گنجور

حاشیه‌ها

مزدک در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

فزون بر این: کسانی که میگویند باید نشسته باشد٬ چون چشم براه بادیم که به یار و مقصود برسیم٫ نادرست است چون واژه ی «بازبینیم» نشانگر تینست که در باره ی سفر «رفت» سخن نگفته٬ بساکه در باره ی سفر «برگشت» است. سلوکی در کار نیست٬ آنهم نشسته و لم داده و تن‌آسوده و چشم براه باد! این سفر برگشت است یا سفری که نخست رفت بوده ولی دچار سانحه شده و سُراینده آرزوی برگشت دارد.

رضا در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:

زین خوش رقم که برگل ِ رخسار می‌کشی
خط بر صحیفه ی گل و گلزار می‌کشی
بنظرمی رسد که مخاطبِ این غزل، شاه شجاع جوان ِ خوش قد وقامت است که هم سیرتِ زیبا وهم صورتی زیبا داشت. زیبای خوش طالعی که دل ِشاعر عاشق پیشه ی ماراربوده وشیفته ی خودکرده است. غزلیست کاملاًعاشقانه ، بامضامین بِکرحافظانه،که خطاب به معشوق زمینی سروده شده است.
رقم کشیدن: نقش زدن ،چیزی کشیدن ونوشتن برروی صفحه ای ازهرچیزی، نقّاشی، در اینجا کنایه از آرایش کردن است.
خط کشیدن: ایهام دارد:1- آرایش کردن 2- خط باطل کشیدن.
صحیفه: دفتر، ورقه،صفحه
گلزار: 1- گلستان و جایگاه رویش و پرورش گل، 2- نام نوعی خط که در گذشته عناوین و القاب سلاطین را با آن خط که دارای منحنی هایی است و به شکل پرندگان و گل در می‌آید می‌نوشته اند، 3- در اینجا کنایه از رخسار وزیبائیهای آن است.
مخاطب غزل(شاه شجاع)، حالتهایی که به رسم جوانان،به موهای لطیف ِ صورت (محاسن وهمچنین زلفِ خویش) داده، زیباییهای ِ رخسار خویش رابرجسته ترنموده وداغی بردلِ عاشق پیشه ی حافظ نهاده وآتش اشتیاق اورافروزانترساخته است.
حافظِ نظرباز این حالتهایِ دلسِتانانه ی محاسن وزلف معشوق را، مثل یک اثرزیبای خطّاطی ونقّاشی برگونه های همچون گل اودیده وهمین موضوع رادستمایه ی خویش قرارداده وغزلی عاشقانه سروده است. درنگاهِ حافظ،شاه شجاع رخساری چون گلبرگ دارد وبا این حالتها وطرح ریشی که گذاشته، به مراتب زیباترشده است. به عبارتی، شاه شجاع بااین خط ریش ِ لطیفی که برصفحه ی صورتِ طرّاحی نموده ،گل ِ رخسار رابه گلزاری مبدّل کرده است.(گل بود به سبزه نیزآراسته شد)
حافظِ مشکل پسند به این مضمون راضی نشده و به مددِ نبوغ بی همتای خویش، درمصرع دوّم معنای دیگری ازاین خطِّ لطیف، گرفته ودامنه ی معنا راتوسعه بخشیده است. گلزار رخسار دوست که باجلوه ای ویژه درکانون توجّهات قرار گرفته، رونقِ گلشن وباغ وبستان رااز نظرها انداخته وبازارشان راکساد کرده است. یعنی ،شاه شجاع با این خطّی که برگل ِگونه کشیده، درحقیقت خطّ بُطلانی نیزبرگلشن وگلزارها را کشیده و آنها راباطل ساخته است. به همان سیاق که آموزگاری قلم بردست گرفته برمشق دانش آموزانش خط می کشد وآنها راابطال می نماید.
معنی بیت: ازاین خطوطِ زیبایی که اززلف وموهای لطیفِ محاسن، برگل ِ رخسارخویش نقش می زنی، ازاین آرایش ِجادویی که برگلبرگِ چهره رقم می زنی جلوه وجاذبه ی حُسن رافزونی می بخشی وگلشن وگلستان راازرونق می اندازی، توبااینکاربرصفحه ی گلزاروباغ وبستان خطّ بُطلان می کشی.
تونه گلزار بلکه خودِ نوبهاری!
ای روی ماه منظرتونوبهارحُسن
خال وخط تومرکزحُسن ومَدارحُسن
اشک ِحرم نشین ِ نهانخانه ی مرا
زان سوی هفت پرده به بازار می‌کشی
حرم نشین: پرده نشین، مُقیم حرم.
نهان خانه: اندرونی وخلوت سرای تن
زآن سوی هفت پرده: از آن اَعماق درونم، ازژرفای درونم.
گویند که چشم هفت پرده دارد: 1- ملتحمه، 2- قرنیه، 3- عِنَبیّه، 4- عنکبوتیه، 5- شبکیه، 6- مَشیمیّه، 7- صلبیه. اشک ازپشتِ این هفت پرده می آید وازروزن چشم به بیرون می ریزد.
به بازار می کشی: اشکم راآشکار می سازی. اشک چشم عاشق، سببِ برملاشدن رازعاشقی می گرددواو را رسوا می سازد.
معنی بیت:ای معشوق توباجلوه گری اشک مرادرمی آوری، اشکِ مرا که درپشتِ هفت پرده ی چشمم نهان است (پرده نشین است) به بیرون می کشی. ازتاثیرجلوه وعشوه وغمزه ی تو درونم به سوزوگدازمی افتد من گریه می کنم ورازمن برمَلامی شود.
چه گویمت که زسوزدرون چه می بینم
زاشک پرس حکایت، که من نیم غمّاز
کاهل روی چوبادِصبا رابه بوی زلف
هر دَم به قیدِ سلسله در کار می‌کشی
کاهل رو: کسی که آهسته وکُند می رود. بادِصبا چنین صفتی داردتنبل است وآهسته رو.
به بوی : 1- به آرزوی 2- به رایحه ی. قید: بند
سلسله: اشاره به زنجیر زلف دارد
در کار می کشی: به وسوسه می اندازی ،به کار وا می داری.
معنی بیت:
خطاب به معشوق می فرماید: تونه تنها اشک مرا از وَرای هفت پرده به بیرون می کشی بلکه،باعشوه گری بادِصبای تنبل وبیمار را که به آهسته روی مشهوراست، وادارمی سازی به دنبال توبدود. اورابه وسوسه می اندازی واونیز به امیدِ آنکه ازبوی جانبخش ِ زلفت فیضی ببرد وسرمست شود،بااشتیاق به دنبال توروان می گردد وتوباسلسله ی زنجیرزلفت اورابه بند می کشی. دیگرانی امثال من که جای خود دارند! کسی که توان ِ به بندکشیدن ِ باد رادارد روشن است که باآدمیان چه می کند!
ای که باسلسله ی زلفِ دراز آمده ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای
هر دَم به یادِ آن لبِ میگون وچشم مست
از خلوتم به خانه ی خمّار می‌کشی
لبِ میگون: لبی که به رنگِ شراب است.
خَمّار: باده فروش
معنی بیت: همواره من به یادِ لب های سرخ رنگ وچشم مستِ تومی افتم، وهمواره وسوسه به جانم می افتد ونمی دانم کی ازخلوتگاهِ خویش بیرون آمده وبرای تهیّه ی شراب، به خانه ی باده فروش می روم! چشمان مست تو وبا لب لعل گونت مرابیچاره کرده اند.!
گفته ای لعل لبم هم درد بخشد هم دَوا
گاه پیش ِ درد وگه پیش مداوا میرمت
گفتی سر ِ تو بسته ی فتراکِ ما سَزَد
سَهل است اگر تو زحمت این بار می‌کشی
فتراک: ترک بند، وسیله ای چرمین که به پشتِ زین اسب می بندند و لاشه ی شکار را بدان می آویزند.
سزد: می زیبد، شایسته است
سهل: آسان وامکان پذیربودن
معنی بیت: روزی گفتی که سر من شایسته ی فتراکِ اسب توست. اگرواقعاً دوست داری سرمراهمانندِ لاشه ی شکار به فتراکِ مَرکبِ خویش ببندی. زحمتِ این کار راقبول بفرما. برای من ِ عاشق نه تنها سهل وساده ، که افتخاری عظیم است اگر سر نالایقم چونان صیدی به فتراکِ مرکبِ توبسته شود.
به فتراک اَرهمی بندی خدارا زودصیدم کن
که آفت هاست درتاخیر وطالب رازیان دارد
با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنم؟
وَه زین کمان که برسر ِبیمار می‌کشی
تدبیر: راهکار، چاره
وَه: برای تعجّب وشگفتیست. درقدیم که برای شوک وارد کردن به بیماران امکاناتِ امروزی دردسترس نبوده، ازکمان کشیدن وتیراندازی سودمی جستند. بدین طریق که یک سینی درکناربیمارگذاشته وتیری بصورت ناگهانی ازدوربه سینی پرتاب می کردند وبدینوسیله به بیمارشوک واردمی کردندتادچارتحوّل روحی شده وبهبودی یابد. حالاتعجّبِ حافظ ازاین هست که تیروکمانی اینچنین قوی بربالای سراو آورده اند. تیروکمانی که شوک واردنمی کند بلکه به یکباره جان بیمارمی ستاند!
معنی بیت: باجاذبه ی چشمان تو وافسون ابروان تو چه چاره بیاندیشم ؟ شگفتا ازاین کمان ِجادویی وپرقدرت که برمن ِ بیمارِ ناتوان می کشی! من نه تنها بهبودی نخواهم یافت،بلکه ازاین کمانی که برمن کشیده ای جان سالم بدرنخواهم بُرد!
خَمی که ابروی شوخ تودرکمان انداخت
به قصدِ جان ِ من زارِ ناتوان انداخت.
بازآ که چشم ِ بَد ز رُخت دَفع می‌کند
ای تازه گل که دامن ازاین خار می‌کشی
چشم بَد: نگاه چشمی که به چشم زخم مشهوراست.
دامن ازاین خارمی کشی: ازاین خار(ازمن) دوری می کنی
حافظ که دراین غزل معشوق را به "گل" تشبیه کرده، حالا خودرا رندانه "خار" فرض می کند تامگربه این حیل بتواند همنشین گل گردد. خاری که به نوعی محافظِ گل نیزهست وبه دست کسانی فرومی رود که به قصدِ چیدنِ گل درازشده باشد.!
معنی بیت: ای تازه گل شکفته که ازمن ِ خاردوری می کنی، بازگرد به نزدمن، گرچه بظاهر خاری بیش نیستم امّا همین خاربظاهربی ارزش می تواند محافظ تو ودرخدمتِ توباشد. (مگرنشنیده ای بی بلای خار گل چیدن ممکن نیست؟) توتازه گلی نورسته ای وبسیارندکسانی که اندیشه ی چیدن تورا درسردارند! ازمن دوری مکن من چون خاری درچشم بد اندیشان وبد نظرانت فرو می روم وازتومحافظت می کنم.
ای دوست دستِ حافظ تعویذ زخم چشم است
یارب ببینم آن را درگردنت حمایل
حافظ دگر چه می‌طلبی از نعیم ِ دهر
مِی می‌خوریّ وطُرّه ی دلدار می‌کشی
نعیم: فراوانی نعمت و لذت وخوشی ، دراینجابنظرمی رسد به معنای نعمت دهنده آمده است.
دَهر: روزگار
طُرّه ی دلدار می کشی: بازلفهای محبوب بازی می کنی.
معنی بیت: ای حافظ حال که دوران سیاهِ امیرمبارزالدّین تمام شده ودوره ی طلایی ِ شاه شجاع رسیده است، حال که توبی هیچ دغدغه ای، درکمال آزادی وآرامش، شراب می نوشی وبازلفِ دلدار بازی می کنی، ازنعمت دهنده ی روزگار چه می خواهی؟ یا ازنعمت های این دنیا دیگرچه چیزی خواستارهستی؟ توکه به منتهای آرزوی خود رسیده ای.
جهان به کام اکنون شود که دورزمان
مرابه بندگی خواجه ی جهان انداخت

ایرانی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:

با سپاس از آقا محمود که متاسفانه یا خوشبختانه با ایشان کاملا هم عقیده هستم، خدمت دوست بزرگوار mra هم عارضم که عینک عارف بینی رو از چشم بردارید و واقع بینانه به اشعار نظر بفرمایید. جسارتا در رد نظرات شما اشاره ای دارم به بیتی از خود خواجه (فردوسی دوم) که میفرماید:
به باغ تازه کن آیین دین زرتشتی کنون که لاله برافروخت آتش نمرود

راضیه در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۱:

در بیت نهم قافیه اش مکرر است .( ... تیغ مکرر گرفته ایم ) . همین قافیه قبلا در بیت چهارم آمده است (کز دست افتاب مکرر گرفته ایم ) ای کاش در بیت نهم می فرمود : کز دست برق تیغ شرر بر گرفته ایم . با این وصف مشکل تکرار قافیه وجود نداشت . مشت خار در این بیت می تواند دو معنا داشته باشد . 1- مشت کوچک دست . 2- مشتی خار و خس که در جایی انباشته شده است . در هر دو معنی که باشد می گوید : کوچکی مشت ما را به عنوان حقارت مبین چرا که انقدر قدرت دارد که می تواند مکررا تیغ (برق آسمان را به تیغ تشبیه کرده که آسمان را می شکافد ) را از برق آسمان بگیرد . در معنای دوم آتش گرفتن خار و خس یعنی ربودن تیغ برق از دست برق اسمان .

راضیه در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۱:

در مورد بیت چون سر بر اوریم ز دریا که چون صدف ... باید گفت ارزش صدف به گوهری است که در درون اوست و وقتی شکافته می شود و گوهر از آن بیرون می آید و در بیرون دریا در ساحل می افتد دیگر آن ارزش قبل را ندارد . با این وصف اگر ما هم گوهر درون خود را از دست دهیم مانند صدفی هستیم که گوهر خود را از دست داده و بی اعتبار و آبرو شده است .

نیکومنش در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

با سلام و درود فراوان
حافظ در ابیات پایانی گله و نیازمندی رو به درگاه معشوقه نهانی خویش برده وبا زبان شکایت ودر عین حال نیازمندی و عجز می رساند که این بی سرو سامانی که از دست معشوق می کشد و شیدا شده و انتظار محبت و ترحم از پادشاه و وزیر وقت دارد به دلیل کم صداقتی دل خویش در برابر معشوق نهانی بوده که ان را به صبح نخست تعبیر کرده و زبان گلایه را باز کرده و می گوید که معشوق نطاق سلسله جفا را باز سست نمی کند (با این همه در به دری حافظ )که این جفا ماهیت لاینفک معشوق ازلی است یعنی جبر معشوقی
درود فراوان بر جویندگان و پویندگان راستی

ارسلان در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:

واقعا چرا باید یک نفر که درک و شناخت درستی از حافظ نداره درباره حافظ شاعر بزرگ ایران زمین نظر بده. آقای فرهاد این نظرات کوبنده رو برای خودتون نگه دارید و به حافظ نسبت ندید. قبل از این که ما هر چیزی باشیم ما ایرانی هستیم. حافظ هم همینطور اما حافظ مخالف اسلام هم نیست کجا به قرآن توهین کرد غیر از این که این موارد فقط در تفسیرهای افرادی مثل شماها است.

نیکومنش در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

در نعل سمند او شکل مه نو پیدا وز قد بلند او بالای صنوبر پست
استعاره از (ماه از قدمهای یارم می بارد و همه از بالا بندی او در حیرتند)

محمد در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » از ازل نوشته [۳۴-۲۶] » رباعی ۲۹:

در یکی از حاشیه های پیشین آمده بود که مراد خیام از چهار و هفت،دو مذهب شیعه زیدی و اسماعیلی است که چهار امامی و هفت امامی اند!این گقته بی گمان خطاست،چون زیدیان چهار امامی نیستند و البته اسماعیلیان نیز هفت امامی نیستند. شمار امامان در این دو مذهب محدود نیست و همینک از سی گذشته! زیدیان در چار امام نخست و اسماعیلیان در شش(نه هفت) امام نخست یا شیعه امامی (اثناعشری) مشترک اند و نامیدن آنان یه چهار یا شش امامی نادرست است.
تفسیر صحیح شعر خیام همان هفت آشمان (فلک) و چهار عنصر مادی (خلک و آب و آتش و هوا)است. زیرا در فلسقه شرق، آسمان را پدر حیات و زمین را مادر آن می دانستند. در آثار ملاصدرا و استادش میرداماد بارها یدین مطلب اشارت شده است

حــٓم در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۵۹ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۷۱ - ذکر حسین منصور حلاج قدس الله روحه العزیز:

حریف باده پیش امد،چه سنجدباستمکاران
می ام نوشاند ،مرد افکن،چو مهماندار با مهمان
چنان که جام دوری زد ،ناگه خواست تیغ و خوان
چنین باشد سزا انکس که نوشد باده با اژدر به تابستان

مزدک در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

کشتی شکسته درست است که حالت نیاز و اضطرار و یاری خواهی را میرساند وگرنه کشتی نشسته که دچار بدبختی٬ نیاز و اضطرار نیست. کشتی شکسته هم بایسته نیست که کشتی درهم شکسته باشد ( که غرق میشده) بساکه کشتی آسیب دیده که در معرض نابودی است اگر بهنگام به ساحل نجات نرسد. از ترکیب زورق شکسته هم در ادبسار پارسی برای رساندن حالت اضطرار سود جسته اند.

مزدک در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

گمانه زنی هابی که برای «ترک شیرازی» شده کمابیش همه نادرست بودند. این نه امامزاده بوده و نه زن یا دختر کسی. باید به این چامه از دید «هرمنوتیک» نگریست و آن اینست که از روزگاران سامانیان یا حتی پیشتر٬ پسران ترک را برای بهره وری جنسی میخریدند و میفروختند و بسیار هم گاهی گرانبها بوده اند.مرکز و دروازه ی این خرید و فروش هم سمرقند و بخارا بوده اند که همسایه ی ترکستان بوده اند. بزرگان ایران حتی با این پسران به هم پُز میداده اند و به آنها پوشاک گرانبها و کمربند زرین میپوشانده اند. یکی از پراوازه ترین آنها ایاز٬ غلام بچه ی سلطان محمود غزنوی بوده.
پس ترک شیراز یک پسر نوجوان ناشناخته یا حتی پسر معشوق مجازی نوعی ( برای شعر گفتن اختراع شده بوده) در شیراز بوده که حافظ در بزمی این را ساخته و پرداخته و بایسته نیست که وجود خارجی داشته باشد.

مزدک در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

قافیه نادرست نیست. درنگ کوتاه( سکون خفیف) پس از« خراب » که ناچاری است ( چون «کجا» با آوا آغاز نمیشود) از دید آوایی برابر زیر کوتاه (کسره ی خفیف) در « به کجا».

نوید جوان در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۸:

بیت اول این غزل زیبا رو محمدرضا معتمدی روی تیتراژ ابتدایی مستند ایران خوانده است. به آهنگسازی عالی افشین عزیزی.

سعادت در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۵۰:

"روج" معرب واژه "روژ" هست ، در زبان لری روژ با روز مترادف است. همانطور که میدانیم باباطاهر لر بود

نیکومنش در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

سلام و درود بر دوستان
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا وز قد بلند او بالای صنوبر پست
ماه نو با ان همه زیبایی و نور افشانی همانند نعلی در زیر پاهای سمند رنگ (زرد و برنزه) یارم می باشد و صنوبر با ان همه بالا بلندی شرمنده از قد یار من می باشد
تعبیر این حقیر با اجازه دوستان : چنین معشوقه ای در زمین پیدا نمی شود و مرا د و منظور حافظ عشق اسمانی اوست که همیشه از جام الست مست بوده و به مریدان افاضه می کند واین نکته مهم هست که ما در فرهنگ ایرانی حتی قبل از اسلام در حکومت هخامنشیان که اسناد ان در تخت جمشید پیداست برای زن عفاف و پوشیدگی داشتیم و به دلیل غیرت هیچ عاشقی زیبایی های عشق زمینیش رو به همگان باز گو نمی کرده ولذا به تعبیر اینجانب منظور حافظ عشق اسمانی او (پیر و مراد)اوست که عاشق اجازه غیرت ورزی در خصوص او ندارد و در خیال خود همه گونه عشق بازی با او می کند وصف العشق نصف العشق البته با کمال احترام به تفاسیر دوستان

مهدی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۰ - ماهی‌خوار، پنج پایک و ماهیان:

جان شکر به چه معناست

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:

ولادت حضرت امام حسن عسکری فرخنده باد
جمع این رباعی از 5283

همایون در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۶:

بنظرمی آید که حق با خانم پریسا باشد وزن شعرو معنی نیز این را می گوید
عشقی که جلال دین از آن سخن می گوید یک نوع بیداری است و از یک روزی سخن میگوید که نه شبی دارد و نه خوابی و نه خورشیدی
از یک دگرگونی کامل سخن می رود و بار ها در غزل ها شب و ماه و زهره و طرب و بیخوابی تکرار شده است
سراسر زندگی همان شبی است که پیک بیداری ممکن است بیاید
و انسان دیگر مثل گذشته اش نیست و این همان عدم است که تفاوت آن با مرگ مثل طلوع است با غروب چنین کاری با عقل و خرد جور در نمی آید و در مدار علم و دانش نیست
شبی که غم گذشته و بیم آینده در آن نباشد تنها با عشقی که جلال دین یافته است و همواره مژده آن را به ما می دهد فرا می رسد

علی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:

آفرین بر جناب هفت زیبا فرمودید
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

۱
۳۰۶۰
۳۰۶۱
۳۰۶۲
۳۰۶۳
۳۰۶۴
۵۵۲۰