رضا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
اَلمِنّة لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بردراو روی نیاز است
این غزل نیزهمانندِ بسیاری دیگرازغزلیّاتِ حافظ متاثّرازرابطه ی پرفرازو نشیبِ حافظ وشاه شجاع است. این دو بیش ازسی سال بایکدیگراُنس واُلفت داشته وهمین رابطه باعث شده که بیشترغزلیّاتِ حافظ تحتِ تاثیرآن سروده شود.
پیش ازبه تخت نشستن شاه شجاع، پدر وی امیرمبارزالّدین که فردی بسیارمستبد ومتعصّب بود حکمرانی می کرد. امیرمبارزگرچه خود فردی عیّاش وفاسد بود لیکن پس ازروی کارآمدن،تحتِ تاثیر متعصّبین ومتشرّعینِ درباری، رنگ عوض نمود وباپیشه کردن ریاکاری وتظاهر،اقدام به بستنِ میکده ها وسخت گیری برباده نوشان کرد. به همین سبب اوبه "مُحتسب" (به معنای محاسبه کار ومحافظه گر) معروف شد. درآن روزگاران برحافظ وباده نوشان بسیارسخت گذشت. چون ناگزیربودند باتحمّل زحمت وترس ازماموران،شراب را اززرتشتیان وکسانی که پنهانی درخانه شراب درست می کردند تهیّه کنند. وچه بسیارکسانی که دراین راه به دست ماموران حکومتی دستگیر ومجازات می شدند.
شرابِ خانگی ِ ترس ِ مُحتسب خورده
به روی یاربنوشیم وبانگِ نوشانوش
درهمان دورانِ سیاه واختناق بود که حافظ دست به سرودن غزلیّاتِ انتقادی زیادی اززاهدان ریاکاران ومتظاهر زد.
اگرچه باده فرحبخش وبادِگل بیزاست
به بانگِ چنگ مخورباده محتسب تیزاست
پس ازروی کارآمدن شاه شجاع اوضاع سیاسی و اجتماعی بکلّی دگرگون شد. اونسبت به مردم سخت گیری نکرد وبه رغم ِ فشارتندرویان ومتعصّبین، دستور دادمیکده ها راکه به دستورپدربسته شده بودندباز کنند،چراکه خودنیز فردی خوشگذران وعیّاش بود.
شاه شجاع در سال 733 هجری از مادری به نام قتلغ شاه بِنتِ جهان از دودمان قراختائیان کرمان و پدری به نام امیر مبارزالدین محمد مظفر متولد شد. حافظ در این زمان پانزده ساله بود. لقب ابوالفوارس را اول مرتبه مادرش به او داد. پدرش در تربیت او کوشا بود. او در ایام کودکی نزد قطب الدین رازی و عضدالدین ایگی دانش اندوخت چنانکه در نه سالگی حافظ قرآن و بتدریج در علوم دینی و ادبی و زبان عربی متبحّر و صاحب نظر شد و خود نیز به زبان فارسی و عربی شعر می سرود. در بیست و شش سالگی بر پدر بشورید و او را دستگیر و کور و در 760 به جای او نشست و مدت بیست و شش سال سلطنت و پنجاه و سه سال و سه ماه عمر کرد و در شعبان 786 هجری وفات یافت.
شاه شجاع علاوه برنبوغ شعری وشجاعت وشعور، قدوقامتی دلکش ورخساری دلرُبا ودلسِتان داشت. ضمن آنکه از زلفی بلند و شکن درشکن نیزبهرمندبوده و دلهای عاشقان خودرا به وسیله ی آن به بندمی کشید وگرفتارمی ساخت. جاذبه وگیرایی رخسارآنقدربوده که زبانزد عام وخاص شده بود. اوپادشاهی شجاع، وطن دوست وخوشرفتاربود وازهرنظر(سیرت وصورتِ زیبا) گل سرسبدِ آل مظفر محسوب می شود.
پیش ازآنکه اوبه تخت بنشیند با حافظ که ازمشاهیر شهربوده آشنایی داشته و گهگاه ازدریچه ی شعر وشاعری، امّا پنهانی وبه دورازچشمان پدر (امیرمبارزالدّین) همدیگر راملاقات می کردند. بنظرمی رسد ازهمان ایّام بود که مِهر ومحبّتِ شاه شجاع ِ نوجوان در دل ِ عاشق پیشه ی حافظ که بیش ازپانزده سال ازاوبزرگتربود نشست وروابطِ آنهاراتحتِ تاثیر عشق وعاطفه قرارداد.
حافظ درغزلیّاتِ زیادی به این عشق ودلدادگی اشاره کرده است.
این غزل شاید دراوایل به روی کارآمدن ِ اوسروده شده باشد.
اَلمِنّة لله : منّت خدای را، سپاس خدای را
معنی بیت: سپاس ومنّت خدای را که میکده ها بازاست، ازآن رو سپاسگزاری می کنم که مرا به این درگاه(میکده) نیاز فراوانست.
بعضی ازشارحان محترم "میکده" رامیکده ی عشق گرفته وچنین برداشت کرده اندکه حافظ می فرماید: میکده ی عشق بازاست وامکان عشقبازی میسّر!
درحالی که دراین بیت، صحبت ازعشق نیست واضافه کردن عشق به واژه ی میکده، دخل وتصرّف درشعرمحسوب می گردد. ماحق نداریم ازخودمان واژه ای به شعراضافه کرده ومعنای دلخواه رابرداشت کنیم. حافظ بیش ازهرشاعری درموردِ عشق ومحبّت، غزل سروده است، ضرورتی ندارد مابادست درازی درامانتی که به مارسیده، آنراتغییرداده ومعناهای دلخواه استخراج کنیم.
ضمن آنکه میکده ی عشق،همانندِ میکده ی شراب انگوری، قفل وبَست وکرکره ندارد که بعضی اوقات بسته ویا بازبودع باشد.! میکده ی عشق را هرکسی درهرحکومتی ، درپستوی خانه ی خویش نیز می تواند برپاکند. بنابراین لزومی نداشته که حافظ برای بازبودن ِ آن، اینچنین خدای راسپاس بگوید!
روشن است که دراین غزل، حافظ ازبازشدن دوباره ی میکده هاخرسنداست. میکده هایی که مدّتی به دستِ متعصّبین وافراطیّون بسته بوده، حال باروی کارآمدن ِ شاه شجاع دوباره بازشده، وحافظ دست به شکرگزاری بلندکرده است همین .
آنها که اصراردارند ازغزلهایی ازاین دست ،بااضافه ویاکسرکردن ِ واژه ای، معنای دلخواه برداشت کنند، خودخواهند! زیراخودشان ازشراب بیزارند ودوست دارند این بیزاری رابه دیگران نیزتحمیل کنند. نمی خواهند ونمی توانندببینند و بپذیرند که حافظ مثل آنها نبوده،حافظ گهگاه شراب می خورده وبه عیش ونوش می پرداخته واین مقام را به دنیا وآخرت نمی داده است.
دویارزیرک وازباده ی کهن دومنی
فراغتیّ وکتابیّ وگوشه ی چمنی
من این مقام به دنیا وآخرت ندهم
اگرچه درپی ام افتند انجمنی
خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان مِی که در آن جاست حقیقت نه مَجاز است.
جالب است که آنها که از"میکده"،تعبیر میکده ی عشق برداشت کرده اند، دراین بیت "خُم ها" را مومنینی تعبیر نموده اند که درکارعبادت درجوش وخروش اَند!!!
آخربه کدامین منطق ودرکدام لغتنامه "خُم" معنای مومن دارد؟!
جالب تراینکه درجایی درتفسیر بیتِ زیبای:
"دوش درحلقه ی ماقصّه ی گیسوی بود" آورده بودند:
دیشب ماعاشقانت درمحفلی گردآمده و ذکر یاذُوالجلال ولاِکرام می خواندیم!!!
درچنین منطقی اگرشنیدید که کسی به کسی گفت: "دوستت دارم، یاعاشقت هستم" سعی کنید برداشت سطحی نداشته باشید وبه ژرفای معنا بیاندیشید. قطعاً باچنین نگرشی درخواهید یافت که چیزی که شنیده اید برعکس آن چیزیست که تصوّرکرده اید! یعنی او به عبارتی می گوید: خدایا دوستت دارم! خدایا عاشقت هستم! چراکه این فرد، عاشقِ کسی شده که اوراخدا آفریده است، بنا براین درحقیقت اوعاشق خداست وخدارا دوست دارد نه این مخلوق خدارا !!!
خُم ها : ظروفی سفالین هستند که درآنها شراب درست می کردند
درجوش وخروش بودند: اشاره به زمان رسیدن ِ شراب که به جوش می آید.
حقیقت: راستین
مَجاز: غیرحقیقت،
من نمی دانم که حافظ می بایست باچه واژه ای وبه چه زبانی به شراب انگوری اشاره می کرد تایک عدّه نتوانند برداشتهای دیگربکنند!
دراینجا به صراحت می فرماید:
ازشرابهایی سخن می گویم که راستین هستند نه مجازی! شراب راستین وحقیقی همین شراب انگوریست. شراب مجازی شرابهایی مثل شرابِ نگاه،شرابِ غرور، شرابِ مقام، شرابِ محبّت، شرابِ لعل لب و..... هستند. چیزی نیستند که بتوان درسبو یا پیاله ریخت ونوش جان کرد! یعنی شرابهای غیرواقعی اَند. مثل دنیای اینترنت که نسبت به دنیای حقیقی، غیرواقعیست. درخانه نشستیم وازبازار خرید می کنیم بی آنکه ازخانه خارج شده وبه بازاررفته باشیم، حضورفیزیکی دربازارنداریم وحضورما غیرواقعیست. ازهمین رو به اینترنت دنیای مجازی گفته می شود. بنابراین هرچیزی که غیرحقیقی وغیرواقعی بوده باشد مجازی نامیده می شود.
معنی بیت: درادامه ی بیتِ قبلی، که شاعرمیکده ها را بازدیده وخرسنداست حالا واردِ میکده شده وخُم ها رابه چشم خویش می بیندکه درجوش وخروش اَند وبه عبارتی پخته شده ورسیده اند. گویی که خُم ها وشرابها نیزاین آزادی راجشن گرفته وسرمست شده اند! شرابهایی که من درآنجا به چشم خویشتن دیدم که واقعی وحقیقی بودند،مجازی نبودند! شراب عشق ومحبّت ولعل لب نبود شراب انگوری بود.
گِردِ بیت الحرام ِ خُم حافظ
گرنمیرد به سربپوید باز
ازوی همه مستیّ وغروراست وتکبّر
وزما همه بیچارگی وعجزونیاز است
دراینجا دیگرصحبت ازشراب وخُم تمام شد وروی سخن به جانبِ معشوقی زمینی رفت، معشوق ممکن است همین شاه شجاع بوده باشد که درسایه ی اومیکده ها بازشده اند.
معنی بیت: اوسرمستِ مقام والای خویش است، اوسرمستِ زیبائی خویش است، اومست غروراست ومتکبّر! وآنچه که ما درمقابل این ناز وغروروکِبر داریم، بیچارگی ونیاز وناتوانیست.
درادبیّاتِ عاشقانه،غرور ونازو عتاب از سوی معشوق، نه تنها ناخوشایند نیستند، بلکه باعثِ برجسته ترشدن زیبائی های مع شوق واشتیاق ِ بیشترعاشق می شوند.
چشمت ازنازبه حافظ نکندمیل آری
سرگرانی صفتِ نرگس رعنا باشد
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که اومحرم راز است
این بیت نیز دلیلی روشن براین ادّعاست که صحبت ازیک معشوق ودوستِ زمینی هست. چراکه کسی راز را به خداوند نمی گویند! اوبرهمه چیز دانا وشنواست. وقتی سخن درموردِ گقتن ِ رازبه یک دوست است قطعاً اوزمینیست.
غیر: بیگانه، دراینجاهرکسی غیراز دوست بیگانه محسوب می شود.
معنی بیت: آن رازی راکه با هیچکس (بیگانگان) نگفته وهرگزنخواهم گفت بادوست(شاه شجاع) می گویم که تنها اومَحرم رازاست.
مَحرم ِ راز ِ دل شیدای خود
کس نمی بینم زخاص وعام را
بادلآرامی مراخاطرخوشست
کز دلم یکباره بُرد آرام را
شرح ِشکن زلفِ خَم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصّه دراز است
این بیت نیزحدس مارا مبنی براینکه غزل دررابطه باشاه شجاعست به یقین نزدیک ترمی سازد. هرجا که حافظ ازشاه شجاع می گوید،حتماً اشاره ای نیز به زلفِ شکن درشکن اَش می کند.
شرح ِ جادو وجاذبه ی زلفِ توکه به زیبایی پیچیده شده وچین وشکن ِ دلکشی دارد بسیارطولانیست.(همانگونه که زلف تودراز وطولانیست). قصّه ی چین وخم گیسوی توتمامی ندارد.
معاشران گِره اززلفِ یاربازکنید
شبی خوشست بدین قصّه اش درازکنید.
بارِ دل مجنون و خَم ِطُرّه ی لیلی
رخساره ی محمودوکف پای اَیاز است
باردل: کنایه ازغم وغصّه ی دل، بار عشق وبارمسئولیتِ عاشقی
خم طرّه: چین وشکن زلف
محمود وایاز: اشاره به داستان عاشقی سلطان محمود با غلام خویش ایازاست. سلطان محمود آنقدرعاشق غلام خویش بوده که رخسارش رابرکفِ پای اومی نهاد ودل شیدای خودرا آرام می نمود.
معنی بیت: درادامه ی بیتِ پیشین است می فرماید: شرح داستان ِ من وزلفِ تو همان داستانِ دلدادگیِ مجنون به کشش وجاذبه ی خم گیسوی لیلیست که تمامی ندارد،همانگونه که دل مجنون ازچین وشکن معشوقه اش پُرخون وپرازغصّه بود، دل من نیزازجادوی زلفِ تو پرخون است. داستان من وتو همان داستان محمود وایازاست. دلدادگی ِ من ازهمان جنس است، بااین تفاوت که دراینجامنِ غلام،شیدای سلطان خودشده است. من نیزرخساره ام راکه برکفِ پای تومی نهم اندکی دلم آرام می گیرد.
حافظ رابطه ی خود باشاه شجاع را ازآن جهت به "لیلی ومجنون" و "محمود وایاز" تشبیه کرده،تابدینوسیله ذهنِ محبوبِ خود(شاه شجاع) ومخاطبین غزل رابه این نکته جلب نماید که درعشق های اینچنینی،جنسیّت ،تمایلاتِ جنسی وهوا و هوس، مقام وجایگاهِ اجتماعی طرفین، کوچکترین تاثیری دررابطه نداشته وآنچه که اهمیّت دارد عشق است وبس.هر چه هست،دلدادگی ومحبّت و شیدائیست ومسایل حاشیه ای هیچ جایگاهی ندارند.
عشقبازی کاربازی نیست ای دل سربباز
زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده ی من بررخ زیبای توبازاست
بردوخته ام: چشم پوشیده ام
"باز" درمصرع اوّل،پرنده ی شکاری شهبازاست ودرمصرع دوّم به معنای گشوده است.
دراینجا شاعر موضوع نحوه ی تربیت کردن شهباز را دستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی شاعرانه وعاشقانه خَلق کرده است. هنگامی که پرنده ی شکاری بازرابه شکارگاه می برند، چشمان اورا باکلاهکِ کوچکی که برروی سرش می نهند می پوشانند تا توجّهش به اطراف معطوف نگردد. موقع شکارکلاه ازسر اوبرمی دارند تا تمام حواس وتوجّهش برروی شکار متمرکز گردد واحتمال توفیق درشکارفزونی یابد.
حافظ نیز دراینجا همانندِ بازچشمانش را ازهمه ی زیبائیهای عالم پوشیده نگاهداشته تا تمام حواس وتوجّهش به شکار(معشوق) متمرکزگردد واحتمال جلبِ توجّهِ اوفزونی یابد.
معنی بیت: اززمانی که دیده ی من به روی زیبای توگشوده شد،چشمان خودرا بسان ِبازشکاری، ازهمه ی زیبائیهای دنیا پوشیده نگاهداشته ام تامگرتوجّه ِ تورا جلب کنم. توراشکارکنم تاعشق مرا درک کنی وازمحبّت وعنایت خود مرامستفیض نمایی.
بازی با واژه ی "باز" به معنی شاهباز و"باز" به معنی گشوده حالب توجّه است.حافظ استاد بی بدیل بازی باکلمات وخَلق مضامین نو وبدیع است.
داده ام "بازِ" نظررابه تَذروی پرواز
"باز"خواندمگرش نقش و شکاری بکند
درکعبه ی کوی توهرآن کس که بیاید
از قبله ی ابرویِ تودرعین نماز است
کوی معشوق برای عاشق همان حرمتِ کعبه رادارد. حافظ ازواژه های کعبه وقبله ونماز مضمونی بدیع ساخته است.
معنی بیت: ای معشوق، کوی توحرمت کعبه دارد وابروی توقبله. هرکس که درحریم کوی تووارد گردد، بی اختیارچشمانش به محرابِ ابروان توخواهدافتاد،زبان به ذکرزیبائیهای توگشوده وتوراتحسین خواهدکرد وبی آنکه قصد کرده باشد به تعظیم وسجده ی توخواهدپرداخت. بنابراین هرکس که درکوی تو گام بگذارد بی آنکه اراده کند مشغول نمازگزاردن خواهدشد.
حافظ اگرسجده ی توکرد مکن عیب
کافرعشق ای صَنم گناه ندارد.
ای مجلسیان سوزدل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
معنی بیت: ای دوستان وای یاران،اگرمی خواهید حس وحال حافظ را دریابید وبدانید که درچه حالیست وچگونه روزگارمی گذراند، ازشمع که درحال سوختن وگداختن است،بپرسید که پاسخ روشنی به شما خواهد داد.
حافظ دراین بیت باهنرنمایی، پرسشی رامطرح کرده و پاسخ آن رانیزدر صورتِ مسئله گنجانده است. ضمن آنکه بصورتِ لطیف وظریف، خود را به شمع سوزانی تشبیه کرده که می سوزد ومی سازد،ودرعین گداختن، به پیرامون خویش نیز روشنایی(به معنای آگاهی) می بخشد.
دروفای کوی تومشهورخوبانم چوشمع
شب نشین کی سربازان ورندانم چوشمع
رضا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
این غزل درزمان حاکمیّتِ امیرمبارزالدین سروده شده است.وی پس از قتل شیخ ابواسحق رفیقِ شفیق حافظ،فارس وشیراز راتصرّف و ضمیمه ی قلمرو خود ساخت.
امیرمبارزالدّین پادشاهی ظالم،بی ادب،مال اندیش،عامی و بی تربیت بوده است. زمانی مایل به افراط در می خوارگی و فسق و فجور می شود و زمانی کارش به دینداری ِ متعصّبانه می کشد ودستوربه بستن میکده ها وآزارواذیتِ میخواران صادرمی کند.
وی پس از سال 752توبه ای مجدّد می کند و جمعه ها پیاده به مسجد می رود و مصاحب زاهدانِ دراز نماز می شود و شخصاً امر به معروف و نهی از منکر می کند و شرابخواران را حد می زند و در این تعصئبات عامیانه کارش به جایی می رسد که گویند فرمان می دهد«امیرعلی مهل»کودک ده ساله و فرزند بی گناه رقیب خود ابو اسحق اینجو را بکشند.
او پس از تصّرف فارس بر شدّتِ اعمال خود می افزاید و چنان به ریا و ظاهر می کوشد که حتی دینداران حقیقی نیز از وی مشمئز می شوند و نکته سنجان او را "محتسب" می نامند.
سرانجام شاه شجاع باهمدستی برادر خود، پدررا ازتخت پادشاهی برکنارو خودبرجای پدربرتخت نشست.
باده:شراب انگوری
بیز: بیختن
باد گل بیزاست: یعنی بادمی وزد وگلها را می پراکند وآدمی رابه شرابخواری وسوسه می کند.
مُحتسب: محاسبه گر،ماموران نهی از منکر که با شراب خوارگان برخورد دولتی و قانونی و شرعی داشته اند.
تیز:بُرنده ، در این جا به معنی سختگیر و هوشیار می باشد.
چنگ: از آلاتِ موسیقی است.
به بانگِ چنگ: باصدا وآوای چنگ
معنی بیت : اگر چه شراب، روح افزا وشادی بخش است و باد مشغول پراکندن گل است وآدمی را وسوسه به عیش وعشرت می کند. لیکن مواظب باشید، بی سروصدا شراب بنوشید، باآلات موسیقی وآواز به عشرت مپردازید که محتسب( امیرمبارزالدّین وماموران حکومتی) بیدار وهوشیارهستند. پنهانی شراب بخورید که اگردستگیرشوید تعزیر خواهیدشد.
دانی که چنگ وعودچه تقریرمی کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
صُراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایّام فتنه انگیز است
صُراحی: ظرف ظریفی که به اشکال مختلف ساخته می شد.ابتدا شراب ازخُم واردصراحی شده سپس به وسیله ی آن به پیاله ها ریخته می شود . تُنگ، امروزه پارچ می گویند.
حریف: هم پیاله
به چنگ افتد:بیانگر این مطلب است که شراب و حریف موافق به سختی یافت می شده است.
به عقل نوش: بااحتیاط بنوش
ایّام فتنه انگیزاست:کنایه ازاوضاع ناموافق سیاسی واجتماعیست.
معنی بیت:
چنانچه ظرفِ شرابی و هم پیاله ای موافق پیداکردی هوشیار باش وبااحتیاط اقدام به باده خواری کن که روزگار ناموافق اسا وبسیار فتنه انگیز.
در این زمانه رفیقی که خالی ازخلل است
صُراحیِ مِی صاف و سفینه ی غزل است
در آستین مُرقّع پیاله پنهان کن
که همچوچشم صراحی زمانه خونریزست
آستین:آستین لباس.
مُرقّع: جامه ی وصله دار، جامه ای که از تکّه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه ، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد.در اینجا مراد خرقه ی صوفیان می باشد.
پیاله:کاسه ای که بدان شراب نوشند.
چشم صُراحی: گفتیم که تُنگ شراب را به اشکال گوناگون مثل پرندگان و مرغابی ها می ساختند و شراب از دهان و چشم آن فرو می ریخت وبرحس وحال مستان می افزود.
زمانه خونریزست:اشاره به دوران سیاهِ امیر مبارزاست که برای اجرای احکام ظاهری اسلام در شهر خونریزی برپا بوده است.
معنی بیت: اگر که می خواهی باده نوشی کنی در خرقه ی صوفیانه این کار را بکن که ظاهر ِاَمررا رعایت کرده باشی. اگربی احتیاطی نکنی،گرفتارمی شوی، این زمانه به مانندِ چشمانِ صراحی که ازآن شراب سرخرنگ می ریزد،بسیار خونریز است.
خرقه دراین دوران نمادِ ریاکاری وتزویر بود. ماموران حکومتی همه خرقه پوش بودند و درلباس صوفیان ظاهرمی شدند.
چه جای صحبت نامحرم است مجلس اُنس
سرپیاله بپوشان که خرقه پوش آمد.
به آبِ دیده بشوییم خرقهها از مِی
که موسم وَرع و روزگارپرهیزاست
وَرع: تقوا وپرهیزگاری
معنی بیت:
حال که روزگار،روزگارریا وتزویر است،به حال خودمی گرییم وخرقه های خود رابا اشکِ چشم می شوییم تاآلودگیهای شراب راپاک کنیم. لکّه های شراب باعثِ برمَلاشدن ِ شرابخواری ما می شود ناچاریم پارسایی و پرهیزگاری پیشه گیریم تاازشرّ ماموران حکومتی دراَمان باشیم.
درخرقه ازاین بیش منافق نتوان بود
بنیاد ازاین شیوه ی رندانه نهادیم!
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صافِ این سرخُم جمله دردی آمیز است
مجوی عیش خوش: توقّع نداشته باش که بتوانی درچنین روزگارسیاهی که امیرمبارز رقم زده،خوشی وشادمانی داشته باشی.انتظارعیش دراین زمانه، عبث است.
دور:1- دوران و روزگار 2-گردش جام
سپهر: فلک،آسمان
منظوراز"صاف" همان شراب صافیست که در بالا وسر خُم قرار دارد و تهِ خم دُرد آلود می شود. امّا دراینجا آسمان به خُم ِشراب واژگون تشبیه شده است.چون خُم آسمان واژگونه هست پس سرخُم نیز دُردآلودشده وشراب صاف وجود ندارد.
"دُرد" همان رسوب یا لردِ ته نشین شده در خُم شراب است که طعم آن رابدمَزه می کند.
معنی بیت:
از این آسمانی که به سببِ تُندروی وافراطی گری امیر مبارزالدین واژگون شده، انتظار عیش خوش و لذّت نداشته باش. خُم آسمان واژگون شده وشراب صاف وجودندارد. همه چیز برعکس شده وبه جای عیش ولذّت، درد ورنج واندوه است.
آن حریفی که شب وروز مِی صاف کشد
بُوَد آیا که کند یاد زدُرد آشامی ؟
سپهر بَرشده پرویزنیست خون افشان
که ریزهاش سر کسری و تاج پرویز است
سپهر: آسمان
پرویزن: اَلَک، وسیله ای برای بیختن و اَلَک کردن آرد وشکرو....
آسمان به الک تشبیه شده است،الکی که بالاگرفته شده، یعنی همچنان بی وقفه درحال الک کردنست.
هم می توان سپهر ِ بَرشده خواند، هم سپهر، بَرشده پرویزنی ست. هردوخوانش صحیح است. "سپهر ِ برشده" یعنی آسمان ِ بالا نگاهداشته شده. "سپهر، بَرشده پرویزنیست" یعنی آسمان اَلکی بالا نگاهداشته شده است.
خون پالا: خون چکان،صاف کننده ی خون، خون افشان ، پاشنده خون
ریزه اش: ریزترین چیزی که ازاین الک می افتد
کسری وپرویز: نام پادشاهان معرف قدیم
معنی بیت: (به آسمان تکیه مکن) آسمان مثل الکی بالانگاهداشته شده هست که هرلحظه درحال غربال کردن وجداساختن است،(اشاره به اینکه هرلحظه تعدادی ازمیان ما به بهانه های مختلف به آنسوی هستی سفرمی کنند) از بس که مردمان درهرلحظه کشته می شوند ازروزنه ها وسوراخهای این اَلک خون می چکد!. برای آسمان هیچ اهمیّتی ندارد که ماچه کسی هستیم، پادشاهیم یادرویش، همه چیز وهمه کس راغربال می کند، آنها که ازسوراخهای این الک(به آنسوی هستی ودنیای مرگ) می افتند محکوم به مرگ ونابودی ونیستی شده اند. ریزترین چیزی که ازاین الک به گودال نیستی افتاده،تاج باشکوه پرویز وسرکسری بوده است. (بااین حساب، همه چیز ازاین سوراخ خواهدافتاد هیچ چیزپایدارنخواهدماند) ماهاکه جای خود داریم! هیچکس نمی تواندادّعاکند که من آنقدربزرگ هستم که ازسوراخهای اَلکِ سپهر رَد نمی شوم!
تکیه براخترشب دزد مکن کین عیّار
تاج کاووس ببُرد و کمرکیخسرو
عراق وفارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
معنی بیت:
ای حافظ تو با اشعارناب ونغزخود،عراق و فارس را تسخیر کردی، حالا بیا و بغداد و تبریز را تسخیرکن.
حافظ برخیزوببین که همانگونه که خودپیش بینی کرده بودی،نه تنها بغداد وتبریز بلکه همه ی جهان راتسخیرنموده ای. شعرتو درزمان آدم وحوّا زینتِ گلبرگهای گلهای بهشتی بود وتاجهان باقیست همچنان آرامبخش دلهای پرآشوب عاشقان ودلدادگان خواهدبود.
به راهِ میکده حافظ خوش ازجهان رفتی
دعای اهلِ دلت باد مونس ِ دلِ پاک
پرسش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در شکایت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پیغمبر اکرم:
این بیت چه معنی میده؟ :
روی دیلم دیدم از غم موی زوبین شد مرا
همچو موی دیلم اندر هم شکست اعضای من
nabavar در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:
توهم و خیال پردازی مولوی
گر عمر بشد عمر دگر داد خدا
گر عمر فنا نماند نک عمر بقا. !!!!!!
رشید گل افشان در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:
درود بر سروران گرامی
در بیت : " اگر چه موی میانت به چون منی نرسد
خوشست خاطرم از این خیال دقیق
به نظر می رسد ، تشبیه میان به موی آنگونه که سروران گرامی پنداشته اند مراد شاعر نبوده است و تشبیه میان به مو نادرست است. بلکه چنانچه این ترکیب به صورت " موی و میان" اصلاح شود صحیح تر است. حافظ می گوید: " اگر چه موی و زلف محبوب و همچنین میان و اندام محبوب به دست کسی مانند من نمی رسد... " شاعر در جای دیگری هم موی و میان را به این صورت آورده است:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد / بندۀ طلعت آن باش که آنی دارد
شاد و تندرست باشید
آریا والا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱:
اولین درس برای فروش
از خود بیرون اومدنه
کمال داودوند در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:
ذ 9013
مهمان در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۰:
جییزز کرایست...
آریا والا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا
در عالم مادی برای به دست اوردن چیزی گاهی لازم است چیزی را از دست بدهیم ، مثال اینکه فردی اتومبیل اش را به دلیلی از دست میدهد انگه به فکر اتومبیل دیگر و بالاتر می افتد ، در عالم معنا هم فرد وقتی دلبستگی ها و زنجیر های نفسانی بسته به پایش کم میشود و تا حدودی میمیرد به اندیشه دلبستگی والاتر و خالص تری می افتد
nabavar در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:
لنگری از گنج مادون بستهای بر پای جان
تا فروتر میروی هر روز با قارون خویش
تا به پستی می گرایی ، گر قارون هم باشی به قعر تباهی می روی
عرفان در ۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:
منظور بیت 5 چی هستش؟
لیلی رابربند در ۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵:
جناب انصاری شعری رو که از حضرت فریدالدین مثال زدید هم تصرف شده درش صحیحش نیم مست هست نه مست مست چرا که در بیت بعزگبعدی می فرماید سر به بازار قلندر در نهم کسی که هنوز راه بازار قلتدر رو میدونه و قصد داره که به اونجا بره مست مست نیست بلکه نبمه مست هست
قصد آن دارم که امشب نیم مست
پایکوبان کوزه ی دردی بدست
رضا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:
حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است
این غزل ،همانگونه که خودِ خواجه عزیز نیز درمقطع غزل اشاره کرده ازرندانه ترین غزل های حافظ به شمار می رود.
وقتی شاعر،اساس وبنیان ِغزلی اینچنینی راتعمّداً رندانه وچند وجهی،پی ریزی می کند،روشن است که قصد دارد مطلبی رابیان نماید که به هردلیلی نمی تواند به صراحت بیان کرد. چون درجامعه ای نفس می کشد که افراطیّون ِدینی حاکمیّت دارند، براساس تجربیّاتِ تلخی که ازمتعصّبین ِ یکسویه نگردارد،احتمال می دهد که گفتارش دردسر دیگری رارقم زند واوراگرفتارسازد. خاصّه اینکه چیزی را که قصدِ بازگوییِ آن رادارد،عواطف واحساساتِ شخصیست وآنقدرارزش ندارد که درقبالِ بیان آن تاوان سختی رابپردازد. امّا چه کند شاعراست وطبع درون می جوشد ودلش می خواهد آن را درقالبِ غزلی به دوستارانش هدیه کند. بنابراین سعی می کند حرفِ دلش را درلفّافه ی تمثیلات وکنایه وایهام به پیچد وبیان کند تا درصورتِ تحریک شدن ِ افراطیّون وتنگ شدنِ عرصه، توانسته باشد گفتارخودرا بااستناد به وجهِ دیگر معنا توجیه کند وخودراازشرّمتعصّبین برهاند. وگر نه اگرشرایط مساعد ووفق مُراد می بود که شاعرنیازی به درپرده سخن گقتن نداشت.
آنها که اصراردارند ازاین غزل رندانه برداشت عارفانه کنند،براین عقیده اند که حافظ دراین غزل دریکی ازشبهای قدر، باخدارازونیازمی کند! وآنجا که می فرماید: "باتو تاروزخفتنم هوس است" منظورش این است که شب رابه یاد تو زنده داری کرده وبه عبادت پرداخته ام وحالا که خسته وبی خواب شده ام دوست دارم درخواب نیز باتووبایادِ توبوده باشم!!! اگرحافظ حقیقتاّ چنین آرزویی داشته ومنظورش این بوده، چه نیازی داشته این مطلب را رندانه بگوید؟ این آرزو وخواسته، به کجای افراطیّون ،زاهدان وعابدان برمی خورده که آن رابرنتابند.!؟
اگرحافظ درزمان حاکمیّتِ رژیمی ضدِّ دینی، چنین شعری می سرود،شایدپذیرش این تعابیرآسان ترمی شد. امّا یادمان باشد که حاکمیّتِ جامعه دردستِ متشرعیّن وزاهدان بوده وبنظرنمی رسد که آنها باچنین آرزوهایی مخالف بوده باشند، زیرا اینکه حافظ درشبِ قدری باخداوند درد دل کند یانکند برای آنها خطر وضرری واردنمی کرد. بنابراین حافظ به راحتی می توانسته عواطف واحساساتِ درونی را ساخته وپرداخته کرده ودرقالبِ غزلی به مراتب بهترازاین بیان کند. نتیجتاًاگرچنین نکرده وشعررندانه سروده، مطمئناً بازی دیگری درسرداشته وخواسته چیزی بگوید که به مذاق افراطیّون زیادخوشآیندنبوده است. ازهمین رو حرفهای خودرا درلفّافه پیچیده وغزلی رندانه، خطاب به معشوق سروده وتقدیم دوستاران خود کرده است.
معنی بیت: ای محبوب ومعشوق من، هوس کرده ام احوالاتِ دل خودرا باتوبازگوکنم، ازاشتیاق وعلاقه ام بگویم، با توازبی تابی ها وبی قراری هایم بگویم ومتقابلاً ازاحوالاتِ دلِ توباخبرشوم، توازخودت بگویی ومن سراپاگوش باشم وبشنوم. (تاکی باید درحسرت گفت وشنید با تو درآتش حرمان واشتیاق بسوزم وبسازم)
مگردیوانه خواهم شد دراین سودا که شب تاروز
سخن با ماه می گویم پری درخواب می بینم
طَمع خام بین که قصّه ی فاش
از رقیبان نُهفتنم هوس است !
این بیت نیزدلیلی روشن وقانع کننده، برای این ادّعاست که غزل معنای عرفانی ندارد. چراکه هیچ دلیلی ندارد کسی رابطه ی خود باخدا را ازدیگران پنهان سازد. این موضوع یک مسئله ی کاملاً شخصی هست وبه هیچ کس ارتباطی نداردکه دیگری چگونه رابطه ای باخدای خویش دارد. تنها عشق های زمینی هستند که عاشق مواظبت می کند تا عشق خودراپنهان سازد. ضمن آنکه، خداوند نگاهبان و مراقب ندارد که کسی بخواهد عشقش را ازمراقبین مخفی نگاهدارد.
طمع خام: توقع بی مورد و نابجا.
قصّه ی فاش: راز آشکار شده.
رقیبان: مراقبین و نگاهبانان
معنی بیت: قصّه ی دلداگی ودل سپردگی من به تو، برمَلا وآشکارشده وهمگان براین موضوع آگاه و واقف هستند. توقّع بی مورد ونابجای مرا ببین که چه ساده لوحانه قصد دارم مراقبین توازعشق من باخبر نشوند! (درحالی که تمام مردم شهر ازاین قضیّه اطلاع دارند! راست گفته اند که عشق وسُرفه را نمی توان پنهان داشت!)
همه کارم زخودکامی به بدنامی کشیدآخر
نهان کی مانَد آن رازی کزوسازند محفلها
شب قدری چنین عزیزوشریف
با توتا روزخفتنم هوس است
شب قدر: شبی ازشبهای نیمه ی سوّم ماه رمضان که گویند در آن شب تمام قرآن یکجا بر پیامبراسلام نازل گردیده است.
آنها که گمان می کنند این غزل زبانحال شاعر درشب قدر بوده، سخت دراشتباهند! دراین غزل،منظورازشب قدر، آن شبی نیست قرآن نازل شده است. برای حافظ، هرشبی را که بامعشوق سپری کرده باشد،شب قدراست وبه همان میزان شریف وعزیزاست.
معنی بیت: درشبِ شریف وعزیزی که با توبوده باشم، هوس آن دارم که تا دلِ روز درآغوش یکدیگربخوابیم وساعاتِ بیشتری را درهمآغوشی باتوبگذرانم.
چوپیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم درآغوش
وَه که دُردانهای چنین نازک
درشبِ تارسُفتنم هوس است
دُردانه : دلبرظریف ونازپرورده، نازنین
سُفتن: سوراخ کردن
معنی بیت: وای...شگفتا که چه چیزی هوس کرده ام!سُفتن ِ گوهری ناب! دراین شبِ تاریک، هوس ِ کامجویی... ازپیکر لطیفِ دلبری نازپرورده وظریف را درسرمی پرورانم!! (فوت وفن کار راچنانکه من دانم وشما وچند رند دیگر....)
به کام وآرزوی دل چودارم خلوتی حاصل
چه فکرازخُبثِ بدگویان میان انجمن دارم
ای صبا امشبم مَدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است
شکفتن: شادی ازروی توفیق وموفقیت ِ اَمری خاص
معنی بیت: ای بادِ صبا امشب هوای مرا داشته باش ومرا یاری کن، به من دلگرمی بده که شب بسیارمهمّی درپیش دارم. توکه باپیچیدن به لابلای غنچه ها، آنهارا درشکوفندگی کمک می کنی، به همان سیاق به من نیزیاری برسان تاشرمسار نباشم! می خواهم فردا که صبح بردمید من نیزشکوفایی راتجربه کنم، هوس شکفتن دارم!
خون شددلم به یادتوهرگه که درچمن
بندِ قبای غنچه ی گل می گشاد باد
از برای شرف به نوکِ مژه
خاک راهِ تورُفتنم هوس است
رُفتن: جارو کردن
معنی بیت: برای آنکه کسبِ شرافت وغرور وافتخارکنم،آرزو دارم که خاکِ راهِ تورابا مژگانم جارو کنم.
گرچنین جلوه کندمُغبچه ی باده فروش
خاکروبِ درمیخانه کنم مژگان را
همچو حافظ به رغم مدعیان
شعر رندانه گفتنم هوس است
به رغم: برخلافِ میل، به کوری چشم،.
مدّعیان: دراینجاادّعا کنندگان درعرصه ی شاعری که بی مایه وتوخالی هستند و برای خودمزیّتی قائلند.
رندانه: چند وجهی، ایهامدار وزیرکانه.
حافظ مثل همیشه، دربیتِ پایانی ، خودرا ازچشم دیگران می بیند.
معنی بیت: برخلافِ میل بی مایگانی که هیچ هنری ندارند ومزّیتی هم برخودقائلند، هوس کرده ام همانندِ حافظ شعر رندانه وچندمعنا وایهام داربسرایم بی آنکه ادّعایی داشته باشم وبی آنکه به تصوّرات وبرداشت های دیگران به ویژه بدگویان وکینه توزان اهمیّتی دهم.
همیشه پیشه ی من عاشقیّ ورندی بود
دگربکوشم ومشغول کارخودباشم
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:
شوق روی چو آفتاب تو بود
کاسمان را در انقلاب انداخت..
علیرضا فرضی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:
درود بر شما و تمام رهروان مکتب عشق
این شعر سراسر شور و شوق و شعور، یا تنظیم بسیار زیبا و صدای دل نشین خانم "مهسا وحدت" در آلبومی به نام "در آینه شراب" و همراهی گروه کر نروژی "اسکروک" به شکل بی نظیری خوانده شده است. دوستداران هنر و معرفت را به شنیدن این اثر فاخر توصیه میکنم
مسعود در ۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:
از مرادت بگذر تا به مرادت برسی
که ز مقصود گذشت آن که به مقصود رسید
بیتهای زیر از زبان مولانا با مفهوم بیت بالا :
جمله بیقراریت از طلب قرار تست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
جمله بیمرادیت از طلب مراد تست
ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
مزدک در ۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
درباره ی صوفی٬ باده و پیامبر: درست است که حدیثی گویا هست که پیامیر گفته شراب مادر همگی پلیدیهاست ولی « صوفی»اینجا همان پیامبر نیست٬ بساکه در چامه های حافظ٬ صوفی اشاره به یک گروه سیاسی ایدیولوژیک آنزمان بوده که دم از دین میزدند تذ آنرا بهانه ی برتری و سروری خود بنمایند . حافظ با این گروه صوفی ( و همچنین زاهد و گروه کبودجامه) ناسازگار بوده.
دیگر اینکه میدانیم که شراب به درجه ی گوشت خوک یا زنا و ... حرام نیست و در دین های پیشاهنگ اسلام ( یهودی و مسیحی) هم حرام نیست و مصلحتا در دو مرحله آنزمان حرام اعلام شد تا عرب دیسیپلین جنگی داشته باشد.
... در ۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۶ - باز آمدن آن شاعر بعد چند سال به امید همان صله و هزار دینار فرمودن بر قاعدهٔ خویش و گفتن وزیر نو هم حسن نام شاه را کی این سخت بسیارست و ما را خرجهاست و خزینه خالیست و من او را بده یک آن خشنود کنم:
خلق ما بر صورت خود کرد حق / وصف ما از وصف او گیرد سبق
این بیت، بیت بسیار مهمی در مثنویه که توضیحاتی در موردش ارائه می کنم.
عبارتی مشهور به عنوان حدیث در منابع مختلف ذکر شده، به این صورت:
«ان الله خلق آدم علی صورته» به این معنی که خداوند آدم را بر صورت خویش آفرید.
این عبارت البته در شکل های مختلفی روایت شده، از جمله:
«خلق الله آدم علی صورته» یا «ان الله خلق آدم علی صورة الرحمن»
خب صحت و سقم این عبارت و چگونگی تفسیر و تبیین اون محل مناقشه بسیاری هست. به چند نکته اشاره می کنم:
اول اینکه این حدیث بیشتر در منابع اهل سنت ذکر شده و شیعه چندان به صحت این حدیث باور نداره.
دوم اینکه به فرض صحت، مسئله اصلی در تشریح مفهوم این حدیث مرجع ضمیر «ه» در «صورته» هست و اختلاف ها هم عمدتاً از همین موضوع سرچشمه می گیره.
اهل شریعت (و به ویژه علمای شیعه) معتقدن این ضمیر به الله بر نمی گرده. اگر مرجع ضمیر الله باشه، باید یه راهی برای فرار از شبهه تشبیه و تجسیم حق پیدا کرد، در حالی که علی به وضوح از تباین وجودی خالق و مخلوق در نهج البلاغه سخن گفته.
برداشت جالبتر از این حدیث در آثار ابن عربی مشاهده میشه. ابن عربی مرجع ضمیر «ه» رو الله میدونه و دقیقاً معتقده که خداوند آدم رو به شکل خودش آفرید. البته ابن عربی هم زیر بار شبهه تشبیه و تجسیم خدا نمیره و با وحدت وجود این موضوع رو توجیه می کنه. اینکه آدم هم جلوه ای از خداست و محل تجلی او. این برداشت هم چندان به مذاق متشرعین خوش نمیاد.
برگردیم به مولوی و مثنوی و بیتی که در ابتدا ذکر کردم. به نظر می رسه مولوی هم به صحت این حدیث باور داشته و برداشتی مشابه برداشت ابن عربی از حدیث داره. حتی مولانا در مصراع دوم این بیت معتقده صفات ما هم جلوه ای از صفات خداست و در بیت بعد هم بیان می کنه چون او هم به دنبال اینه که مورد شکر و حمد قرار بگیره، پس اون شاعر هم نیازمند حمد و سپاس هست.
اما یه سوال، خدا به دنبال حمد انسانهاست؟ چرا مولانا همچین عقیده ای داشته؟ اگر خدا رو نیازمند بدونیم پس تکلیف بی نیازی خدا چی میشه؟ یا شاید اصلا برداشت من از بیت بعد درست نبوده. به هر حال بعید هم نیست خالق واقعا نیازمند حمد و سپاس مخلوق باشه.
با احترام.
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۴:
تو روز قیامتی که از تو
زیر و زبرست شهر و بازار..
ایرانی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳: