیری را دانای حسن تو در هیچ جا حتی کلیسا وعبادتگاهها پیدا نکردم و در پایان رو سوی میکده اوردم که شاید در راستی بیخودی باده نوشان و صداقتشان اثری از تو بیابم
5_نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
ای محبوب ازلی نازنین تر از قد و بالای تو در هیچ باغ و بوستانی وجود ندارد و زیباتر از نقش و صورت تو در عالم نقش نبسته است
6_تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگیر نبود
دیشب با باد صبا همنشین شده بودم و از جفا های یار می نالیدم و با او درد دل می کردم به امید اینکه مگر باد صبا این نیازمندی و عجز مرا به گوش یارم برساند
7_آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
از شوق و اتش هجران محبوب همچون شمع انقدر گداختم که چاره ای جز فنا و نابودی خویش نداشتم
_آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
دوری و هجران از تو همچون عذاب گداختن در اتشی است برای حافظ که هیچ کس را یارای تشریح ان نیست
سر به زیر و کامیاب
مصطفی س ل در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:
این شعرو استاد بنان به زیبایی هرچه تمام تر خوندن.
وهمون جوری که این دوست عزیز فرمودن.خوندن مده گر عاقلی بیهوده پندم.
و ظاهرا همین هم درست باشه.چون آوازی که بنان خوندن در گوشه دیلمان در آواز دشتی هستش. که این گوشه رو بنان از استاد صبا آموخته. تو رویف آوازی جناب محمود کریمی هم ایشون همین جور خودن مده گر عاقلی بیهوده پندم. که از نظر وزن و آهنگ هم سالم تره
Soltan در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن:
دوستمون جناب منصور درست میگند
ان مرد قزوینی سمبل مدعی است
احمد در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
شاید کلمه "خوشاید" بهتر باشد تا "نشاید" در بیت پایین
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد خوشاید (به جای نشاید)
همایون در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
خون دراین غزل و بسیار جاهای دیگر اشاره مستقیم به کشته شدن شمس است که دوری شمس را برای جلال دین بسیار حزین و نا پذیرفتنی و خشم آور و نفرت انگیز و ناباورانه گردانیده است
و اصلا نمی پذیرد که سرنوشت کسی مانند شمس که پادشاه دو سرا است بدست چند اوباش حکومتی رقم بخورد بلکه برعکس این او بوده است که دیو و پری و حتی سلیمان ها و آصف ها همکار و در خدمت او بوده اند کسی که آفتاب و آب حیوان در برابر او هیچ اند و سرنوشت همه را او رقم زده است هرگز نمرده بلکه هر روز زنده تر می شود و این کاری است که جلال دین آنرا دیده بانی می کند
همیشه ازدست دادن او را با پیچیده ترین سخن بیان می دارد و در اینجا نوشته از جوش خون خود را در این باره چون مورچه های ناتوان می داند که به دادخواهی به نزد سلیمان می روند و سلیمان خود دستور کار را از لطف شمس می گیرد که همه بخشش است و مژده خرمی
روفیا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷: