nabavar در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۱ - حکایت حجاج یوسف:
گرامی هفت
ممنون از تفسیر شما
ولی خون ریختن مد نظر بوده ، چون آنکه نطع می گستراند بقیه کارهارا هم میداند ، از جمله ریگ ریختن ، شمشیر آماده کردن ، لباس مخصوص پوشیدن ، و ،،،
nabavar در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۸:
نصیر جان
جادهٔ پیسپر تسلیمم
هر چه آید به سرم میگذرد
در جاده ی تسلیم و رضا راه می سپُرم
زنده باشی
موعود در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱:
هو 121
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند ...
رضا در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:
کنون که میدَمد از بوستان نسیم بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یار حورسرشت
می دَمد: می وزد.
بوستان: جائی که سرشار ازعطروبوی دل انگیزاست،بستان، باغ
حور: زیباروی بهشتی
حور سرشت: کسی که فطرت پاک وذات زیبائی دارد.
احتمالاً موسم بهاراست وحافظ عزیز، با درکِ لطافت وصفای باغ وبوستان، به وَجد آمده وعواطف واحساساتِ درونی را درقالبِ این غزل زیبا وشورانگیز بیان نموده است.
معنی : اینک که(موسم بهاراست و) ازباغ وبوستان نسیم شورانگیزی یه لطافتِ نسیم بهشت می وَزد، من هم به اتّفاقّ یاری زیبارو که همانندِ حوریان بهشتیست باجامی شراب، ازاین نعمت استقبال می کنم وبه عیش ونوش می پردازم. بااین یارحورسرشت وجام شراب سعی می کنم فضا رابهشتی تربنمایم.
عاشق ورندم ومیخواره به آوازبلند
این همه مَنصب ازآن حورپریوَش دارم
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز
که خیمه سایه ی ابراست و بزمگه لبِ کِشت
لافِ سلطنت: ادّعای پادشاهی کردن
خیمه: چادر، کنایه ازآسمان گنبدیست.
بزمگه: مجلس ِ عیش ونوش، بزمگاه
لبِ کشت: کنارکشتزار
معنی بیت: امروز که موسم بهاراست ونسیم بهشت مَشام فقیر وغنی را می نوازد، گدای تهیدست چرا نتواند ادّعای پادشاهی کند؟ زمین وزمان سرشار ازنعمتِ رایگان است هرکسی می تواند بادرکِ این زیبائیها خودرا خوشبخت وکامران ببیند، نیازی به دارایی وثروت ومکان نیست، چشمهارابایدشست جوردیگربایدنگاه کرد. ببین که سایه یِ ابر چگونه بسانِ خرگاهِ پادشاهان، خیمه ای خیال انگیز برافراشته نموده وکنارکشتزاران چه سان باشکوه وشورآفرین گسترده شده است.
ساقیا سایه ی ابراست وبهار ولبِ جوی
من نگویم چه کن اَراَهل دلی خود توبگوی
چمن حکایتِ اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشت
اردیبهشت: در اوستا، اَشَه وَهیشتَه و در پهلوی اُرت وَهیشت مرکّب از دو جزء است : اول اَرتَه به معنی درستی و راستی و پاکی و تقدس . دوم وهیشته صفت عالی از وِه به معنی به و خوبست.معنی ترکیبی این لغت به معنی مانند بهشت باشد چه ارد به معنی شبیه و مانند آمده است و چون این ماه وسط فصل بهار است و نباتات در غایت نشو و نما و گلها و ریاحین تمام شکفته و هوا در نهایت اعتدال ، بنابراین اردیبهشت خوانند.
بِهِشت: ازدست دادن
معنی بیت: دراین ماه اردیبهشت،باغ وچمن وصحرا، به راستی که تصویری ازبهشت را منعکس کرده و این پیام را بازگومی کند که هرکسی که نقد را(عیش ونوش دراین فضارا) به امیدِ عیش ونوش فردا(روزقیامت) ازدست دهد عاقل نیست.
درعیش نقدکوش که چون آبخورنماند
آدم بِهِشت روضه ی دارالسّلام را
به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
عمارت : آبادانی ،بازسازی ونوسازی
برآن سراست: درسرقصد دارد
ازخاک ما بسازدخشت: یعنی سرانجام روزگار ماراخواهدکُشت وماتبدیل به خاک بی ارزش خواهیم شد که تنها به دردِ خشت درست کردن می خورد. روزگارقصد دارد ماراباشدّت تحقیر کند.6
معنی بیت: با پرداختن به عیش ونوش، سعی کن دلت رابازسازی کنی وبا شادی آبادش کنی، چراکه روزگار قصد دارد ازخاکِ جسم ما خشتهای بی ارزش بسازد وماراتحقیرکند. پس هشیارباش پیش ازآنکه روزگار قصدش راعملی کند تو دست بکارشو وتامی توانی به عیش ونوش بپرداز.
خیز ودرکاسه ی سرآب طربناک انداز
پیشترزانکه شود کاسه ی سرخاک آنداز
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چوشمع ِصومعه افروزی ازچراغ کُنِشت
پرتو: فروغ ،روشنایی، بازتاب
چو: زمانی که
شمع: چراغ
صومعه: خانقاه صوفیان
افروزی: روشن کنی
کُنشت: آتشگاه زرتشتیان
درخوانش این بیت باید درنظرگرفته شود که "وفا مجوی زدشمن" یک جمله است و"پرتوی ندهد مربوط به مصرع بعدیست. بعضی ازشارحان به این نکته توجّه نکرده ومعناهای عجیب وغریب برداشت نموده اند! معناهایی که شارحان دیگری رامی طلبد تا آم معناها رامعنی وبرای عموم قابل فهم سازند!
معنی بیت: ازدشمن انتظاروفاداری وحمایت نداشته باش به همان دلیل که: زمانی که بخواهی چراغ صومعه را ازآتش زرتشتیان وام گرفته وروشن کنی مطمئن باش که نتیجه ی دلخواه نخواهی گرفت، اینچنین چراغی روشنایی نخواهدبخشید.چرا؟
چون صومعه باید خودش،منبع نور داشته باشد. چراغ و روغن وفتیله وآتش باید ازخودش باشد تا روشنایی تولید کند، روشن نگاهداشتنِ چراغ باآتش دیگران موقّتی خواهدبود کاری که صومعه داران می کنند!
سئوال دیگر اینکه مگرمی شود ازدشمن انتظار وفاداری داشت؟
باید دانست که حافظ دراینجا به صوفیان وصومعه داران طعنه می زند که شمازرتشتیان را دشمن می پندارید امّا چراغ صومعه ی خودرا به آتش آنها روشن می کنید! پس شما که چیزی ازخودتان ندارید هرگزتوفیقی حاصل نخواهیدکرد.این کارشما پرتوی درپی نخواهدداشت !
باید به فکرتهیّه ی منبع روشنایی باشید. باید همانند چشمه ای باشید که ازخودش آب داشته باشد. شما چشمه ای درست کرده اید که پیوسته به درون آن آب می ریزید تاپابرجا بماند! این چشمه دیر یازودخواهدخشکید.
زکُنج صومعه حافظ مجوی گوهرعشق
قدم برون نه اگرمیل جستجو داری
مکن به نامه سیاهی ملامتِ من ِ مست
که آگه است که تقدیربرسرش چه نوشت؟
نامه سیاهی: سیاه بودن ِکارنامه ی اعمال، کنایه از گناهکاربودن.
معنی بیت: ای صوفی،ای زاهد وای مدّعی، حافظ ِمست رابه گناهکاری، شرابخواری ورندی متّهم نکنید، سرزنشم نکنید که چرا چنین کردم وچرا چنان گفتم برای اینکه هیچ کس نمی داند که سرنوشت اوچگونه رقم خورده است. به هرکس دراین دنیا نقشی سپرده شده تا نقش خودرا بازی کند. نباید کسی را به بهانه ی اینکه نقشش مثبت است یامنفی سرزنش کرد. دنیا صحنه ی بازیگریست، خالق هستی تهیه کننده وکارگردان، وماهمه بازیگرانی هستیم که وظیفه داریم نقشمان را به نحواحسن بازی کنیم. هیچکس گناهکارنیست و نباید کسی مورد سرزنش وملامت قرارگیرد.
مکن دراین چمنم سرزنش به خودرویی
چنانکه پرورشم می دهند می رویم
قدم دریغ مَدار از جنازه ی حافظ
که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت
جنازه: تابوت حامل جسد
معنی بیت: درادامه ی بیتِ قبلی، خطاب به واعظ وزاهد وعابد:
حافظ اگرچه گناهکاراست، رند وشرابخوار است، لیکن ازآنجاکه مردم آزاری نکرده،فضولی درکاردیگران نکرده، ریا وتزویرننموده ومیل به ناحق نشان نداده است به مددِلطف وعنایتِ بی نهایتِ دوست راهی بهشت می شود،بنابراین بدبین مباشید، به رحمتِ بی پایان خداوند ایمان داشته باشید ودر تشییع جنازه ی حافظ شرکت کنید تابرای شمانیزازاین بدرقه ثوابی نصیب گردد چون حافظ درتمام عمرخود عاشق بوده، گناهکارهم که بوده باشد بی شک اهل بهشت است.
بهشت نصیب ماست ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند.
نصیر در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۸:
با عرض ادب و احترام ! این شعر توسط احمد ظاهر خواننده نابغهء افغانستان حدود چهل سال پیش در قالب آهنگ درآمده است.
معنی یکی از بیت های این شعر زیبا را نمیدانم اگر لطف کنید برایم توضیح دهید، ممنون میشوم.
جادهء پی سپر تسلیمم
عبدالحسین سبحانپور در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
ترک شیرازی کیست؟جواب این سوال را فقط کسانی می دانند که قشقایی ها را می شناسند.
کورش در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
سلام دوستان گرامی. این آوراز همانطور که میدانید خیلی فبل تر توسظ علیرضا افتخاری در دستگاه شور آواز افشاری خوانده شده و بسیار دلنشین و زیباو روحنواز است. توصیث میگنم این اجرا را هم گوش کنید.
متشکرم
بهزاد عابدینی در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
جناب شائق بسیار بسیار متشکرم بابت توضیحات و تفاسیر نابی که ارائه میکنید
محمدرضا در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:
پیش او از درد همی نالیم ولیک
دردِ زو دلدارِ ما درمانِ ماست
اکبر خلیلی در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:
باسلام
به نظر می رسد در یک بیت مانده به آخر، واژه "بهر" باید "بحر" به معنی دریا نوشته می شد و دلیل و قرینه آن، واژه "در" به معنی مروارید است که در مصرع دوم و پرورده ی صدف است و جایگاه صدف هم دریا است.
بهرام در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » ترکیبات » انتقاد از انجمن همت:
در مصرع اول بیت ششم، «کشیان» باید «کآشیان» باشد.
کمال داودوند در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳:
6642
رضام در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره:
برداشت این حقیر
مولانا در این داستان صورت انسان را به زاهد خشک تشییه و اصل وجودش را به بعد از چشیدن می الهی به وجد و سرور تشبیه کرده و کنیزک همان نفس اوست که بعد از مست شدن به اله همچون خمیر در دست نانوا شکل میگیرد
ز قبل مستی صورت انسان عربده آغاز میکند که همان منم زدنها و میدانمهاست و جفا بر آمده که تقدیر اوست
خشک و بی مغز و تهیست و چون با عشق آشنا شد تمامی قشرها را میدهد و خلاص میابد
والله اعلم
۷ در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۴ - در معنی شفقت بر حال رعیت:
دو بیت بالا نمودی است بسنده از ایران آشفته در روزگار پایانی ساسانی
جهانبینی سعدی در همین چند بیت آمده:
شنیدم که جمشید فرخ سرشت
به سرچشمه ای بر به سنگی نبشت
بر این چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند چون چشم بر هم زدند
گرفتیم عالم به مردی و زور
ولیکن نبردیم با خود به گور
چو بر دشمنی باشدت دسترس
مرنجانش کو را همین غصه بس
عدو زنده سرگشته پیرامنت
به از خون او کشته در گردنت
جاوید مدرس اول رافض در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
**************************
**************************
تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
........................................
اغلب شاعران اصطلاحات شطرنج را در شعر خود استفاده کرده اند
در این بیت نیز مولانا همین کارو کرده
رخ ، و طرز حرکت آن دوسویه و راست
بیذق یا بیدق (سرباز ) فقط یکخانه حرکت دارد
فرزین ،وزیر هم مثل فیل حرکت میکند هم مثل رخ
این ها مهره های بازی مهره بازی در شطرنج هستند
که مولانا با اشاره به نوع مُهره به طرز حرکتشان نیز اشاره کرده
>>>>>>>>>
حافظ گوید:
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
........و
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
.......و
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
کسی نبود که دستی ازین دغا ببرد
غایبانه= چشم بسته شطرنج بازی کردن است.
......و
مباش غره ببازی خود که در ضرب است
هزار تعبیه در حکم پادشاه انگیز
ضرب است یعنی مهره در حال خورده شدن توسط مهره حریف است زیر ضرب و در حال زده شدن است
تعبیه = آرایش مهره ها ضمن بازی برای برد و حمله و دفاع
۷ در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۱ - حکایت حجاج یوسف:
به سرهنگ دیوان نگه کرد تیز
که نطعش بینداز و خونش بریز
به سرهنگ دیوان چشم غره رفت که برایش بساط بینداز و خونش را بریز
به نظرم ریگش بریز درست تر است یعنی بساط کشتن را فراهم کن جناب سرهنگ و او را به دژخیم و میرغضب بسپار
چون با هر بار کشتن نمیخواستند رنج آماده سازی سفره دیگر را داشته باشند بر روی آن ریگ میریختند تا خون بر روی آن بچسبد نه نطع.شاید ریگ انداختن نشان کم ارزش بودن یا بی ارزش بودن و خوار کردن مقتول هم بوده باشد.اینگونه که دیده میشود ارزش نطع بیشتر از جان و خون محکوم بوده است.
نطع به معنی هر چیز که پهن کردنی باشد برای انجام کاری مانند سفره،صفحه شترنج،پوست جانور|بساط
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۲:
ابهامی در بیت اول هست که در دنباله غزل روشن میشود که این ترش رویی نه با او بلکه با دیگر ترش رویان است و به خاطر آنان خود را ترش رو و ناراضی و شاکی نشان میدهد
انسان باید با خود راستی به خرج دهد وبا دیگران از ناراستی نیز بهره بگیرد
اولین قربانی راستی با دیگران سیامک است پهلوانی که دروغ را نمی شناسد و به جنگ اهریمن میرود که با فریب و دروغ آشناست
هم دروغ و هم راستی دو هنر در انسان است که باید به زیبایی و کار آمدی بهره برداری شود یکی با درون خود و با دوست و یکی با جامعه و بیرون
جلال دین در کتاب ماه نامه (مثنوی) به بررسی دروغها در انسان میپردازد و در غزلهایش هنر راستی را به نمایش میگذارد و از شمس و خورشید میگوید
اگر انسان ظرفیت این دو را نداشته باشد در تنگنا است و در ستیزه با دیگران که در چارچوبهای کوچک هستند قرار میگیرد
انسان باید وجود خود را آن اندازه گسترش دهد که هم آب و هم آتش در او به آسانی کار کنند
هر چند که جلال دین از هستی تنها شیرینی و خنده، رخس و هماهنگی، نور و روشنی دریافت میکند ولی دیگران این طور نیستند و میتوانند ترشی و خشکی، رشک و ستیزه را نصیب خود سازند، از هستی همه گونه صفت و ویژگی قابل دریافت است زیرا لطیف و بی پایان است و هیچ چارچوب و فرمولی ندارد
همان گونه که نصیب جلال دین هم شمس تبریز شده است که هر چه بگوید از اوست و اگر باز بیاید همه گفتار او راست و بی پرده بیرون میآید
نیکومنش در ۷ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:
درود و سپاس
اقای سیسکانی عزیز نال در ارتباط معنایی با ناله تن بوده و این تصویر را تداعی می کند که وجود عاشق از جور معشوق چون نی تو خالی شده و ناله های عاشق از نی تن خسته او به گوش می رسد و نمی تواند معنی نعل را داشته باشد .
مجید محمدپور در ۷ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۶:
ارتفاع ولایت : عایدات مملکت . ارتفاع به معنی محصولی که از زمین بردارند نیز هست .
nabavar در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۴ - در معنی شفقت بر حال رعیت: