ملیکا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
میشه معنی میان بندگی را بباید بست رو بگین
امیر در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
درواقع چندین معنی ومفهوم را هرفرد مییتواند درنظربگیرد،اما همه این معنی ومفهوم ها اشاره به نهایت روابط عرفانی ورهایی در عالم معنی دارد ونشان دهنده این است که تمام روابط بی ارزش درمورد این اصل زندگی ناچیزند وعشق اصالت زندگیست.
لیام در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:
خیام گرداگرد خود هزار هزار انسان بهت زده و خاموش می بیند ، هر کدام با زبان حال می گویند که ما مظهر دست هنرمندی در اقلیم وجودیم ، ما را کوزه گر دهر چنین زیبا و دلربا ساخته و پرداخته است
در آن میان تنها یک تن { خیام } خروشی بر می دارد که ای خفتگان تا کی بی خبری ، تا کی خاموش نشسته اید.
پرده از اسرار بردارید ای بی خبران ، کجاست آنکه شما را آفرید، کجاست آنکه به شما وعده داد تا با او به معامله نشسته اید،
برگرد دایره ی خود ساخته تا چند بی هوده سرگردانید،؟
نیکومنش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:
درود بی پایان بر دوستان جان
-هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد
معنی و مقهوم ابیات:
از یمن دولت همنشینی با آن نگار زیبا روی هستی سعادت نصیب آدمی گشته و پریشانی ها از بین رفته و اسایش خاطر نصیب انسان می گردد
2-حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
انکسی می تواند خود را به بارگاه عشق که بالاتر ازآاستان عقل قرار گرفته برساند که آماده جان بازی باشد
3-دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد
هر انکس که بتواند به کامیابی از لبان سرخ فام شیرین نگارهستی برسد همانند انگشتری سلیمان که اعجاز پادشاهی داشت پادشاه ملک جهان خواهد شد
4-لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد
افرین بر حسن روز افزون نگارم که مجموع زیباییها چون لبان سرخ گونه و طره مشگی دلبرانه را همه را یکجا به تنهایی دارد
5-به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد
توانگرا که احسان نعمت می کنی مراقب باش در این کار اشتباها به ضعیفان و لاغران با چشم خواری ننگری چه بسا گدایان مقیم در کوی عشق باشند که به مقام، بالاترین صدارت ها را به عشرت دارند
6-چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانیها بسی زیر زمین دارد
آن زمان که بر روی زمین زنده هستی و قدم می زنی قدر نعمت توانایی را بدان و استفاده کرده شکر گذار باش چرا که چون درگذری وبه خاک شوی دیگر توانایی انجام هیچ کاری نخواهی داشت
7-بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد
توانگرا دعای مستمندان بلا گردان مصیبتهای جسمی و جانی است پس مراقب باش که دل این خوشه چینان را نشگنی که از خرمن خویش نصیبی نخواهی برد
8صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
ای باد یار اشنای لطیف صبحگاهی ؛بوی یار مرا عطر افشانی کن و رمزی از زیباییهای او به ادمیان باز گو ،تو که خود شاهد بوده ای آن نگار من صدهاخدمتکار بلند مرتبه تر از جمشید و کیخسرو دارد
-و گر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد
به نگار من بگویید اگر ماجرای عشق من و خود را پنهان می کند و عشقش را ابراز نمی کند و به نقدی مرا نمی خرد ،حافظ در مقابل، همنشین سلطان چون تویی را به حکم ازلی پیش خود دارد
سر به زیر و کامیاب
حمید در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:
برای زیبا شدن می تونیم دو بیت اولی را گیومه بزارم تا متن قشنگ شود.
بابک ۲۵۰ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱:
بیت ماقبل آخر: "روی به دیوار کردن" کنایه از شرمندگی و خجالت بردن است. مراقب باش که از روی دوست رو به آفتاب نگردانی، زیرا از این کار فقط شرمندگی نصیب تو میشود.
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:
روز آن باشد که روزیم او بود
ای خوشا آن روز و روزی، ای خوشا..
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:
تو بیا بیتو پیش من که تو نامحرمی تو را..
علی پاکاری در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
هرکسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست احوال من
سر من از ناله من دور نیست / لیک چشم و گوش را آن نور نیست
دوستان نگران نباشید این خاصیت شعر شاعران بزرگه که گنجها رو به دست نا اهلش میدن تا اون رو حفظ کرده و به دست اهلش برسونن چنان الماسی که همچون تیله ای تراش داده شده و به دست بچه ای سپرده باشند، بچه ها با اون بازی می کنن و سرگرم میشن و از گزند سارقان و راهزنان در امان می مونه تا اینکه اهل علم یا معرفتی اون رو دیده و ازش بهره مند میشه.
همان طور که قرآن عزیز می گه «اکثرهم لا یعقلون» ، «اکثرهم لا یعلمون» و «اکثرهم لا یومنون»، شما با غصه زیاد خوردن خودتون رو آزار ندید "خداوند نور خود را کامل می کند هرچند کافران را خوش نیاید".
مهدی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۵ - عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز:
منظور از «ز بند یک قراضه بر نخیزد» دقیقا چیست؟
علی پاکاری در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
هرکسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست احوال من
سر من از ناله من دور نیست / لیک چشم و گوش را آن نور نیست
دوستان نگران نباشید این خاصیت شعر شاعران بزرگه که گنجها رو به دست نا اهلش میدن تا اون رو حفظ کرده و به دست اهلش برسونن چنان الماسی که همچون تیله ای تراش داده شده و به دست بچه ای سپرده باشند، بچه ها با اون بازی می کنن و سرگرم میشن و از گزند سارقان و راهزنان در امان می مونه تا اینکه اهل علم یا معرفتی اون رو دیده و ازش بهره مند میشه.
همان طور که قرآن عزیز می گه «اکثرهم لا یعقلون» ، «اکثرهم لا یعلمون» و «اکثرهم لا یومنون»، شما با غصه زیاد خوردن خودتون رو آزار ندید "خداوند نور خود را کامل می کند هرچند کافران را خوش نیاید".
مهدی کاظمی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۵ - نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند «ما روی مبارک ترا به هنگام وعظ نمیبینیم» و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سؤال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم با ستون صریح:
این عصا همون دلیل اوردن و قیاس کردن مسائل باهم هست چونکه ذهن ما با پیدا کردن و یا تراشیدن دلایل برای موضوعات میتونه اونارو درک کنه مولانا در ادامه همین قدرت بینایی کم رو لطف حضرت جلیل که بینای کامل هست رو محسوب میکنه ...ولی اگر همین عصا و یا ذهن استدلال گر ابزاری برای جنگیدن و تحمیل عقاید شد باید این عصا رو شکوند و خورد کرد
این عصا چه بود قیاسات و دلیل
آن عصا که دادشان بینا جلیل
چون عصا شد آلت جنگ و نفیر
آن عصا را خرد بشکن ای ضریر
خداوند این ابزار عقل و استدلال و این عصا رو بشما داد تا در این راه جلو بیایید اما با همین استدلال و تکیه براین عقل سعی در بیان و اثبات ویا انکار خودش میکنین
...مولانا بازم بمقام ولی و راهنما و مقام سرسپردگی اشاره ای بجا میکنه و میگه ای گروهه افراد کور به چه کاری مشغولید ؟؟یک نفر بینا را در میان خود بیاورید و دنبال او براه بیوفتید و اینقدر به عصای خود محکم تکیه نکنید
او عصاتان داد تا پیش آمدیت
آن عصا از خشم هم بر وی زدیت
حلقهٔ کوران به چه کار اندرید
دیدبان را در میانه آورید
دامن اونی رو بگیر که این عصا رو بتو داد و از قصه حضرت ادم که از بهشت رانده شد درس بگیر حضرت ادم بواسطه این عصا دچار وسواس فکری شد و به گناه تن داد ...مولانا درادامه با تشبیه زیبایی چگونگی کاربرد همین عصا در دست حضرت موسی که تبدیل به اژدها شد و یا به ستون حنانه ای که در نزد پیامبر اسلام به صحبت اومد رو بیان میکنه و میفرماید جمادات هم مثل ما تسبیح خداوند میگویند و در راه دین و شریعت تبدیل به معجزه میشن
دامن او گیر کو دادت عصا
در نگر کادم چهها دید از عصا
معجزهٔ موسی و احمد را نگر
چون عصا شد مار و استن با خبر
از عصا ماری و از استن حنین
پنج نوبت میزنند از بهر دین
اگر راه انبیا نامعقول و نا مناسب بود کی این جمادات به معجزه مبدل میشدند تا عقل را قانع کنند چونکه هرچیری معقولی رو عقل بدون نیاز به اعجاز میپذیرد
گرنه نامعقول بودی این مزه
کی بدی حاجت به چندین معجزه
هرچه معقولست عقلش میخورد
بی بیان معجزه بی جر و مد
این روش نادر که با عقل جور درنمیاد رو ببین که در دل انسانهای نیک بخت مورد قبول واقع میشه
این طریق بکر نامعقول بین
در دل هر مقبلی مقبول بین
این معجزات باعث میشه عقل استدلالی و گوشه ای مخفی بشه مثل دیو و دد(حیوانات وحشی) که از انسان میگریزند به دور دستها پناه میبرند ....منکران هم با دیدن معجزات خودشون رو مخفی میکنند بقول مولانا در زیر گیاه
همچنان کز بیم آدم دیو و دد
در جزایر در رمیدند از حسد
هم ز بیم معجزات انبیا
سر کشیده منکران زیر گیا
تا این منکران در پناه قانون و نیکنامی(ناموس) مسلمانی زندگی کنند تا کسی دورویی و نفاق او نهارو تشخیص نده ...مثل اون کسانیکه فلز بی ارزش رو نقره اندود میکنن و نام پادشاه رو روی اون ضرب میکنند
تا به ناموس مسلمانی زیند
در تسلس تا ندانی که کیند
همچو قلابان بر آن نقد تباه
نقره میمالند و نام پادشاه
ظاهرا هم حرفاشون از یگانگی و اتحاد با دیگران یکیست اما در باطن مثل تخم صرع در نان میمونه که تلخ مزه است و باعث سردرد میشه .. این دسته از ادما که اهل استدلال هستن رو مولانا در این بیت فلسفی لقب میده و میفرماید اونا از روی ترس که حرفی نمیزنن چونکه در این صورت شریعت و دین حق اونهارو برخواهد چید وبر هم خواهد زد
ظاهر الفاظشان توحید و شرع
باطن آن همچو در نان تخم صرع
فلسفی را زهره نه تا دم زند
دم زند دین حقش بر هم زند
دست و پاهای این افراد به مانند همین جمادات تسبیح گو فرمانبردار جانهای این افرادند و اگر چه با زبان تهمت میزنند و در مقام انکار بر می ایند اما دست و پاهایشان بر حقایق گواهی میدهند ..اشاره است به ایه ربانی از کلام الله بدین مضمون:: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
امروز بر دهانشان مُهر مینهیم و دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان به آن چه کسب کردهاند گواهی میدهند.
نیکومنش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:
6-ولی....انچنان از عشق ورزی با کرشمه کمان ابروی نگارم قرار از دست داده بودم که صبر و طاقتم تبدیل به طاقی شد و من که شیوه عاشق کشی چشمان نگارم را دریافته بودم می خواستم عافیت را در گوشه آن طاق پناه گیرم
mobiniqow در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
این شعر نمیگه بهشت و جهنم کشکه بلکه میگه اگه واسه حال بردن از حوری و شراب و این چیزا می خوای بهشت بشین همین کارو رو اینجا انجام بده اونور جای اینکار ها نیست واسه هدف پست خدا رو عبادت نکن
بابا رو نبوس که سوییچ ماشینو ازش بگیری دور دور کنی
درنَیابَد حالِ پُخته هیچ خام پس سُخن کوتاه باید، وَِالسَلام
نیکومنش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:
درود بیکران بر دوستان جان
- یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
معنی و مفهوم ابیات:
حسب اتفاق و عنایت معشوق ساقی وشم سحرگاه دیروز جام وجودم از شراب لعل لبان او چند پیمانه ای پر شد و مذاقم را گرم از شراب عنایت کرد
2-از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
چنان مست گشتم که حسب مرام یاد« شاهد و دلیل راه حقیقت »جوانیم افتادم و او را با تمام وجود یاد کردم و لیکن آن نازین دیگر نبود و دستم از وی کوتاه.
3-در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
تمام مسیرهای« منتهی به حقیقت»جهان را پیمودم تنها داروی نجات و سلامتی در کمین گاه هستی را نظر بازی و معاشقه با چشمان مست عاشق واصل شده یافتم
4-ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق
هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود
ای ساقی و واسطه فیض و حسن میکده معشوقم جام وجودم را دمادم آز باده محبت پر کن و مرا بیخود و عاشق وش کن چرا که هر کسی به کوی معشوق عاشقانه قدم نگذارد صادق نبوده و معشوق به او توجهی نمی کند
5-ای معبر مژدهای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود
ای جان عاشق معطر شده به قدم نگارم، به دوستان این مژدگانی را بده که من در وقت شیرین و رویایی خواب صبحگاهی به وصال معشوق آفتاب چهره ام رسیدم
6-نقش میبستم که گیرم گوشهای زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
رشته طاقت و صبرم از کرشمه کمان ابروی نگارم گسیخت و در پی آن بودم که از با چشمانم به گوشه چشم زیبایش نگاه اندازم ولی...
7گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرم
کار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بود
اگر آن شاه زنده کننده دلها«یحیی)به یاری و مساعدت لشگر دین بر نمی خواست اوضاع ملک دین وهستی دچار وخامت و بی نظمی می شد
-حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود
این افشاگریهایی که حافظ از داستان منظوم پریشان عشق ورزی خویش کرد از آن روی بود که مرغ قدسیه اندیشه اش در دام اشتیاق معشوق افتاده بود وگرنه ...
سربه زیر و کامیاب
ش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
حسین عزیز
سپاس فراوان ، مختصر و مفید نوشتید
شما هم زنده باشید
نیکومنش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
درود بی کران بر دوستان جان
معنی و مفهوم ابیات
- روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
ای معشوق نزدیکتر از جانم سیمای زیبایت را چون گلبرگهای فرو بسته غنچه پنهان کرده ای و هیچ کس آن را ندیده است واز آن در عجبم که هزاران رقیب در عشق رویت چون بلبل مست پیش روی خود می بینم
2-گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
اگر چون من بی مقداری به عشق رخت در کویت پرسه میزند جای تعجبی نیست چون هزاران چو منی در کوی عشقت سرگردان مقیم هستند
3-در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
در مرام عشق فرقی میان عبادتگاه صوفیان ومیکده مستان وجود ندارد وان جا جای بی مکانی و بی زمانی است چرا که پرتو روی
« زیبای عالم هستی »همه جا تلالو دارد
4-آن جا که کار صومعه را جلوه میدهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
آن های و هویی که از ناقوس دیر مسیحیان به فضا منتشر می کنند برای جلوه ارایی بازار کلیسا و کارو بار سازی از نام صلیب است چرا که معشوق در عشق بدون فغان و زور هزاران هوا خواه دارد
5-عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
اگر کسی ادعای عاشقی می کند ولی می گوید که معشوق به او نظر نکرده است ادعای دروغین می کند چراکه درد این اقا درد نیست بلکه خود خواهی است وگرنه طبیب هر جا درد عشق ببیند از عاشقش تیماری می کند
-فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصهای غریب و حدیثی عجیب هست
اینکه فریاد حافظ هزاران سال در گوش زمان شنیده می شود و شنیده خواهد شد یقین بدانید که داستان و حادثه عجیب و غیر قابل بیانی در داستان عشق وجود دارد
سربلند و کامیاب
کمال داودوند در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایشِ خرد:
در این جا در مصرع دوم در این جا نیوشنده به معنی شنونده است
وبیت های زیبا و دلنشین است
کمال داودوند در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۳ دربارهٔ حافظ » مثنوی (الا ای آهوی وحشی):
ایول زیبا ست... مرسی
نیکومنش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸: