حمید زارعیِ مرودشت
کانال تلگرامی بنده:
T.me/berkeye_kohan
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
رموز آتش مهری که برهمن نشکافت
ز اهل دل نشنیدم که نام می گفتند
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
چاپ سنگی هند:
جماعتی که به ناموس ونام می گفتند
به دیر درس ز مستی و جام می گفتند
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:
.
صحیح:
هزار کعبه خراب و هزار کشتهی دوست
کزآن سلامت ، ازین درد و داغ می روید
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
.
نصیحت می کنندم دوستان، ای غم بیا و تو
به خاشاکِ من آتش زن، که این جا باد می آید
.
(عرفیشیرازی)
.
منظورش از باد، نصیحتهای دوستان است که اثری ندارد
.
.
باد است نصیحت رفیقان
واندوهِ فراق، کوهِ الوند
.
(عالیجناب سعدی)
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:
کوششِ بیدست و پایان، از اثر نومید نیست
انتظارِ دام، آخر میکُشد نخجیر را
.
بیدلدهلوی
.
.
دست و پا زدن و تلاشهای در ظاهر بیهودهی ما که در حقیقت موجوداتی کوچک هستیم، آنقدرها هم بی تاثیر نیست
.
وقتی شکاری در دام میفتد، بر اثرِ بی تحرکی و در حالت انتظار قرار گرفتن، میمیرد
.
پس همین تلاشهای کمی که ما میکنیم، خودش ما را از مرگ نجات میدهد. گیریم که این تلاشها به جایی نرسد.
.
به راهِ بادیه رفتن، به از نشستنِ باطل
که گر مراد نیابم، به قدرِ وسع بکوشم
.
(عالیجناب سعدی)
.
.
و از زیباییهای معمول در شعر بیدل چند معنایی بودن اشعارش است
.
اگر در همین بیت (میکُشد) را (میکِشد) بخوانیم معنا متفاوت میشود اما مضمون باز همان است
.
با این رویکرد:
.
کوششِ بیدست و پایان، از اثر نومید نیست
انتظارِ دام، آخر میکِشد نخجیر را
.
تلاشِ افراد بی دست و پا هم در نهایت به نتیجه میرسد، همانطور که دام، در جایی بی حرکت افتاده و تنها تلاشش انتظار کشیدن است، در نهایت موفق به کشیدنِ شکار در خود میشود
.
در هر دو معنا، مضمونِ بیت این است که تلاش کردن، هرچند کم و جزئی، در نهایت نتیجهای خواهد داشت.
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
دلم در دام آن صیاد، مستغنی است، می ترسم
که افتد رخنه ای در دام، تا صیاد می آید
.
یعنی در دام آن صیاد، دلم از هرچیز بی نیاز است و فقط ترسم از این است که تا صیاد بیاید و من را بگیرد، رخنهای در دام بیفتد و من آزاد شوم.
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:
کدامین دوست می آید به نزدیکِ منِ گریان؟
که تا آید برِ من صد قدم، بیرون نمی آید
.
.
یعنی چه کسی میتواند نزدیکِ منِ گریان شود در حالی که از فرطِ گریهی من هر کس به صد قدمیام برسد، چنان در گِل فرو میرود که نمیتواند بیرون بیاید.
.
تنهایی را چه قدر زیبا تصویر کرده است.
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:
نمی دانم که سنگ فتنه در هنگامه می بارد
که این بی رحمی از بیدادی گردون نمی آید
.
.
.
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:
ای بی غمان حذر که غزالان مست یار
فتراک، عمرِ عافیت آمیز می کنند
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:
شمشیر غمزه کند شد آهنگ قتل من
کاین تیغ را به خون و جگر تیز می کنند
نسخهی سنگی چاپ هند
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:
دیده از شاهدِ امید فروبند و ببین
که لبِ شام، به صد ذوقِ سحر می خندد
.
عرفیشیرازی
.
.
اینجا میشود (امید) را همان ایدهآلهای ذهنی در نظر گرفت که چشم آدم را بر خیلی چیزها میبندند.
.
کسانی که به شدت دنبال ایده آل هستند، از دیدن خوبیهای اطرافشان محروم میشوند، چون همیشه چشم به ایدهآلی دارند که نیست!
.
عرفی در این بیت میگوید این امید به ایدهآل، مثل شاهدی زیباست و شما را به خودش متوجه میکند و نمیگذارد زیباییهای دیگر را ببینید.
.
کافیست چشم از این ایدهآلها بردارید تا زیباییهای دیگر به چشمتان بیاید.
.
مثل آدمی که تمام شب به فکر سحر هست و از دیدن زیباییهای شب
محروم میشود
.
مثل مرد و زنی که برای دوستی ایدهآلهای عجیب دارند و تنها میمانند.
.
مثل انسانی که ایدهآل مالی او را از زندگی هرچند ساده باز میدارد.
.
مثل دانش آموزی که ایدهآل دانشگاههای بزرگ، او را از لذت تحصیل در دانشگاه خودش باز میدارد.
.
و خیلی ایدهآلهای بیهوده و دست نیافتنی دیگر.
.
باید پذیرفت آنچه را که نمیتوان تغییر داد
.
بیدل میگوید:
.
حریفِ گوهرِ نایاب نبود سعیِ غواصان
مگر این کامِ دل از همتِ مردان شود پیدا
.
بیدلدهلوی
.
.
یعنی اگر گوهری را پیدا کنید، دیگر نایاب نیست، پس عملا هیچ غواصی نمیتواند آن مروارید دست نیافتنی را به دست بیاورد، چون دست نیافتنی بودن یک ایدهآل است که توی دست نیافتنی بودن معنا دارد.
.
پس فقط از همت مردان و قدرت گذشتن از ایدهآل است که آن مروارید دست نیافتنی (که همان بی نیازیست) به دست میآید.
.
.
عمران صلاحی میگوید:
.
این راه چه ماه میتواند باشد
هر گوشه پناه میتواند باشد
از مقصدمان سوال کردم، گفتی:
مقصد خودِ راه میتواند باشد
.
عمران صلاحی
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:
بیت سوم در نسخهی چاپ سنگی کتابخانهی هند به جای (تاختم) ، (باختم) اومده
عرفی بسی ملاف که بر چرخ باختم
مردی کنون بتاز که بختت سوار شد
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:
در بیت چهتارم، مصرع دوم، (بادیه) همزه ندارد
به شومیِ دلِ از عافیت رمیدهی من
ز کوه و بادیه، آوارگی به شهر آمد
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:
به دلق و برد و تسبیحِ نکو از ره مرو عرفی
که از تقوای زاهد شیوهی تزویر می زاید
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:
طلب کن دایهای کش زهر بیرون آید از پستان
که طفلان هوس را تشنگی از شیر می زاید
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
صحیح:
شکوه تاج شکستند و تخت مرگ زدند
ز هم (هنوز) نهان تخت و تاج می طلبند
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
صحیح: عنان دین و دل من ز کف رود عرفی
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:
صحیح:
گر سر دهیم گریه، ببینی که اشک ما
تنها نه از مژه، که ز هر تار مو چکد
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:
صحیح:
دارم گمان که نامهٔ عصیان شود سفید
ده قطره اشک اگر ز پی شست و شو چکد
حمید زارعیِ مرودشت در ۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۴ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:
صحیح:
ز نام توبهام آیینه زنگ میگیرد