سیدمحمد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
وزن شعر "فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن" هست
مهدی کاظمی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان:
در خزان صد ها هزار گیاهان و درختان مغلوب طبیعت شده و در دریای مرگ میمیرند زاغ هم سیاهپوش شده و شیون و فغان سر میده برای مرگ سبزه و گیاه .... اما بازهم بهاری بفرمان و خواست ازلی خداوند در دل طبیعت شکوفا میشود مولانا در تشبیهی زیبا از بهار و پاییز به مرگ و زندگی و برگرداندن زندگی از دل نیستی استفاده میکنه و بزیبایی مرگ سیاه رو که برای ما ترسناک و تاریک هست رو مولد حیات به فرمان و خواست خداوند معرفی میکنه
در خزان آن صد هزاران شاخ و برگ
از هزیمت رفته در دریای مرگ
زاغ پوشیده سیه چون نوحهگر
در گلستان نوحه کرده بر خضر
باز فرمان آید از سالار ده
مر عدم را کانچ خوردی باز ده
آنچ خوردی وا ده ای مرگ سیاه
از نبات و دارو و برگ و گیاه
ای بردار برای یک لحظه عقلت رو باخودت بیار و ببین در باغ دلت لحظه به لحظه مثل همین خزان و بهار رویش و پویش وجود داره و پراز غنچه وگل و سرو یاسمن های معرفت الهیست ...باغی پر از احوالات روحانی و پر از شاخ و برگ هایی از خیالات گوناگون که از انبوهی و خرمی صحرا و کاخ را پوشانده .... مولانا در ادامه الهامات خودش رو دریافتی از ازین باغ سرسبز میدونه باغی که عقل کل درونجا جلوه کرده و عطرش در اون گلزار و سرو و سنبل جارییه
ای برادر عقل یکدم با خود آر
دم بدم در تو خزانست و بهار
باغ دل را سبز و تر و تازه بین
پر ز غنچه و ورد و سرو و یاسمین
ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ
ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ
این سخنهایی که از عقل کلست
بوی آن گلزار و سرو و سنبلست
رایحه گلی رو اسشمام میکنی که اونجا گُلی جسمانی وجود نداره و همینطور هم جوشش شرابی رو دیدی که اون شراب انگور نبود ..همین بو تو را به پیش هدایت میکنه و میبره تا سر منزل مقصود که اینجا مولانا از بهشت و کوثر یاد کرده که وعده هایی خداییست...
خواجه شیراز هم درین مورد
میگه :(گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید)
بوی گل دیدی که آنجا گل نبود
جوش مل دیدی که آنجا مل نبود
بو قلاووزست و رهبر مر ترا
میبرد تا خلد و کوثر مر ترا
این بو و رایحه خوش درمان درد دوری هم هست و روشنایی و نور چشم ازین رایحه است مثل یعقوب نبی ع که بوی پیراهن یوسف چشمش را روشن و بیناا کرد
بو دوای چشم باشد نورساز
شد ز بویی دیدهٔ یعقوب باز
محمد خانی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:
وزن این غزل
مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن
نیست؟
تماشاگه راز در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل میگویمت دعا و ثنا میفرستمت
ابن فردوس در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه:
کشت عین الدوله...گشت عین الدوله.اصلاح شود
نفیسه در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:
سلام
درباره تلفظ پروانِه و پروا نِه، نکته جالبی که هست اینه که تو لهجه هایی مثل یزدی که به جای مصوت های -ِ و -َ، مصوت دیگری با صوت بین این دو تلفظ می شود، کلا مشکلی در قافیه این بیت حس نمی شود.:)
جعفر مصباح در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷:
اگر در جلوه میاری...
جعفر مصباح در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۸ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷:
اگر در جلوه زیارة ....
همایون در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۹:
با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
با رای اغلب دوستان موافقم مبنی بر آنکه این چند بیت اشتباهن در مجموعه اشعار ابوسعید درج شده و در تأیید نظر ایشان عرض میدارم اشعار متعلق است به رابعه دختر کعب قُزداری. شاعر پارسیگوی نیمه نخست سده چهارم هجری (914–943میلادی) که به رابعه بلخی هم شناخته شده است.
این اتفاق را به فال نیک میگیرم.
آقا یا خانمی(شادی) خوش ذوق- متن کامل شعر- که به گمانم همان پنج بیت باشد را در حاشیه ای بالاتر درج کرده اند که سپاسگزارم بر ایشان.
و اما مطلب شاعرانه و قابل عرض اینکه؛
در بیت آخر "توسنی کردم ندانستم همی کز کشیدن تنگ تر گردد کمند"
"تنگ تر" بجای "سخت تر" درست تر است. شاعر با آغاز شعر و در بیت نخست:
عشق او باز اندرآوردم به بند
کوشش بیهوده نآمد سودمند
از "به بند درآمدن" گرفتار شدن" و به لطافتی "عاشق شدن", و در همان بیت برای رهایی از دام عشق از تلاشی بیهوده سخن میگوید.( تلاش برای رهایی از دام عشق نه به معنی گریختن که بمعنی فارغ شدن از سختی ها و گرفتاریهای البته شیرین این راه و نهایتن وصال معشوق است)
در ادامه از تغییر و حسن رفتار عاشق سخن میگوید که فرجام این رفتار یا شکیبایی است یا بیقراری و ناآرامی.
در بیت آخر لطافتی بی نظیر است که جز با "تنگ تر" شدن کمند ملموس نباشد, که با "سخت تر" شدن آن غیر ملموس.
صیاد گره کمند را به گونه میزند که وقتی به دور بدن صید حلقه می شود با کشیدن آن, حلقه تنگ تر می شود و صید گرفتار. با این توضیح که در این خصوص, کشیدن فعلی است نسبی. چه صیاد بکشد چه صید سرکشی کند حلقه تنگ تر می شود.
گاهی بیقراری, سرگردانی یا سکون در یک وادی, سالها به طول می انجامد اما در یک بیت زیبا خلاصه می شود.
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند...!
مارا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - فلسفه:
اشعار تمثیلی پروین چنان آمیخته بامسایل زندگی روزمره ماست و از چنان شیوایی برخوردار است که محال می دانم کسی با خواندن آن لذت نبرد و دمی نیندیشد؛چه معدود شاعرانی مانند پروین این هنر را دارند که مسائل اجتماعی یا اخلاقیات را بگونه ای بیان کنند که با گذشت قرن ها همچنان در لطافت بیان و استواری معنی نمونه باشند.
ع.طباطبایی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۵:
براساس تصحیح دکتر شفیعی کدکنی باید بخونیم:
رنگ رخت که داد؟ رو، زرد شو از برای او
هم چنین مصراع:کژبنشین وراست گوی که ظاهرا بی ربط میاد نسبت به مصراع دوم،یک نوع ضرب المثله
محمد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
ازمیان این همه توضیحات پیرامون شراب خواری حافظ بنظرمی رسد جناب مختار بهترین ومنطقی ترین حاشیه رامرقوم فرموده اند. مرحبا جناب مختار خان ای کاش درمورد سایرغزلها نیز فرصت اظهارنظر داشته باشید تا فیض ببریم. الحق که زیبا ومنطقی ودلپذیرنوشتید . سرت سبز ودلت شادباد. دوستان دوباره ودوباره متن زیبا وبسیارحافظانه ی جناب مختار راملاحظه فرمائید تا به صحت سخن این حقیرپی ببرید.
مهدی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
با عرض پوزش از اساتید گرامی
بنظر حقیر معنی سینه ها دندان ها است و منظور شاعر کیفیت شستشو است.
و "هفت آب شو" اشاره به نجاست کینه ها دارد.
و در کل میفرمایند که برو سینه ات را همانند دندانها هفت بار از کینه ها بشوی (آب بکش).
اگر توانستی هیچ کینه ای در دل نداشتی باشی آنگاه پیمانه شراب عشق میشوی. یعنی مقامی بالاتر از کسی که شراب را می چشد.
منظور کسی است که به دیگران شراب می دهد.
مثلا حضرت شمس تبریزی.
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مهِ عاشق کش عیّار کجاست
گویند که حافظ این غزل را زمانی سروده که امیرمبارزالدّین شیرازرابه تصرّفِ خویش درآورده بود. دراثر این یورش، شیخ ابواسحاق حاکم شیرازو دوستِ صمیمی حافظ، ازترس جانش متواری شده ودرنتیجه حافظ متاثّرازاین اتّفاق واگویه هایش را درقالبِ این غزل زیبا ابرازنموده است.
با اینکه سندِ تاریخی ِ قابلِ قبولی دراین مورد دردست نیست ولی بعضی ازابیات ،بیانگر چنین اوضاع واحوالیست واحتمال دارد که این حدس وگمان صحّت داشته باشد.
هرچه هست شاعر درآرزوی دیدن ِ محبوبی زمینی بوده وسعی کرده غم واندوهِ خویش راابراز نماید.
البته این غزل نیز همانندِ اغلبِ غزلیّات حافظ، بصورتِ کلّی گوی سروده شده تا هرکس توانسته باشد به مقتضای حال وروزخویش، مطابق باهراعتقادی که دارد بامفاهیم ِ غزل، هم ذات پنداری کرده وازلذایذِ آن مستفیض گردد.
آرامگه: آسایشگاه وقرارگاه
عیّار: جوانمرد ، تردست، چالاک، مکّار، زیرک
معنی بیت: ای نسیم سحری آیاازمنزلگاه وآسایشگاه یارخبری داری؟ نشانی دوست کجاست؟ آن معشوق ِ ماه رخی که در عاشق کُشی مهارت داشت وشیوه های دلبری را خوب می دانست کجاست؟
جان به شکرانه شودصَرف گر آن دانه ی دُرّ
صدفِ سینه ی حافظ بود آرامگهش
شبِ تار است و رهِ وادیِ ایمن در پیش
آتش ِ طور کجا موعدِ دیدار کجاست
حافظ مثل همیشه داستانی تاریخی را دستمایه ی خویش قرار داده تا ضمن اشاره ویادآوری ِآن، مضمونی بیافریند که بیانگرحالاتِ درونی وی بوده باشد والحق که مضمونی بکر وزیبا خَلق شده است.
شبِ تار: شب تاریک، شبِ فراق وجدایی، شب تاریک می تواند استعاره ازحاکمیّت ظلم وستم باشد.
وادیِ ایمن: بیابانی در دامنه ی کوه طور که درآنجا ندای حق به حضرت موسی رسید. شاعر خود را درتاریکی وظلمت می بیند و منتظر حادثه ایست تابه نور و روشنایی (وصال ودیدار دوست) رهنمون گردد.
طور: به معنای کوه و نام اختصاصی کوهی است در بیابان سینا.
آتشِ طور: اشاره به نوری است که حضرت موسی در وادی ایمن بر سر کوه طور مشاهده کرد و چون نزدیک شد درختی نورانی را مشاهده کرد.
موعد: وعده گاه، محل دیدار
معنی بیت: درادامه ی بیت پیشین خطاب به نسیم سحری:
درتاریکی مطلق شب هجران فرورفته ایم ویا درظلمت شبِ بیداد وستمگری هستیم، آیا آن اتّفاق ِ عظیمی که برای حضرت موسی افتاد برای ما نیز رقم خواهد خورد و آتش طور(لطفِ خداوندی) شامل حال ما خواهد شد؟ آن لحظه ی آبی ِ دیدار دوست وآن مکانی که با اوملاقات خواهیم کردکجاست؟
شبان وادی ایمن گهی رسد به مُراد
که چندسال به جان خدمت شُعیب کند
هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد
درخرابات بگویید که هشیار کجاست؟
نقش خرابی دارد: یعنی اینکه آدمیزاد شیرخام خورده است وبد وخوب راازهمدیگرتشخیص نمی فهمد! باید رنجها کشید،غم وغصّه ها خورد وتلاش ها کرد تا به فهم ودرک رسید. هیچ کس با فهم وشعور ودانش زاده نمی شود.همه کج فهم وخرابکار ونادان هستند مگراینکه به تحصیل دانش ومعرفت وآگاهی دست پیداکنندکه آن هم به خون ِ جگرمیسّراست.
الحق که حافظ راست فرموده، اگر غالبِ آدمیان جاهل ونادان نبودند، الآن جهانِ ما تکّه ای ازبهشت بَرین بود نه که مثل جهنّم درآتش سوزان شعله وربوده باشد!
خرابات: باتوجّه به نقش خرابی که درمصرع اوّل آمده،خرابات در اینجا معنی عرفانی ندارد وبه معنای ویرانه و مکانیست که ساکنانش خرابِ جهل و ونادانی اند.
دنیا درنظرگاهِ شاعر به خراباتی تشبیه شده که همه تحتِ تاثیر جهل ونادانی خراب افتاده اند! همگان درحال تزویر وحُقّه بازی هستند! هیچ کس برای آبادیِ جهان گامی برنمی دارد! هیچ کس صاحب خرد وفهم وآگاهی نیست! حالا شما درچنین مکانی به دنبال یک فردِ آگاه وفهمیده ودانا بگردید آیا پیدا خواهید کرد؟ داستانِ همان شیخ است که با چراغ دنبال انسان می گشت! گفتند یافت می نشود جُسته ایم ما. گفت آنکه یافت می نشودآنم آرزوست.
معنی بیت: هرکس زاده می شود نادان وجاهل است ونقش خراب کردن دارند نه سازندگی! دنیا به مانندِ ویرانه ایست که نادانها وجاهلان رادرخودجای داده است! دراینجا هوشیار وانسانِ به تمام معنا وجودندارد!
برای انسان شدن، رهیدن ازخرافات وجهل وهوشیاری بدست آوردن، خون دلها بایدخورد وبی وقفه تلاشها کرد وگرنه به این آسانی نیست که با چندروزچلّه نشینی وذکر وتسبیح گفتن، ادّعای انسانیّت وفضل وکرامت کند.
گوبرو وآستین به خون جگر شوی
هرکه دراین آستانه راه ندارد
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی مَحرم اسرار کجاست
درادامه ی بیت قبلی می فرماید:
انسان کامل وآگاه که با یک اشاره به مطلب پی می برد اهل بشارت ومژده هست. یعنی خوش اقبال است ولیاقتِ دریافتِ نکته ها وحقایق رادارد. نکته های زیادی برای بیان اسراررستگاری هست امّامتاسفانه اهل اشارت که به زبان رمز ورازآگاه بوده باشند کم هستند وبایستی باچراغ دنبال آنها گشت وپیداکرد که شوربختانه به راحتی یافت می نمی شوند!
تلقین ودرس اهل نظر یک اشارتست
کردم اشارتیّ ومکرّرنمی کنم.
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
ملامتگر: سرزنش کننده، آنها که منع عشق کنند وعاشقان راملامت نمایند.
خطاب به معشوق است:
تمام وجودِ من مالامال ازعشق توست، دل وجان وپوست وگوشت واستخوانم سرشارازمحبّتِ توست. حالا بااین اشتیاقی که دروجودمن نسبت به توموج می زند عدّه ای نادان مرا نصیحت می کنند که دست ازعشقبازی بردار! ماکجای کاریم واین بیخبران کجا؟! ببین تفاوت رَه ازکجاست تابه کجا؟
مکن به نامه ی سیاهی ملامتِ من مست
که آگه است که تقدیربرسرش چه نوشت
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
سراغ دلِ شوریده وشیدای مارا ازحلقه های زلف وچین وشکن زلفِ معشوق بگیرید تاببینید این دل عاشق پیشه ی غمزده درکجاگرفتارشده است.
گفتی که حافظا دل سرگشته ات کجاست؟
درحلقه های آن خم ِگیسونهاده ایم
عقل دیوانه شدآن سلسله یِ مُشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
سلسله مُشکین: زنجیرگیسوی سیاهِ معطّر
گوشه گرفتن: قهرکردن،دوری گُزیدن
این بیت درراستای تقابلِ عقل وعشق است. حافظ درمقابل ملامتگران که منع ِ عشق کرده وتوصیه می کنند مطابق با عقل رفتارکن! به طنز وتمسخر می فرماید:
معنی بیت: عقلِ ما دراین عشقی که نسبت به یار داریم دیوانه ومجنون شده است! زنجیر گیسوی یار لازم است تا دست وپای عقل رابه زنجیر بکشیم، چنانکه دیوانه رابه زنجیربسته ومهارمی کنند!
درمصرع دوّم: دل من قهرکرده وازمن دوری می کند. اوخواستار ابروی دلدار است نشانی ِ دلدار رابرای من بیاورید.
کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبرافتاد وعقل بی حس شد
ساقی و مطرب و مِی جمله مهیّاست ولی
عیش بی یار مهنّا نشود یار کجاست
مُهنّا: گوارا، خوشگوار
معنی بیت: اگرچه ساقی ومطرب وباده وهمه ی آنچه که برای یک عیش وعشرت لازمست آماده ودر دسترس هستند، لیکن بدون ِ معشوق هیچ لذّتی ندارد وعشرتی ازنظرمن گوارای وجود خواهد بود که درحضوردوست ومعشوق بوده باشد.
گل بی رخ یارخوش نباشد
بی باده بهارخوش نباشد
حافظ از بادِ خزان در چمن ِدَهر مَرنج
فکرمعقول بفرما گل بی خار کجاست
ای حافظ ازغارتگری ِ بادِخزان دلگیر وغمزده مباش این رسم روزگاراست همیشه دنبال بهاردل انگیز خزانِ ِ یغماگرمی تازد. (چنان نماند وچنین نیز هم نخواهد ماند) معقول باش ودرست بیاندیش ، ببین آیااصلاً گل بی خار دراین دنیا وجود دارد؟. هرگریه ای راخنده ای وهرنوشی رانیشیست.
ازدست غیبت توشکایت نمی کنم
تانیست غیبتی نبود لذتِ حضور
حسین،۱ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:
لیام عزیز
خوش آمدید
بازگشت شما را به گنجور استقبال می کنم
زنده باشید
مهرزاد مکی زاده در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
بیت هفتم...خیلی زیباست....و خیلی هنرمندانه سروده شده...هرچند کسی کمتر به آن پرداخته...
خواهم شبی نقاب ز رویت برافکنم
خورشید کعبه ماه کلیسا کنم تو را
در قرآن آمده که قطعا دین در نزد خداوند اسلام است...
و از بقیه به عنوان شریعت یاد شده....شریعت عیسی..شریعت موسی.
با تاویلی می توان گفت سرچشمه اصلی اسلامه و بقیه دین ها منعکس کننده احکام اون هستند.....کامل ترین اسلامه..
خورشید هم منبع وسرچشمه اصلیه و ماه منعکس کننده نور اونه....خورشیده که کامله....
بنا بر این هست فروغی میگه خورشید کعبه ....ماه کلیسا....
در اصل هم نماد اسلام خورشید هست...همانگونه که در معماری اسلامی اصطلاحی به نام (شمسه) داریم. به معنی طرحی از خورشید.... و در مساجد ما هم همیشه از خورشید طرح می کشیدند.
اما بعضی ها شاید خرده بگیرند که پس چرا امروزه نماد اسلام هلال ماهه...مثل پرچم بعضی از کشور های مسلمان؟
باید بگم که این رو اولین بار سلاطین عثمانی باب کردند... و اعراب هم بدون تفکر تاثیر پذیرفتند.
این رو اولین بار معلم ادبیات ما سعید الله رجایی گفت.
تازه وارد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
فکر می کنم صحیح بیت یازدهم این گونه باشد مرغ دربالا پران و سایه اش می رود برروی صحرامرغ وش
فاطمه در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:
به نظر من منظور مولانا از بیت آخر مربوط میشه به شبی که شمس کشته میشود، مولانا همیشه میگفته من و شمس یک روح در دوبدن هستیم، و انگار با مردن شمس هم خود شمس و شمس درون مولانا از بین رفته
محسن حسن وند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:
ببا سلام
اکثر کتب مرجع علما ی دینی ما از قبیل حلیته المتقین و رساله های توضیح المسائل مملو از این کلمات واین موضوعات به ظاهر رکیک است ولی صرفا با این تفاوت که در آن کتب به جای واژه های پارسی از کلمات عربی مانند فرج و لواط و... استفاده شده است آنهم در موارد عجیب و غریبی مانند جماع با عمه، دخول تا ختنه گاه و...
در ضمن این اعضای شریف و حقیقتا مقدس بدن اگر این چنین باشد که حتی نام بردن آنها تا این حد قبیح باشد پس چرا خداوند آنها را خلق کرده است و چرا اشرف مخلوقات از آن دریچه ها نخست از بدن پدر خارج وسپس از دریچه متقابل آن وارد بدن مادران می شود و نهایتا نیز از آن قسمت خارج می شود.
توجه داشته باشید که در: اینما تولوا فثم وجه الله
هرجا یک سور عمومی است به معنای هرجا، حتی آنجاها
sia در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۳: