گنجور

حاشیه‌ها

مهرداد پارسا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

من نیز با دیدگاه مزدک در باب تفاوت «واقعیت» و «حقیقت» هم‌داستان هستم. حقیقت آن چیزی که ما از جهان انتظار داریم و همیشه معیارها و خواست های بشری در آن دست اندر کار است؛ لیک واقعیت امری است که وجود دارد و فارغ از تمایلات و برداشت های درونی ماست.
حتی خطاهای حسی ما نیز واقعیتی از واقعیت های جهان است، اما برداشت درونی ما از آن می تواند حقیقت باشد. یعنی مثلا اینکه نور یک ستاره پس از مرگش به چشم ما می رسد در کلیتش آن یک واقعیت است که از سرعت نور و فاصله مادی آن ستاره تا زمین ناشی شده. اما اینکه ما پیش خودمان بگوییم این ستاره الان هنوز هم وجود خارجی دارد و خود را از لحاظ فضا-زمان هم تراز آن تصور کنیم از کم دانشی و محدودیت فهم ما ناشی می شود نوعی «حقیقت» شخصی است.
البته که نمی شود گفت آن ستاره ضرورتا امروز وجود ندارد. چون باز فضا-زمان را نمی توان به طور مقطعی مورد قضاوت قرار داد و آن ستاره در آن موقعیت فضا-زمانی خود هنوز هم می تواند موجود تصور شود. می بینیم که حتی درک ما از مسائل فیزیک هم آلوده به «حقایق درونی»ای است که از بدفهمی مسائل ناشی می شود.

 

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
زهرهجری چشیده‌ام که مپرس
این غزل احتمالاً کنایه ایست به صوفی مشهورشاه نعمت الله ولی.
این صوفی پرآوازه درغزلی شروع به تعریف وتمجید ازخود کرده وادّعانموده که درسیرو سلوک به مقاماتی رسیده است!
احتمالاً حافظ تحت تاثیراین غزل قرارگرفته وبه منظوربه رُخ کشیدن ِ قدرت عشق ونشان دادن مناظرزیبا وخیال انگیزطریق عشق، تصمیم به خَلق این اثرزیبا (درپاسخ به صوفی شهر) گرفته است.
غزل شاه نعمت اله:
رنج عشقی کشیده ام که مپرس
دُرد دردی چشیده ام که مپرس
در طریقی که نیست پایانش
بروبحری بریده ام که مپرس
دیده ام صورتی که دیده ندید
معنی ای را شنیده ام که مپرس
گفته ام نکته ای تو را که مگو
خط به حرفی کشیده ام که مپرس
بلبل مست گلشن عشقم
ز آشیانی پریده ام که مپرس
عاشق و رند و لاابالی وار
ازجهانی رسیده ام که مپرس
بنده ای وا فروختم به بها
سیدی را خریده ایم که مپرس
باکمی دقّت درمضامین وعبارات این غزل، صحِت ِگمانه زنی درشان نزول غزل حافظ بشرحی که گذشت قوّت بیشتری به خودمی گیرد. امّا نکته ی مهمتراینکه : درمقایسه ی این دوغزل است که آدمی به جادوی کلام حافظ،قدرت وپختگی درسخنوری، اعجازقلم ،زبان وبیان رندانه ولطایف شعری خواجه ی شیراز پی می برد وبی اختیارزبان به تحسین می گشاید.
معنی بیت: درطریق عشق درد ورنجهایی متحمّل شده ام که بازگویی آنهاازعهده ی زبان وقلم خارج است ازشدّت درد زهرتوانسوزهجران مپرس وهیچ مگو ازمیزان رنج های جانگدازی که ازدوری دوست کشیده ام مپرس که گفتنی نیست.
گفتگوهاست دراین راه که جان بگدازد
هرکسی عربده ای این که مبین آن که مپرس!
گشته‌ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده‌ام که مپرس
اگرگمازنی ما درمورد شان نزول غزل درست بوده باشد بی تردید این بیت نیزپاسخی به ادّعای شاه نعمت اله است که بازبانی نه چندان شاعرانع می گوید:
دیده ام صورتی که دیده ندید
معنی ای را شنیده ام که مپرس
امّاچنانکه ملاحظه می شودپاسخ حافظ چقدرلطیف وحس انگیزاننده وزیباست.
معنی بیت: همه ی جهان را گشته وهمه ی باورها واعتقادات رابااشتیاق کاویده وسرانجام دلبر ومعشوقی برگزیده ام که همه ی خوبیها وزیبائیها رایکجا دارد مپرس که نمی توان بازبان وقلم به شرح آنها پرداخت.
دلفریبان نباتی همه زیوربستند
دلبرماست که باحُسن خدادادآمد
آن چنان درهوای خاک درش
می‌رود آب دیده‌ام که مپرس
در هوای : در آرزویِ
معنی بیت: آنسان درآرزوی خاک بارگاهِ دوست، سیلاب اشکم جاریست که شرح آن قابل توصیف وبیان نیست مپرس
ترسم که اشک درغم ما پرده دَرشود
وین رازسربه مُهربه عالم سمرشود
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده‌ام که مپرس
معنی بیت: من ازدهان همین دلبری که برگُزیده ام دیشب سخنانی شنیده ام که هرعاشق دلداده ای آرزو دارد آنهارااززبان معشوق خویش بشنود مپرس که ناگفتنیست.
سرفراگوش من آورد به آوازحزین
گفت ای عاشق بیچاره ی من خوابت هست؟
سوی من لب چه می‌گزی که مگوی؟
لب لَعلی گزیده‌ام که مپرس
معنی بیت: برای من بالب گزیدن تذکرمی دهی که اسراردلم رابیش ازاین برای دیگران بازگونکنم امّانمی دانی من چه حالی دارم من دوش لبِ لَعل وآبداری را بوسیده ام که مپرس من هنوزمست ومدهوش آن بوسه هاهستم.
درقلم آوردحافظ قصّه ی لعل لبش
آب حیوان می رودهردَم زاقلامم هنوز
بی تودرکلبه ی گدایی خویش
رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس
معنی بیت: ای محبوب درفراق تو درکلبه ی درویشی وفقیرانه ی خویش، درد ورنجهایی رابه تنهایی کشیده وتجربه کرده ام که به شرح نمی آیند وبازگفتنی نیستند.
زبان خامه ندارد سر ِ بیان فراق
وگرنه شرح دهم باتوداستان فراق
همچوحافظ غریب درره عشق
به مقامی رسیده‌ام که مپرس
در طریق عشق ومعرفت،همانند حافظ غریبانه وبی کس، به جایگاهی رسیده ام که دورازانتظاروتصوّراست باور کردنی نیست مپرس.
تاگنج غمت دردل ویرانه مقیم است
همواره مراکوی خرابات مقام است.

 

هـ کـ ش در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۳:

درود بر شما.
در بند پنجم شاید بجای واژه ی "بشکن"، واژه "برشکن" درست تر آید.

 

محسن در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

آق دکتر
The Tongue of the Unseen
این گنده ،،،ی ها جاش اینجا نیس

 

شاهرخ در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

چقد خوب بود که موسیقی هم داشت . مرسی

 

۸ در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

جناب دکتر
نخست بفرمایید ای واژه های حرامزاده :
دوما ، سوما را از کدام زبان به عاریت گرفته اید
پس به کار حافظ برخیزید

 

دکتر رحمت مظاهری سیف در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

اوّلا˝، وضعِ توالیِ ابیاتِ غزلها، در دیوان های جاری، غم انگیز است، که جای توضیحش اینجا نیست. من در کتابم، The Tongue of the Unseen, سعی کرده ام این اشکال را، تا آنجا که ممکن است، بر طرف کنم. اینجا هم بیتِ چهارم بی جا آمده است. همینطور که محتوی می رساند، چنین اعترافی معمولا˝ در آخرِ نامه می آید— یعنی باید خطّ ششم باشد. خطّ هفتم پاسخی است به نویسنده، که میگوید: به هر طریقی که دلت میخواهد، بگو.
دوّما˝، در همین خطّ چهارم، برای، ؛من این حروف نوشتم...،؛ خانلری دارد: ؛من این دو حرف نوشتم...،؛ که هم جاری تر است و هم قشنگتر.
سوّما˝، یکی از حاشیه نویسان که تفسیرِ این غزل را کرده است، ابیاتِ پنجم به بعد را ، به عنوانِ واضح بودن، بدون تفسیر گذاشته است! مشکلترین بیتِ این غزل، بیتِ پنجم است که ایشان مختسر گرفته اند! ممکن است برایمان معنا کنند.
.

 

فرامرز در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۵:

سلام بر دوستان جان .
از آنجایی که در این آشفته بازار روزگار ما که نه نیازی به بازگویی آن است نه قصد آزردن دوستان دل و جان است ، چیزی که میتواند حال ما را بهبود ببخشد و از پس آن حال دیگرانی که در اطراف ما هستند را نیز ، فرو رفتن در افکار بزرگان شعر و ادب این سرزمین است .
پس بیاییم به جای این سنت نا میمون که هر کجا جمعی است همگان در بحث و جدل و مرافعه بر سر اقتصاد و سیاست و... هستند ، ما که پیشتر و بیشتر از آنها پی به این معجون روح افزا برده ایم ، آنان را نیز گوش کشان بر سر این خوان بی دریغ بنشانیم .
شاید که اندکی از وضع موجود را بهبود توانستیم داد با همگانی کردن مباحث اینچنینی و سخن گفتن از یافته هامان با دیگران ، به جای مباحث بیهوده و کسالت آور .
نکند که خدای نا کرده حال خوبمان را از دیگران دریغ کنیم .
"هواداران کویش را چو جان خویشتن داریم "

 

محسن ، ۲ در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۴ - پایه و دیوار:

قفل سیمم بنزد سیمگر است
پردهٔ اطلسم ببازار است
سفارش ساخت قفلی از نقره به نقره ساز داده شده ، از بازار هم پرده ی اطلس به زینت می آید

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

عیسی لب روح‌بخش تو دید....

 

شیرازی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:

در دیوان قدیمی اینجانب این بیت درج شده
بیار باده بخور زانکه پیرمیکده دوش
بسی حدیث غفور و رحیم و رحمن گفت

 

شیرازی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:

در تعدادی متون این بیت درج شده
بیار باده بخور زانکه پیرمیکده دوش
بسی حدیث غفور و رحیم و رحمن گفت

 

شیرین در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در تنبیه و موعظه:

این قصیده از سعدی نیست 1371 اضافه شده

 

سوره ص. در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

کرد این خیال وهم غلط‌کار، کان غبار * تا دامن جلال جهان‌آفرین رسید
بنظر می‌رسد شاعر بنحوی شاعرانه گفته است: «نعوذبالله حتی خداوند هم در غم حسین به عزا نشست. »ـ در واقع شاعر می‌داند که این حرف کفر است ولی توصیف‌های جان‌گداز و سوزناکش را نمی‌تواند متوقف کند انگار. می‌گوید خیالات برم داشته و می‌دانم اشتباه، ذاتِ خیال و وهم است ولی انگار خود خدا هم عزادار شده...
بنظرم این برداشت با بیت بعدش هم باز تاکید می‌شود که می‌گوید خداوند بری از ملال و غم است (همچنانکه از شادی و سایر احساس‌ها بری است که خصیصه بشر است نه خداوند) ولی باز هم حس شعر وادارش می‌کند بگوید بهرحال خداوند می‌داند ملال چیست چون جای هر دو یکی است (هم خداوند و هم احساسات بشری در «دل» جای دارند). بیشتر، شاعرانگی‌ست.
در همان بند در ابیات قبل هم حرف از آنست که غبار غم آنچه با حسین (ع) کردند رفته است به عرش و انبیا و اولیا را به عزا نشانده و در اوج و در آخر بند می‌گوید حتی نعوذبالله به خود خدا هم رسیده این عزای عظیم...

 

نظیف در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

همچنان یک بیت دیگر در این نسخه ذکر نشده است:
ای غم اگر زر شوی ور همه شکر شوی
لب بندم گویمت خواجه شکر خوار نیست

 

نظیف در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

در این نسخه یک بیت فراموش شده:
غصه دران دل رود کز هوس او تهیست
غم همه انجا شود کان بت عیار نیست
لطفا تصحیح نمایید
دکتر الهی قمشه ای نیز این بیت را بار ها در سخنرانی های خویش اضافه کرده است

 

بهزاد در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۴ - پایه و دیوار:

قفل سیمم بنزد سیمگر است
پردهٔ اطلسم ببازار است
این بیت معنیش چی میشه؟ ممنونم

 

هما در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

بیت پنجم ، مصرع دوم ، قافیه اشتباه است
قافیه صحیح : نصیبست

 

علیرضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرج است و بس
جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش
در غزلی دیگر با همین مضمون میفرماید
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشا کنان بستانیم

 

اعظم در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):

این جور که شما از ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و ... نوشتید ، فکر می کنم این چند بیت هم جا مونده باشه. لطفا اینها رو هم اضافه کنید تا این خزعبلاتتان تکمیل گردد.!!!!!!
مشکلاتی که هست در دولت
همه را از دلار می بینم
می رود این "ترامپ" لا مذهب
دولتش برکنار می بینم
سوریه می شود شبیه بهشت
و اسد بر قرار می بینم
حوثیان در یمن شوند پیروز
دشمنان در مزار می بینم
در عراق مقتدای صدر حاکم
جعفری برکنار می بینم
ماهیان در میان کوهستان
فیلها بر چنار می بینم
مردمان غرق در جهالت و فقر
و بزرگان چه خوار می بینم
و.......
جز تاسف خوردن بر این جهالت و نادانی مردمان ما چه می شود گفت که در طول تاریخ هر کسی به یک بهانه ای برگرده آنان سوار شده است!!!!!!!!!

 

۱
۲۴۵۴
۲۴۵۵
۲۴۵۶
۲۴۵۷
۲۴۵۸
۵۲۰۷