همیرضا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰:
مصرع اول بیت هشتم در متن چاپی تصحیح فروغی کلیات سعدی انتشارات امیرکبیر 1386 به این صورت آمده:
«لایقتر از امیری در خدمتت امیری»
در پاورقی عنوان شده:
«در نسخ قدیمی و معتبار به اتفاق «در خدمتت اسیری» و «در خدمتت غلامی». بعضی نسخ متأخر و نسخ چاپی مطابق متن است.»
پاورقی به احتمال قوی به «حضرت» در مصرع دوم اشاره دارد و بنا به قرینه آن که ضبط نسخ متأخر را بر نسخ قدیمی ترجیح داده به نظر من «امیری» دوم اشکال چاپی است و «اسیری» بوده است، چون نسخ متأخر اغلب شامل تغییراتی هستند که به مذاق کاتبان خوشتر میآمده و کاتبان متأخر چنین ضبط عجیبی را حتی اگر اصالت داشته باشد تغییر میدهند!
منصور قربانی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » مجالس سبعه » المجلس الاوّل » مناجات:
پروردگارا تاج بندگی برتارک وجود ما تاراستان راست گردان
عطا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
در بیت اول بجای «کی» باید «که» نوشته شود وگرنه از نظر عروضی اشتباه است
مهدی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲:
البته اگر به لهجه قدیم خراسان و بلخ باشد اونوقت کی درسته... دوستان افِغانستانی هم دقیقا اینطور میخونن...
علی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
اسطرلاب جهت اندازی گیری جهت و ارتفاع ستاره ها و سیاره ها بکار میره و اسباب علم نجوم یا ستاره شناسی هست. رمل وسیله طالع بینی و خرافاتی به اسم تاثیر ستاره ها بر سرنوشت هست. در قدیم به تاثیر سیاره ها و مکان قرار گیریشون در سرنوشت معتقد بودن که البته کاملا غلط و خرافات هست ولی متاسفانه به علت جهل و بیسوادی هنوز هم افرادی معتقدن ستاره ها و سیارات در سرنوشتشون موثر هستن. شاهنامه هم تاریخ مدون ایرانی ها نیست و مخلوطی از اساطیر و افسانه ها و داستانهای عهد ساسانی و قبل از آن هست که فردوسی با استادی به نظم دراورده.
۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:
خانه از پای بند ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
شکل درست این بیت مشهور:
خانه از پای و بند(بست) ویران است
خواجه دربند نقش ایوان است
خا/ج/در/بن/د/نق/ش/ای/وا/نست
خا/ن/از/پا/ی/بن/د/وی/را/نست
بند به معنی پیوند
بست به معنی تکیه
أمین در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
این شعر زیبا توسط الماس شرق ( احمد ظاهر ) خوانده شده
۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲ - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست:
بخندید مرد سخنگوی و گفت
حق است این سخن، حق نشاید نهفت
حق است این و حق نشاید نهفت
۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سرآغاز:
کی آن جا دگر هوشمندان روند
چو آوازهٔ رسم بد بشنوند؟
بزرگان مسافر به جان پرورند
که نام نکویی به عالم برند
تبه گردد آن مملکت عن قریب
کز او خاطر آزرده آید غریب
حکایت غریب است نازنین حکایت ایران و ایرانیان
۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۵ - مدح محمد بن سعد بن ابوبکر:
بطاعت بنه چهره بر آستان
که این است سر جاده راستان
سر جاده نادرست است و درست سجاده است
به طاعت بنه چهره بر آستان
که این است سجاده راستان
۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:
ویرایش
پس پرده بیند عملهای بد
هم او پرده پوشد به آلای خود
خود در اینجا نادرست تست و خد درست است به معنی چهره
آلا در اینجا به معنی سرخی است و آلای خد یعنی سرخی چهره و اشاره به توبه و پشیمانی است.
تابش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
سلام به همه دوستان بزرگوار
از نظرات گوناگون دوستان استفاده کردم سپاس گزارم
یک نکته فقط جهت یادآوری می نویسم و آن اینکه هر کس از ما می توانیم از یک بیت حتی کلمه برداشت متفاوتی داشته باشیم این طبیعی است مناسب تر است که به یکدیگر سخت نگیریم.
معنی بیت زیر را نمی توانم متوجه شوم متشکر می شوم اگر راهنمایی بنمایید
تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
با سپاس فراوان
محمدامین مروتی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید:
غفلت از مرگ و نقش تقوای قلب در سعادت بشر
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر نخست می گوید دست اندازی به مناصب دنیوی برای نشنیدن صدای پای مرگ و نوعی غفلت از این حقیقت است که ما قدم به قدم داریم به آن لحظة موعود یعنی مرگ نزدیک می شویم. در حقیقت سرمان را با مناصب دنیوی گرم می کنیم تا به عاقبت کار فکر نکنیم. لذا بهتر است به چیزی عشق بورزیم که مانند این مناصب، فناپذیر نیست یعنی عشق حق که عین آب حیات و زندگی جاودانی است:
ور تو دست اندر مناصب میزنی
هم ز ترس است آن که جانی میکنی
هرچه جز عشق خدای احسنست
گر شکرخواریست، آن جان کندنست
چیست جان کندن سوی مرگ آمدن
دست در آب حیاتی نازدن
خلق را دو دیده در خاک و ممات
پس شبانه به تصحیح و کاستن از این خیالات بپرداز و به خواب غفلت غرقه مشو:
صد گمان دارند در آب حیات
جهد کن تا صد گمان گردد نود
شب برو، ور تو بخسپی شب رود
شبانه عقلت را پیش بینداز و در احوال خود بیاندیش که آب حیات نیز همدم ظلمات است:
در شبِ تاریک جوی آن روز را
پیش کن آن عقل ظلمتسوز را
در شب بدرنگ، بس نیکی بود
آب حیوان جفتِ تاریکی بود
شیاطین خصم تواند چنان که آب و آتش خصم همند:
تو نمیدانی که خصمانت کیند؟
ناریان خصم وجود خاکیند
پس ابراهیم وار، آب تقوا بر آتش نمرودِ نفس بزن تا زندگیت را به آتش نکشد:
آب آتش را کشد زیرا که او
خصم فرزندان آبست و عدو
بعد از آن این نار، نار شهوتست
کاندرو اصل گناه و زَلّتست
نار بیرونی به آبی بفسرد
نار شهوت تا به دوزخ میبرد
نار شهوت مینیارامد به آب
زان که دارد طبع دوزخ در عذاب
چه کشد این نار را؟ نور خدا
نور ابراهیم را ساز اوستا
تا ز نارِ نفس چون نمرود تو
وا رهد این جسم همچون عود تو
اما نکته مهم روانشناسی که مولانا در اینجا مطرح می کند این است که برای خاموشی آتش نباید با آن بجنگی بلکه باید از آن بپرهیزی. نه "به راندن" یعنی مبارزه بلکه به "ماندن" یعنی رها کردنش. یعنی تقوا پیشه کنی. یعنی مبارزه با گناه هم آن را تقویت می کند. برای آن که تصور کناه را از ذهنت پاک کنی، از آن بپرهیز. یعنی وسواس مبارزه با گناه را هم از ذهن بیرون کن. چنان که آب گل آلود را با صبر و آرامش و دوری کردن از آن می توان زلال کرد نه با به هم زدن مداومِ آن. به تقوی بیاندیش باش نه به گناه. تقوای قلب کار خود را می کند و روی سیاه را سرخ می کند:
شهوت ناری به راندن کم نشد
او به ماندن کم شود بی هیچ بد
تا که هیزم مینهی بر آتشی
کی بمیرد آتش از هیزمکشی
چونک هیزم باز گیری نار مرد
زان که تقوی، آب سوی نار برد
کی سیه گردد ز آتش، روی خوب
کو نهد گلگونه از تقوی القلوب
۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
خلاصه چه "راه" باشد و چه "رای" فرقی ندارد.
"راه"را اگر به معنی "آهنگ" بگیریم معنی درست بدست می آید و با "رای" یکی میشود.
محمدامین مروتی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۱ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاشتر ازین مگو و متابعت نگهدار:
وحی و عرش رحمان
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر اول می گوید هم خداوند و هم ملائکه و هم علما بر تداوم و ابدی بودم خداوند شهادت می دهند ولی همه این گواهی ها در یک مرتبه نیستند این که قران این سه شهادت را با هم می آورد بدین دلیل است که هر گوشی شنوندة شهادت خدا نیست. برای عوام باید علما و برای علما باید ملائکه شهادت دهند. چنان که چشم خفاش یا انسان دچار آبریزش چشم نیز امکان دیدن نور خورشید نیست:
یشهد الله و المَلَک وَ اهلُ العلوم
انّهُ لا ربَ الّا مَن◦ یَدوم
چون گواهی داد حق، کی بود ملک
تا شود اندر گواهی مشترک؟
زان که شَعشاع و حضور آفتاب
بر نتابد چشم و دل های خراب
چون خفاشی کو تفِ خورشید را
بر نتابد، بّسکُلَد اومید را
پس ملائک نیز تجلی نور خورشید و نایب نور خداوندند:
پس ملایک را چو ما هم یار دان
جلوهگر خورشید را بر آسمان
کین ضیا، ما زآفتابی یافتیم
چون خلیفه بر ضعیفان تافتیم
این که در قرآن ملائک دارای دو و سه و چهار بال توصیف شده اند بدان معناست که آن ها نیز مانند ما و مانند اهلّة مختلف ماه، در مراتب مختلف معرفتی قرار دارند:
چون مَه نو یا سه روزه یا که بدر
هر ملک دارد کمال و نور و قدر
زَ اجنحه ی نورِ ثُلاثَ او رُباع
بر مراتب، هر ملک را، آن شعاع
همچو پرهای عقول اِنسیان
که بسی فرقستشان اندر میان
پس قرین هر بشر در نیک و بَد
آن ملک باشد که مانندش بُود
چشم اعمش چون که خور را بر نتافت
اختر او را شمع شد تا رَه بیافت
چنان که پیامبر هم فرمود صحابه من مانند نجوم شما را هدایت می کنند:
گفت پیغامبر که اصحابی نجوم
رهروان را شمع و شیطان را رُجوم
مولانا در اینجا تفسیری مبتکرانه از ماهیت وحی به دست می دهد که سروش در کتاب "بسط تجربة نبوی"، بدان عنایت دارد. خلاصه سخن او این است که ارتباط با خدا برای مردم عادی و عامی باید با واسطه باشد چون تاب نور آفتاب را ندارند. چنان که اعمش یعنی کسی که آبریزش دارد به واسطة این بیماری قادر به دین نور نیست. پس مطابق حدیث، اصحاب نسبت به زمین و زمینیان به مثابة ستارگان و پیامبر به مثابه ماه اند. اما حدیثی هم داریم که عرش رحمان قلب انسان مومن است. اگر مومن به جایی برسد که خداوند در قلبش خانه کند، آنگاه بدو هم وحی مستقیم می شود:
هر کسی را گر بُدی آن چشم و زور،
کو گرفتی ز آفتاب چرخ، نور؟
کی ستاره حاجَتَستی ای ذلیل،
که بُدی بر نور خورشید، او دلیل؟
ماه همان پیامبر است که می گوید من هم مثل شما بشرم با این تفاوت که به واسطة ثیقل دل، به من وحی هم می شود:
ماه میگوید به خاک و ابر و فَی:
من بشر بودم ولی یوحی اِلَیّ
چون شما تاریک بودم در نهاد
وحیِ خورشیدم چنین نوری بداد
ظلمتی دارم به نسبت با شموس
نور دارم بهرِ ظلماتِ نفوس
من پیامبر به زبان تو سخن می گویم چون تاب نور وحی را نداری:
زان ضعیفم تا تو تابی آوری
که نه مردِ آفتاب انوری
تو بیماری و تاب خوردن عسل نداری. لذا من عسل را با سرکه و آب و روغن را با هم قاطی می کنم تا جگرت و هاضمه ات تحمل آن را داشته باشد:
همچو شهد و سرکه در هم بافتم
تا سوی رنجِ جگر ره یافتم
چون ز علّت وا رهیدی ای رهین
سرکه را بگذار و میخور انگبین
اگر دلت معمور و آباد شود؛ عرش رحمان و خانه خدا می شود:
تختِ دل معمور شد پاک از هوا
بین که الرّحمن، عَلَی العرش، اِستوی
حکم بر دل بعد ازین، بی واسطه
حق کند چون یافت دل، این رابطه
این سخن پایان ندارد زید کو
تا دهم پندش که رسوایی مجو
محمدامین مروتی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم:
حکمت خموشی و سرّ پوشی و معنای ایمان به غیب
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر اول مثنوی یکی از دلایل رازداری عارفان را این می داند که اگر همه چیز فاش شود دیگر کسی خدا را بنده نیست. چون عاقبت همه معلوم می شود و حکمت خوف و رجاء از بین می رود. قیامت روز حقیقی تبلی السرائر و فاش شدن همه رازهاست و اقتضای سناریو و سنت خداوند در عالم مادی، برقرار ماندن خوف و رجاست. لذا پیامبر به زید که قیامت و احوال اهل قیامت را به عیان می دید، می گوید از فاش گویی بپرهیز و بر لگام ناطقه ات مهار بزن و عنان زبان در کام درکِش تا پرده های غیب پاره نگردد:
این سخن پایان ندارد خیز زید
بر بُراق ناطقه بر بند قید
ناطقه چون فاضِح آمد عیب را
میدراند پردههای غیب را
خدا می خواهد عاقبت کار در غیب بماند پس آن را جار نزن و بگذار هر کس به عمل خود امید داشته باشد و از سوء عمل خود خوفناک باشد و عبادات و دعاها تداوم یابند:
غیب مطلوب حق آمد چند گاه
این دهل زن را بران، بر بند راه
تگ مران درکِش عنان، مستور بِه
هر کس از پندار خود مسرور به
حق همیخواهد که نومیدان او
زین عبادت هم نگردانند رو
هم به اومیدی مشرّف میشوند
چند روزی در رکابش میدوند
خواهد آن رحمت بتابد بر همه
بر بد و نیک از عموم مرحمه
حق همیخواهد که هر میر و اسیر
با رجا و خوف باشند و حذیر
این رجا و خوف در پرده بود
تا پسِ این پرده پرورده شود
چون دریدی پرده کو خوف و رجا،
غیب را شد کر و فری بر ملا
مگر نه این که متعلق ایمان امور غیبی و نادیده است. ایمان پس از رویت که ارزشی ندارد. مهم این است که از فرط اعتماد به حق به او و سخنانش ایمان آوری:
یومنون بالغیب میباید مرا
زان ببستم روزنِ فانی سرا
سربازی که مرزها را حفظ می کند بی آن که در حضور شاه باشد، ارزشش به مراتب بیشتر از سربازی است که دائما در دربار شاه را می بیند:
بندگی در غیب آید خوب و گَش
حفظِ غیب آید در استعباد ، خوش
کو که مدح شاه گوید پیشِ او
تا که در غیبت بود او شرمرو؟
قلعهداری کز کنار مملکت
دور از سلطان و سایه ی سلطنت
پاس دارد قلعه را از دشمنان
قلعه نفروشد به مالی بیکران
غایب از شه، در کنار ثَغرها
همچو حاضر، او نگه دارد وفا
پیش شه او بِه بود از دیگران
که به خدمت حاضرند و جانفشان
پس به غیبت نیم ذرّه حفظ کار،
به که اندر حاضری، زان صد هزار
به همین دلیل طاعت در دنیا مهم است نه در قیامت:
طاعت و ایمان کنون محمود شد
بعدِ مرگ، اندر عیان، مردود شد
پس ای زید بنا به حکمت الهی لب فرو بند و رازهای غیبی را فاش مگردان:
چونک غیب و غایب و روپوش به
پس لبان بر بند و لب خاموش به
نکته مهمی که از این بحث مولانا مستفاد می شود، معنا کردن ایمان به نحوی نامتعارف است. ایمان برخلاف مشهور، نوعی اعتقاد و توثیق نسبت به غیب نیست بلکه نوعی اعتماد و امید به بشارت دهنده آن یعنی پیامبر و خداست. این نکته ای است که در علم کلام جدید و نزد امثال مصطفی ملکیان و سروش نیز موضوعیت دارد. ایمان هم عنان شک است و آنچه از مومن شک زدایی می کند نه علم به غیب که اعتماد و توکل بدان است. مومن به پیام آور وحی اعتماد می کند بدون آن که از آن سوی پردة غیب باخبر باشد و کل ارزش ایمان در همین اعتماد است. به همین دلیل کلمه ایمان از ریشه امن به معنی اطمینان و اعتماد است. پیامبر امین است یعنی محل اعتماد است. در محاورات روزانه هم ما نمی گوییم ایمان دارم امروز جمعه است چون جمعه بودن یک خبر است و حاکی از غیب نیست ولی می گوییم به قیامت ایمان دارم یعنی به امر نادیده فقط به واسطة اعتمادی که به پیامبر به عنوان یک انسان امین دارم. یا به فرزندمان می گوییم ایمان دارم که در فلان آزمون قبول می شوی یعنی به تو اعتماد دارم نه این که از قبول شدنت خبر دارم.
۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
البته شاید هم در اصل چنین بوده باشد:
چون زن رای بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
که هیچ دور از ذهن نیست.
نیکومنش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:
درود بیکران بر دوستان جان
_روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
یاد ان روز به نیکی باد که در مجلس بزمی به همراه دوستداران و هم کیشان مذهب عشق به یاد وصل محبوب ازلی با هم حلقه انس گرفته بودیم
2_کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
یاد مفارقت ان روز چنان غم سنگینی بر سینه ام فرود اورده است که کام وجودم را چون زهر از تلخی پر کرده است و تنها یاد ان مجلس و بانگ نوشا نوش دوستداران جان جهان که به هنگام حلقه انس به یاد محبوب باهم سر می دادیم و جام وجودمان را از می یاد او پر می کردیم از بار غم جدایی ان روز می کاهد
3_گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
هر چند که ان روز به یاد ماندنی گذشته و ان مجلس انس دیگر تکرار نمی شود و ان دوستان الان نیستند ولی من هر روز ان روز و ان حلقه انس را
را هزاران بار یاد می کنم
4_مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
داستان ان روز این است که منِ مبتلا به درد عشقِ گرفتار دام بلای دوست، با استعانت جمعی از دوستان حقیقت جو به مجلسی خوانده شدم که گره از مشگلات من باز کرد
5_گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
ان مجلس در حواشی زنده رود(زاینده رود)ودر یکی از عمارت های
باغ کاران اتفاق افتاد و همچنان تا امروز چشمانم از حادثه ان روز چون صد رود اشگ ریزان است ولی با این حال یاد ان روز ان مجلس و ان مکان همچنان تسلی خاطرم هست
_راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
ماجرای ان روز به یادماندنی چون رازیست برای حافظ که بعد از این فاش نخواهد شد وصد دریغ و افسوس که ان منعم عشق و رازداران عشق اکنون نیستند
سربه زیر و کامیاب
۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
چون زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
در نیم بیت نخست "بزن" به "راه" برمیگردد:
چو زن راه بازار گیرد راه او را بزن یعنی مگذار این راه را برود و این کار عادی شود.جلوی رفتن او به بازار را بگیر ناسلامتی تو مرد خانه ای
LadyPary در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۰: