گنجور

حاشیه‌ها

علی عباسی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۹ - در وصف بهار و مدح خواجه علی‌بن محمد:

یکی از زیباترین قصاید منوچهری که اول بار اشاراتی از آن را در رساله دکتر شفیعی کدکنی،صور خیال..،دیدم و شیفته آن شدم،خاصه ایماژهای بینظیر و فراوانی که از باران میدهد...درینجا با مراجعه به برخی منابع،شرح بعض مشکلات را مینویسم:
بت=زیباروی(مجازا)
فرخار=شهری در ترکستان
گل بی خار=کنایه از می سرخ بی دُرد(صافی)
گُل بَربار=گل ناچیده
آمد شدن=آمد ورفت
قوّال=ترانه خوان،سرودگوی
ممزوج=آمیخته،مخلوط
گُهربار=گوهرریز
ریشه ی دستارچه=تارآویخته ازحاشیه ی دستارچه
زبرجدگون=سبزرنگ
شبگیر=سحرگاه
طَر0ف=کناره،گوشه وکنار
بیضه=گلوله ای توخالی که درآن مواد خوشبو میگذارند
کافور ریاحی =نوعی کارفورخوشبوی
بَیرم حمرا=پارچه نازک سرخ
اِدرار=درین بیت در مقابل تعجیل به معنای ربزش پیوسته و آرام
مَشّاطِه=شانه کننده،آرایشگر
زبَر=روی،بالا
ماورد_(مخفف ماءَ الورد عربی که از ریشه ی وَرت فارسی گرفته شده)=گلاب
ناشکفیده=ناشکفته
سیّار=گَردان،ریزان
هموار=نرم،یکنواخت
به نگار=درای نقش ونگار
تبخاله=تبخال،جوشی است که به سبب حرارت و شدت تب پدید می آید
دمیده است=برآورده است
عقیق=درین بیت مجازا به معنای سرخ لب
خوید(خید)=غلّه سبز نارس
سیماب=جیوه
زنگار=زنگ فلزات،مجازا سبز رنگ
خیری(بروزن پیری)=گل شب بو،همیشه بهار و خجسه
سمن برگ=گل یاسمن
طومار=ورق پیچیده،برگ لوله شده
مُل=شراب
شَرر=اخگر،پاره آتش
شَرَر مُرده=اخگر خاموش شده
عَلَم نار=عَلَم آتشین
سوسن کوهی=سوسن کبود یا لاجوردی
گنبددوّار=کنایه از آسمان
نسرین=گل نسترن
خَوی=عرق
زنخ=گودی گونه
لُعلبت فَرخار=زیباروی فرخار
شَمر=آبگینه،برکه ،استخر
امطار(جمع مطر)=باران ها(قطرات باران)
مرکز پرگار=نقطه ای که نوک ثابت پرگار برآن قرار میگیرد
#معنای بیت(مرکز نشود دایره و آن قطرهء باران/صددایره در دایره گردد به یکی بار)::مرکز،خود نمیتواند دایره شود ولی این قطره ی باران که در آب می افتد،یکباره تبدیل به تعداد زیادی دایره های تودرتو میگرددد.
جنبش صعب=لرزش شدید،تکان سخت
آرَد رفتار=حرکت میکند
انگیزد=ایجادکند
زُنّار=کمربندی که زردشتیان به کمر میبستند برای تمییز از مسلمین،رشته متصل به صلیب که مسیحیان به گردن می آویزند،درین بیت کنایه از موج است.
سِلاقطون=نوعی پارچه ابریشمی زردوزی شده که در بغداد بافته میشد
نَهمار=بسیار...معنی بیت::آن دایره باپرگار کشیده،ازجای خود حرکت نمیکند و این دایره (که بر سطخ آب است) ازتکان شدید حرکت میکند.هرگاه باران ازین نوع دایره ایجاد کند،بوسیله باد درآن چین و شکن و موج پدید می آید،گویی سطح آب،عَلَمی از از پاره سفید است که از وزش باد به حرکت درآمده است.
به قوّت=سخت،شدید
ایدون=اکنون،اینگونه،اینچنین
دیدار=پدیدار،مشهود
سیمین منقار=منقار سفید،اشاره به حبابهایی که از برخورد قطره های باران با سطح آب ایجاد میشود
آهن سوده=براده ی آهن
مغناطیس=سنگ آهن ریا
.
.
.
باقی را بعدا مفصل تر مینویسم

 

محمد در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

این شعر زیبا رو جناب داوود آزاد هم در یک قطعه موسیقی بسیار زیبا خوانده اند... در این عشق بمیرید...

 

ابراهیم در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:

درود به همه عزیزان
من هم هر دو قطعه این دو عزیزو شنیدم و لذت بردم
سلیقه و ذایقه موسیقیایی هر کسی فرق میکنه و یک نوعی رو میپسنده و دلیل نمیشه که اون نوع دیگه مشکلی داره
بنده نوازنده تنبور هستم و از هواداران مرحوم سید خلیل
و این قطعه ایشون بسیار پر حس و عالی هستش و ساده دلنشین آهنگسازی شده ، از حق نگذریم سعید فرجپوری هم بسیار زیبا آهنگسازی کردن و همایون هم دلنشین خوانده

 

ستاره در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:

چه زیبا بود این غزل...

 

رضا اعرابی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

سلام و درود بر همه دوستان فرهیخته و اهل ادب
در پاسخ به پرسش علی جان:
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
آنچه از دیدگاه اهل سلوک ناپسند است ، گرفتاری به مسایل روزمره حیات حیوانی است. باید عرف و عادت را شکسته ، از اعمال و احوال ناسازگار با اصول روزمرگی برای رسیدن به مقصود بهره گرفت. بنابراین معنای بیت این است:
کام و توفیق خود را در کارهایی جستجو کن که بر خلاف جریان عادی و روز مرگی هستند ،چنانکه من جمعیت و آرامش خاطر خود را از زلف پریشان یار بدست آوردم.
برگرفته از کتاب آب طربناک اثر دکتر سید یحیی یثربی

 

سروش در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

منطقی است در زمان واماندگی انسانها دست به دامن چیزی یا کسی می شوند نه دست به ساعد. حافظ هم دست به دامن ساقی سیمین ساق بوده و با معنی امروزین اندر دامن منافات داره.

 

کسرا در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:

حضرت سعدی می فرمایند
چشمم از زاری چو فرهادست و شیرین لعل تو
عقلم از شورش چو مجنونست و لیلی روی تو

 

کسرا در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:

بی نظیره این دو بیتی

 

میثم شفیعی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۴:

دوستانی که میگن محسن چاوشی ملودی حماسی نزاشته رو این شعر و ملودی بی ربط گذاشته بدونن که محسن چاوشی غریب به پنج سال بخاطر این تراک مجوز انتشار کل آلبوم من خود آن سیزدهم رو نداشت. بیت الحاقی محسن چاوشی به این غزل هم توسط وزارت ارشاد حذف شد که میخوانید"از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن/
ای سرفراز مردی مردانه بر سرش زن" . چندین ملودی و تنظیم حماسی محسن چاوشی بر روی این شعر مجوز نگرفت. محسن چاوشی هم با اضافه کردن آوای گروه کر که میگه"صبر ای ایران"به اول تراک پیامش رو کاملا رسوند. درود بر محسن چاوشی

 

ر غلامی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:

با سلام. موصم گل را به موسم گل اصلاح کنید.

 

داود بیخیال در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۱ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸:

از آن روزی که چون وحشی به دام عشق افتادم
برآمد از دل پر درد چون ناقوس فریادم
تو گویی لطف ایزد میشود از مهرت ایجادم
تو چون رفتی به سلطان فراقت ملک دل دادم
غرض از دل اگر رفتی نخواهی رفت از یادم
********
چو سلطان غم عشقت رهایی داد از بندم
شدم سیر از وجود خود عدم را آرزومندم
بیاد آمد مرا روزی که داد استاد این پندم
مکن بر عهد این شیرین لبان هر تکه ای همدم
که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم
************
خوشا روزی تن من کشته آن خنجرت گردد
یکی از جان نثاران تو ام گر باورت گردد
همین خواهم پس از مردن تنم خاک رهت گردد
اگر روزی غبار آید به گرد دامنت گردد
بدان کز صرصر عشق(یا هجر تو) تو دوران داد بر بادم
**************

کلا چهار بخش پنج مصرعی بود که یک بخش را فراموش کرده ام اما در دفتری نوشته ام پیدا کنم اضافه خواهم کرد

 

بهروز در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

عطارد مشتری باید متاع آسمانی را
یعنی تاجر واقعی کسی است که مشتدی کالای آسمانی باشد

 

رضا حیدری در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:

درود خدمت تمام ادبای عزیز
خیام همانگونه که در پانوشت رباعی دیگری عرض کردم هرگز پوچگرا نبوده است زیرا از یک منجم کسی که روح ستارگان و افلاک رو می شناسد و زندگی آنان رو به تصویر میکشد نمی توان پذیرفت که به ذات احدیت معتقد نباشد فی الحال این رباعی به یک اصل روانشناسی اشاره دارد همانگونه که تمامی اساتید و دانشمندان گفته اند درگیر گذشته ات نباش چون یاس ناامیدی ، انزوا و خشم می آورد و به فردایی که نیامده است نیاندیش چون ترس ودر آخر یاس و ناامیدی خواهد آورد . این رباعی علی الخصوص بیت دوم تاکید بر این دارد که در لحظه زندگی کنیم و از زمان حال لذت ببریم و زمان حال رو به گونه ای بسازیم که آینده خوبی ساخته شود چون امروزمان همان فردای دیروز است
شاد باشید و پاینده

 

بهروز در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

قرینان نهانی مراد به احتمال زیاد فرشتگان نگهبان است

 

بهروز در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

مقترن :
دوست، رفیق، محشور، مصاحب، مقرب، مونس، همدم، همصحبت، همنشین

 

بهروز در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

مهی مریخ چشم ارزد چراغ آن جهانی را
یعنی انسان بزرگ منشی که از گریه و تضرع چشمانش چون مریخ سرخ شده است.

 

بهروز در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

. عطارد در نزد یونانیان رب النوع سخنوری و بازرگانی بوده است

 

رضا حیدری در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:

این شعر و مصرع دوم بیت دوم به این موضوع اشاره دارد که ما در مقابل گذر ایام نا چیز و ناگزیریم و روزگاری خواهد آمد که ما حتی از روی سنگ نوشته سنگ قبرمان هم برای کسی شناخته نخواهیم شد و یا حتی خاک پیکرمان در کارگه کوزگری اسبابی برای استفاده آیندگان خواهد شد پس مغرور از بودنمان نباشیم و همواره متواضع باشیم چون خاک .
برداشت دیگر از این رباعی بر خلاف عده ای که بنا دارند خیام رو پوچگرا جلوه دهند به این دلالت دارد که پیکر انسان از خاک آفریده شده است بدست کوزگر دهر و در رستاخیز دوباره بر می خیزد

 

بهروز در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

مشتری . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) ستاره ای که سعد اکبر است . (منتهی الارب ). ستاره ای از سیارات فلک ششم که آن رابه فارسی برجیس نامند. (از اقرب الموارد). نام ستاره ای که بر فلک ششم است . اهل تنجیم آن را سعد اکبر دانند و آن را قاضی فلک نیز گویند، به فارسی برجیس و به هندی برهسپت و خانه ٔ اوقوس و حوت و شرف او در سرطان . (از غیاث ) (از آنندراج ). خانه ٔ او حوت و قوس است و بیت الشرف او در سرطان است . (مفاتیح ). سیاره ٔ میان زحل و مریخ . خطیب فلک . قاضی فلک . هرمزد. اورمزد. زاوش . برجیس . هرمز. احور. قاضی چرخ . خانه و بیت او در برج قوس و حوت است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام ستاره ٔ برجیس که آن را ستاره ٔ برووخسپی و زاوش و زواش و زوش و فروزد و مژد و آورسر و هورمز و هورمزد و سعد اکبر و قاضی فلک نیزگویند. (ناظم الاطباء). بزرگترین ستاره ٔ منظومه ٔ شمسی و قطر آن 142000 کیلومتر است و دوازده قمر دارد. مدار این سیاره مابین مریخ و زحل است . (از لاروس ). یکی از بزرگترین سیارات منظومه ٔ شمسی که بعد از زهره به چشم ما درخشان ترین ستارگان است . و از زمین 1295 مرتبه بزرگتر و فاصله اش تا خورشید 778 میلیون کیلومتر است . و در هر 9 ساعت و 55 دقیقه یک بار دور خود می گردد (حرکت وضعی ) و هر 11 سال و 315 روز یک بار دور خورشید می گردد (حرکت انتقالی ). این سیاره دوازده قمر دارد که چند تای آنها بوسیله ٔ گالیله و ماریوس در سال 1610 م . کشف گردید و آخرین آنها که کوچکترین قمر این سیاره است در سال 1951 م . کشف شده است :
فروزنده چون مشتری بر سپهر
همه جای شادی و آرام و مهر.
فردوسی .
چو قیدافه را دید بر تخت گفت
که با رای تو مشتری باد جفت .
فردوسی .

 

khayatikamal@ در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۷۹:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 5340

 

۱
۲۹۷۷
۲۹۷۸
۲۹۷۹
۲۹۸۰
۲۹۸۱
۵۰۷۹
sunny dark_mode