گنجور

حاشیه‌ها

همایون در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

گرامی بی سواد!
رأی شما و برخی دوستان نیز, محترم است. اما اگر بپذیرید از رای تان آنهم در قالب مناظره انتقاد میکنم.
شما آموخته شده اید که زلف به بیقراری مشهور است و بر آنید به هر قیمتی-حتی با جابجائی بیقراران و سوگواران- نشان بدهید آنچه را که آموخته اید در بیت سوم این غزل هم صادق است, تا به زعم تان زلف همچنان بیقرار بماند! به معشوق اجازه نمی دهید از زیر زلف نگاه کند و اطرافش راببیند باید حکما به زلف نگاه کند و بیقراری آن را ببیند چون آموخته اید که زلف باید فقط بیقرار باشد. در رأی شما, معشوق در حال گذر است و به زلف خودش نگاه می کند تا ببیند که چه زلف بیقراری دارد. این سخن نه تنها حافظانه, که شاعرانه و حتی عاشقانه هم نیست. ذهنتان را آنقدر معطوف بیقراری زلف ساخته اید که فکر نمی کنید با این جابجایی, چه لطافت و ظرافتی در بیت خدشه دار میگردد!
دوست گرامی! در بیقراری زلف معشوق, شکوه و جذابیت خاصی جلوه گر است که توصیف آن جز از نگاه عاشقان و مشتاقان نه میسر است و نه لطفی دارد. آخر چه لطافت و ظرافت شاعرانه ای می بینیم در اینکه معشوق به بیقراری زلف خود نگاه کند و لذت ببرد…؟!!! از معشوق میخواهید از چپ و راست به زلفش نگاه کند تا ببیند چقدر بیقرارند…!!!؟ این تعریف و تحسین است یا گله؟! نشنیده و ندیده بودیم حافظ اینگونه سبک و بی مایه درباب زلف یار سخن بگوید.
روز و روزگارتان بکام.

مهدی موسوی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۰:

منظور از شراب خوریهای بی حساب، تفکر و زیاد دانستن وزیاد مطالعه کردن است و به طبع ان، در جمعیهای که اطلاعات همه کم است ، تقریبا مشکل بتوان اظهار نظر کرد و لب به سخن گشود و این کفاره زیاد دانستن میباشد که فرد از ان رنج خواهد برد

امیرابوالفضل عباسیان در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

بادرود
در جواب دوست عزیزمان منوچهر که نوشته اند:
دل چنین سخت نباشد که یکی برسرراه
تشنه می میرد و (شخص ) آب زلالی دارد
گمان میرود بجای شخص ( خود ) باید باشد
یعنی تشنه می میرد و خود اب زلالی دارد
باید عرض کنم نه دوست عزیز همان (شخص)درست میباشد چرا که با معنی کردن بیت که میگوید:
دل که اینقدرسخت و سنگ نمیشودکه روی سخنش با معشوق هست که میخواهد بگوید این سنگدلی ازتو عجیب هست و مانند این هست که کسی درراه دارد ازتشنگی جان میسپارد و طرف مقابلش بااینکه در دستش ظرف آبی دارد حتی قطره ای از آن اب گوارا را به آن تشنه نمیدهد که آن (شخص) در مصراع طرف مقابل یا همان معشوق میباشد
درحالی که (خود) به تشنه بر میگردد که دراین صورت اشتباه هست.

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰:

نُهاجُ اِلی صوتِ الاَغانی لطیبها
هیجان زده میشویم وقتی آوای ترانه های دلکش را میشنویم
و انتَ مُغنٍّ اِنْ سَکتَّ نطیبُ
و تو آوازخوانی هستی همانا ساکت که شوی خرسند میشویم
امید که درست باشد

J.H در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر شیروی » بخش ۱:

سلام
معنی شعر پادشاهی اردشیر شیروی در سایت زیر آمده است
پیوند به وبگاه بیرونی/

سینا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵:

رباعی خوانی علیرضا افتخاری در آلبوم نیلوفرانه دو هم بی نظیره

کسرا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

بسیار زیباست

آصف خراسانی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است:

مدعی هان مرد میدانت منم / منکر فکر پریشانت منم
شیعه را ازطعنه بد گو چه باک/زر نگردد تیره از یک مشت خاک
هر چه گویی پاسخت باشد تیار/ هرچه داری درنهان اینک بیار!
شیعه راکافرهمی گویی! خطاست/ حجت وبرهان این حکم از کجاست؟
کو دلیل و حجتت بر این کلام؟ /پس دروغ و کذب گفتی والسلام
گر توسل شرک باشد در خبر/پس امام مشرکین باشد عمر
گر حدیث کار اورا خوانده ای/ چون بدین تیه ضلالت مانده ای؟
ور ندانی آن حدیث راست را/ پس برو بگذر ازین جنگ و مرا
مردگانی راکه گفتی کیستند؟/ کی در این گیتی و چندان زیستند؟
آیه ی قرآن نخواندی تاکنون/ ورنه خامش میشدی زین چند وچون!
گوید آنجا کاین شهیدان زنده اند/نزد ایزد تا ابد پاینده اند
پیشوای ما امیرالمؤمنین(ع)/آن امام و جانشین راستین
نیست در خیل شهیدان خدا؟/ بلکه باشد بهر آنان مقتدا
یا حسین بن علی(ع) سبط رسول(ص)/نور چشم و میوه ی قلب بتول(س)
آن امام و خامس آل عبا/ کیست او؟ باری شهید کربلا.
زنده اند وجاودان و محترم/شافع ما نزد رب ذوالکرم
این فضیلتهاکه گفتی از یزید!/ هست الحق کیش وآیینی جدید!
خرقه ی عرفان برایش دوختی!/از که آخر این حدیث آموختی؟
ای شگفتا زین همه علم وهنر/ کو خودش هم بوده از آن بیخبر!
ورنه گفتی شرح فضل خود بسی!/کاین منم کش نیست همتایم کسی!
مؤمن وخواهان دین بوده ست او؟/ مانع پیکار وکین بوده ست او؟
کاین سخن هرگز نگفتندی چنین/از یزید وشرع و قرآن مبین
دشمن قرآن کجاو دین حق؟/ از کسی چون او مجو آیین حق
از علی(ع) بهتر همی دانی ورا!/ باش تا بینی جزا در آن سرا
حافظ و مدح یزید ای بوالفضول!؟/ تو کجا حافظ شناسی ای جهول!
ازکسی نشنیده ام من این سخن/ کش یزیدی بوده آن استاد فن!
از می وساقی چه دانی؟ بازگو/ عالمی یا شعرخوانی؟ بازگو
ای هواداریزید و دین او/ دیگر از لاطائلات خود مگو!
برهمین مذهب بمانی استوار/تا که گردد روز محشر آشکار
وانگهی معلوم میگردد به ما/چیست کیش راستین نزد خدا
دشمن کس نیستیم اندرجهان/ لیک دوریم از سبیل گمرهان
این خراسان است و مهدپردلان/ بهر حیدر جانسپاریم ای فلان
شعر ما پاسخ به طعن وپند توست/ میتوانی پاسخی گویی درست؟؟
مهر حیدرتا ابد درجان ماست/ پیروی از رهبری ایمان ماست.
والسلام علی من التبع الهدی

فرشید فلاحی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۷:

سلام وسپاس از استادانم در شرح وابراز نظر همانگونه که می دانیم خداوند دارای دو معنی است1_ پروردگار2_ صاحب . به نظر حقیر واژه ی خداوند اینجا درست است سعدی می فرماید ای صاحب سخن آگاه باش سخن دارای شروع واتمام است پس تا به اتمام نرسیده در سخنِ کسی وارد نشو... هیچ خردمندی در سخن کسی وارد نمی گردد اما کسانی که ادعای سخنوری دارند از این خطا مبرا نیستند... اگر عزیزی منبعی دارد که در آن خردمند جای خداوند آمده به دیده ی منت پذیرا هستم_ فرشید فلاحی /کارشناس ارشد ادبیات

نادر.. در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸:

صبح وجود را به جز این آفتاب نیست
"بر ذره ذره وحدت حسنش مقرریست"
اما بدان سبب که به هر شام و هر صبوح
اشکال نو نماید، گویی که دیگریست..

کیانوش پدرود در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

تا نباید گشتنم گرد در کس چون کلید
بر در دل زآرزو قفل شکیبایی زدم
گشتم شعر را از وزن می اندازد

روفیا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۱ - اشارت به ترسایی و دیر:

بلی نادر جان
تو گویی مجرد نه تنها ترکیب نمی پذیرد بلکه قابل تجزیه نیز نیست!
مجموعه موتلفه است.

امیرعباس در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

مایینه یا آیینه بین یا پیشگو هست که اگر پشگو بگویید که قصد جان من را کرده باشد بازم جان را برای دوستم میدهم

نادر.. در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۱ - اشارت به ترسایی و دیر:

درود روفیا جان
بیانی دیگر:
"مجرد" در اصل همان "مجموع" است..

داود اشکانی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۴:

درود بی پایان بر سعدی فرزانه، حکیم٬ جامعه شناس٬ مهربان ، کارگردان٬ سناریونویس و هنرپیشه .ایکاش که ما ایرانیان سخنان سعدی را دستور و راهنمای زندگی خود قرار دهیم٬ او راست میگوید که: اگر راست خواهی ز سعدی شنو 000

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

سعدیا با یار عشق آسان بود
عشق باز اکنون که یار از دست رفت
به نظرم مصرع دوم اشکال دارد،عشق بازی پس از رفتن یار!

رضا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

شـاهدان گـر دلـبـری زینـسان کنـنـد
زاهـدان را رخـنـه در ایمـان کـننـد
شاهد : زیبا رو ،بیشتر به پسرانِ زیبا رویی گفته می شدکه درمیکده های ِ زرتشتیان به عنوان ساقی کارمی کردند. رندان ونظربازان نیز گاهی گوشه ی چشمی به آنان داشتند وشیفته وشیدای آنها می شدند.
گر چنین جلوه کند مغبچه ی باده فروش
خاکروب درِ میخانه کنم مژگان را.
شاهدهمان مُغبچه است که درمیخانه های زردتشتیان به مَستان خدمت می کردند.
حافظ به دلیل ِ اینکه زردتشت، به عشق ورزیِ بی قید وشرط،تاکید زیاد داشته وپیروانش رابه مهر ومحبّت وپرهیز ازجنگ وخونریزی،سفارش کرده، احترام و ارادتِ خاصّی به زردتشت داشته است. بایک نگاهِ گذرا به روشنی درمی یابیم که حافظ ازواژه های ِ (شاهد،مُغبچه، دیرمُغان ،پیرمُغان و...فراوان استفاده کرده است.) امّا اینها دلیلی بر زرتشتی بودن ِ حافظ نیست. چنانکه پیشترنیزگفته شده، جهان بینیِ این فرزانه، فرامذهبی وآزاداندیشانه هست وحافظ در چارچوبِ هیچ مذهبی قرارنمی گیرد.
معنی بیت :اگرمُغبچگان (زیبارویان) قرارباشد اینگونه دلستانی ودلبری کنند، وبه همین روش عشوه وناز راچاشنی ِ رفتار خویش نمایند،بی هیچ تردیدی در ایمان واعتقادِ زاهدان، صوفیان وعابدان ِ متعصّب ومتشرّع نیز رخنه خواهند کردوآنها را که مدّعی هستند تحتِ تاثیرهیچ عشوه وغمزه ای قرارنمی گیرند، شیفته وشیدای ِ خود خواهند کرد ودل ودینشان را برباد خواهند داد.
برتوگرجلوه کند شاهدِ ما ای زاهد
ازخدا جزمِی ومعشوق تمنّا نکنی
هرکجـا آن شـاخ نـرگـس بـشـکــفــد
گلـرخـانـش دیـده نـرگسـدان کـنــنـد
شاخ ِ نرگس استعاره از شاهدیست که چشمانش مانند نرگس زیبا ودلکش است گلرخ :خوب رو وگل چهره، کسی که چهره‌ای گلگون و سرخ دارد.
نرگسدان : گلدانِ گلِ نرگس ،استعاره ازچشم است
معنی بیت :
شاهد به شاخ نرگس تشبیه شده است، وقتی گل نرگس شاهد باشد گلدان ِ این نرگس نمی تواند معمولی باشد! نرگسدان (گلدانِ) این شاهد، چشمانِ گلچهرهاست.
خوبرویان وگل چهره ها که ازروی تکّبر وغرور به کسی نگاه نمی کنند، چشمان خودرا گلدانِ این شاهد می کنند. یعنی چشم ازاو برنمی دارند. درحالی که همگان به این خوبرویان نگاه می کنند وحظِّ روحانی می برند،این خوبرویان نیز ازنگاه کردن به این شاهدی که ازدلبری رخنه دردین وایمان ِ زاهدان می کند،لذّت می برند ودر زیبائیهای اوخیره می مانند،بطوریکه اگر درچشمان ِ آنها نگاه کنی، عکس ِ این شاخ ِ نرگس(شاهد) راخواهی دید.
بجزآن نرگس ِ مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست.
ای جـوان سـرو قـــد ؛ گـویـی بـبـر
پـیـش از آن کـز قـامتت چوگان کنند
سروقد : خوش اندام وبلند قدِ دلربا
گوی : توپِ مخصوص ِ چوگان بازی. دل به توپِ گوی تشبیه شده است. عشقبازی همانند بازی چوگانست! توپش دلِ عاشق وچوبش، قامتِ رعنای شاهد!
گوی بُردن : کنایه ازاین است که ای شاهد، ازاین نعمتی که به توداده شده(خوش قامتی) بهره‌مند شو، کاری بکن.
معنی بیت :
همچنان سخن پیرامونِ شاهد است.خطاب به شاهد:
ای جوان ِ خوش قدو قامت؛ ساکت منشین وبه بازی (عشقبازی) بپرداز ودلی(گویی) رابِبَر، عمرمثل برق وبادمی گذرد.قبل از آنکه پیرشوی، قبل ازآنکه این قد وقامتِ رعنایِ تو خمیده شود، از موهبتی که به تو داده شده استفاده کن،واردبازی شو وگویی بِبَر،هم خودرا بهره مند کن هم عاشقانت را. . سروقد با بلندی ِ چوبِ چوگان تناسبِ زیبایی دارد.حافظ به زبان ِ آن زمان،که چوگان بازی تفریح وسرگرمی مردم بوده، شاهدِ زیباروی ِ خویش را دعوت به عشقبازی می کند.
حافظا گرمَدد ازبخت بلندت باشد
صیدِ آن شاهدِ مطبوع شمایل باشی
عاشقـان را بـر سر خود حُکم نیست
هرچه فـرمان تــو بـاشـد ، آن کنـنـد
معنی بیت :
حافظ عاشقی تمام عیاراست وزمام دل وجانش را به معشوق سپرده وخطاب به معشوق می فرماید:
ماعاشقان از خود هیچ اختیاری نداریم، هرچه که نظر تو باشد ،هرچه که توفرمان دهی همان را انجام خواهیم داد.
دردایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیم ایم
لطف آنچه تواندیشی حکم آنکه توفرمایی
پیش چشمم کمتر است از قطـره‌ای
ایـن حـکایت ها کـه از طـوفـان کنـنـد
معنی بیت :
این داستانهایی که از طوفانهایِ ویرانگر و سیل آسا (اشاره به داستان طوفان نوح) نقل می کنند، در مقایسه با گریه ها وسیلِ اشکِ من قطره‌ای بیش نیستند!
ماکه دادیم دل ودیده به طوفانِ بلا
گوبیا ای سیل ِ غم خانه به یکبار ببر
یـار مـا چـون گـیـرد آغـاز سماع
قدسیان برعرش دست‌افشان کنند
سَماع به معنیِ شنیدن هر آواز خوشاینداست. در اصطلاح صوفیه حالتِ جَذبه واشراق وازخویشتن رفتن وفنا به امر غیر ارادیست که اختیارِعارف تأثیری در ظهور آن ندارد. ولی بزرگان صوفیه ازهمان دوره‌های قدیم به‌این نکته پی بردندکه گذشته ازاستعدادِ صوفی وعلل ومقدّماتی که اورابرای منجذب شدن قابل می‌سازد وسایل عملی دیگری که به اختیارواراده یِ سالک است نیز برای ظهورحال فنامؤثر است.بلکه برای پیدایش «حال» و «وجد» عامل بسیار نیرومندی شمرده می‌شود. از جمله موسیقی وآوازخواندن ورقص است که همه یِ آنها تحت عنوان «سَماع»‌در می‌آید. صوفیه می‌گویند سماع حالتی درقلب ودل ایجاد می‌کند که «وجد» نامیده می‌شود و این وجد حرکات بدنی چندی بوجود می‌آورد که اگراین حرکات غیرموزون باشد «اضطراب» ‌واگرحرکات موزون باشد کف‌زدن و رقص است.
قدسیان : فرشتگان وملایک
دست افشانی : رقص و نشاط، کف زدن
معنی بیت : هنگامی که معشوق ومحبوبِ ما شروع به آوازخواندن ورقص می کند، چنان نشاط آور وحال برانگیزاننده است که نه تنها آدمیان بلکه فرشتگان هم به وَجد آمده وبه رقص وکف زدن ونشاط می‌پردازند .
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد.
مردم چشمم به خـون آغـشـتـه شـد
در کجـا ایـن ظـلم بـر انـسـان کـنــنـد
مردم چشم : مردمک دیده، ضمنِ آنکه با انسان درمصرع بعدی، تناسب زیبایی ایجاد شده است.
معنی بیت : از بس که گریه کرده‌ام مردمک چشمانم به خون آلود شده است ، در فرهنگِ کدام ملّت و سرزمینی چنین رفتارهایی دیده می شود؟ درکجا انیگونه ستمی به مردم می کنند ؟
یعنی هیچ جا سابقه ندارد که چنین ستمی بر مردم روا دارند.
دل ازمن بُرد وروی ازمن نهان کرد
خدارا باکه این بازی توان کرد؟!
خوش بـرآ بـا غصـه ای دل ؛ کاهل راز
عیش خوش در بـوتـه‌ی هجران کنـنـد
برآ : در اینجا بساز، کنار بیا
اهل راز: دانندگان اسرار حقیقت ، رندان وعاشقان ِ راستین، آنهاکه باطن پاکی دارند وازحقایق باخبرند.
بوته : ظرفِ مخصوص ِ ذوبِ طلا و فلزات ، کوره‌ی ریخته گری
بوته‌ی هجران : هجران به ظرف ِ ریخته گری تشبیه شده است.بدین سبب که درهجران دل انسان ازسوز وگداز،ذوب می شود و ظرف ِریخته گری نیز بسیار داغ وذوب کننده ی فلزات است.
معنی بیت : ای دل بامشکلات وغم واندوهِ دوری،بساز و به نیکویی کنار بیا چراکه عاشقان و مَحرمان ِ راز در آتش فراق می سوزند وگداخته می شوند وساخته می شوند. بنابراین از زاویه ای دیگر، غم ودرد واندوهِ غیبتِ معشوق، نعمت هستند وآنها که به حیقیت واصل شده اند دراین دوران به کامیابی و لذت می پردازند وزبان به شکایت بازنمی کنند.
ازدستِ غیبتِ تو شکایت نمی کنیم
تانیست غیبتی نَبُوَد لذّت حضور
سر مکـش حافـظ ز آه نـیـمـه شــب
تـا چـو صـبـح‌ات آیـنـه رخـشـان کنند
سرمَکش: غفلت مکن، فارغ مشو
معنی بیت :
ای حافظ ازشب زنده داریها، گریه وزاری کردنها وسوزوگدازِ نیمه شبهای دوره یِ فراق، فارغ مشو،طاقت بیاور پاپَس مکش، تا آئینه‌ی دلت را، همچون صبح روشن،صیقل دهند و درخشان سازند .
در این بیت وارونگی لطیفی رُخ داده است ؛ آه درشرایط معمولی هر آینه ای را مکّدر می سازد اما در دنیای عشق اینگونه نیست و آه های عاشقان، آینه‌ی دل را صفا و درخشندگی می بخشد.
تاچه کند بادلِ تودودِ دلِ من
آینه دانی که تابِ آه ندارد!

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

پیوند به وبگاه بیرونی
یار از دست رفت . شجریان . مشکاتیان

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

پیوند به وبگاه بیرونی
آلبوم در خیال

۱
۳۱۲۹
۳۱۳۰
۳۱۳۱
۳۱۳۲
۳۱۳۳
۵۵۰۹