گنجور

حاشیه‌ها

سعید در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

دوستان پیشنهاد می کنم حتماً این شعر را با آواز استاد ناظری گوش بدهید. در آلبوم صدای سخن عشق. به نظرم بهتر از خواندن ناظری دیگر معنا ندارد.

 

سعید در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

دوستان پیشنهاد می کنم حتماً این شعر را با آواز استاد ناظری گوش بدهید. در آلبوم صدای سخن عشق. به نظرم بهتر خواندن ناظری دیگر معنا ندارد.

 

برگ بی برگی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

با آن همه بیداد او وآن عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او ، یا بر زبانم میرود ؟!
این ظلم و بیداد از طرف کیست ؟ و آن عهد چگونه عهدی بوده است که که از سوی عارف اینچنین سست و بی بنیاد توصیف شده است ؟ در حقیقت این ظلم ظلمی ست که از جانب خود انسان به انسان شده و حال وی را اینچنین نزار نموده است و این ظلم از آنجا آغاز شد که قرار بوده است انسان پس از ورود به این جهان برای شناخت این جهان مدتی کوتاه با چیزهای مادی این جهان آشنا شده و سپس به اصل خدایی خویشتن بازگردد اما به دلایل مختلف با چیزهای این جهانی هم هویت شده و اصل خود و هدف از آمدن به این جهان را فراموش کرده و حتی آن پیمان و عهدی که با آن هشیاری بینهایت داشته که مشهور است به پیمان الست را به کلی از یاد میبرد و سر گردانی و پریشانی او از همین جا آغاز میشود .عرفا که عاشق وصل دوباره به اصل خود هستند و میخواهند دوباره به او زنده شوند این را بیماری عاشق دانسته و میگویند" علت عاشق ز علتها جداست /عشق اسطرلاب اسرار خداست " حال به شکوه و فغان عارف از اصل خود که از جنس زندگی است باز گشته و می بینیم شاعر از خود پرسشی دارد که آیا این درخواست بر آمده از درون سینه و بصورتی واقعی میباشد ویا برگرفته از ذهن وبصورت زبانی است و او به درستی میداند که اصل خدایی انسان صدمه ندیده و صدمه و بیداد بر صدف وارد شده است و نه بر گوهر ، پس همواره راه بازگشت گشوده است.بیت پایانی این غزل نیز بسیار زیباست :
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا
طاقت نمیآرم جفا کار از فغانم میرود
و در اینجا خدا یا زندگی و اصل انسان به انسان یاد آوری میکند که این فغان و فریاد شایسته نیست چرا که بی وفایی و نقض عهد از سوی ما بوده است اما خدا و یا هستی طاقت جفا و ستم کاری نداشته و از شکوه و شکایت و فغان عار دارد پس به محض فضا گشایی انسان و طلب اصل خود بسیار زود این دعوت را لبیک گفته و آغوش میگشاید و از آن یگانه هستی انتظاری جز این نیست.

 

محسن،۲ در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

فاخر جان
می گوید تو می خواهی عیب مرا بگویی ، در صورتی که من از آنچه که تو می بینی و می خواهی بگویی بد تر هستم ، من عیب وایراد خودم را از تو بهتر می دانم

 

دیاّن در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:

غزلی همچون این غزل منسوب به حافظ نیز هست که در برخی کتب غزلیات حافظ میجود است با این مطلع
ای پیک پی خجسته چه نامی فدیت لک
هرگز سیاه چرده ندیدم بدین نمک .
در لغت نامه دهخدا ذیل کلمه "فدیت" به این غزل حافظ اشاره کرده است

 

محمدرضا فاخر در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

معنی بیت آخر رو میشه توضیح بدید ؟ ممنون

 

شفیق در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۳۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:

گمان کنم بیت چهارم با این حدیث نبوی مناسبت داشته باشد:
"حاسبوا قبل ان تحاسبوا" حساب خود را کنید پیش از آنکه به حساب شما برسند.
و این بیت از صائب تبریزی:
حساب خود اینجا کن آسوده دل شو
میفکن به روز جزا کار خود را

 

شفیق در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

سروده ای بی مانند از استاد سخن!
خود من هر کجا سروی می بینم، این دو بیت را برایش می خوانم:
ای سرو بلند قامت دوست
وه وه که شمایلت چه نیکوست
در پای لطافت تو میراد
هر سرو سهی که بر لب جوست

 

برگ بی برگی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

برگشت یار سر کشم ، بگذاشت عیش سرخوشم
چون مجمری بر آتشم کز سر دخانم میرود
دوستان ، بنظر میرسد سرکش در اینجا به معنی سر زدن میباشد بدین معنی که وقتی آن یار اصلی که ما را هرگز رها نکرده و پیوسته به ما سرکشی کرده و حال ما را پرسش میکند به من سر میزند پس آن عیش سرخوش بگذاشته (میرود) و آن عیش سرخوش چیزی نیست جز شادی که ما از چیزهای این جهانی طلب میکنیم و البته که همه آن شادی و عیش ها گذرا هستند که با آمدن یار اصلی آن سرخوشی های ناپایدار محو خواهند شد .. سر کشی یار برای همه ما انسانها ملموس بوده است چرا که بارها این احوال پرسی های او را با تمام وجود حس میکنیم و البته که او ما را به حال خود رها نکرده است و مولانا در این رابطه میفرماید ؛ از حد خاک تا بشر چند هزار منزل است /شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت و با این بیت مولانا نیز در می یابیم که آن یار اصلی پیوسته به سر کشی و احوال پرسی ما آمده و ما را رها نمی کند و در مصرع دوم این بیت زیبا میفرماید در این لحظه ناب سرکشی یار، از شوق وصل او همچون توده ای از آتش می شوم که همه هم هویت شدگی ها و وابستگی های این جهانی که در سر دارم مانند دود به هوا رفته و از بین می روند .عرفان در این اثر جاودانه موج میزند پس آن به که خاموشی گزیده و مانع حظ دوستان نشوم .
موفق و در پناه حق باشید

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:

ای دوست به دوستی قرینیم ترا/هرجا که قدم نهی زمینیم ترا، در مذهب عاشقی روا کی باشد/عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا. خدایا در دوستی باما قرینه هستی و میتوان گفت اندیشه و تن ما با جان ما قرینه است و هردو مکمل هم هستند. رسم عاشقی نیست که ماهمه جهان را تو می بینیم ولی ترا نمی بینیم چرا.

4

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳:

دل گفت که تا شوم همه یکتائی ، آن دلی که بدنبال یاری هست تا به یکتایی برسد یا با عشق او با او یکی شود وبه حقیقت و یکتایی رسیده ایم و اگر عشق واحدی را تمام مردم جهان با عشق پیروی نمایند تمام پیروان یک قانون خود نیز متحد خواهند بود واین یگانگی است

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:

البته منظور از دریا دل همان لطف ونور خداوند است که در دل انسان چون بتابد یا بیافتد گنج دل یا همان جان انسان زنده گردد وتن چو صدف دهان گشوده یعنی چون گنج صدف درون دل آن است و تا دهان نگشاید و مروارید درون خود را با دادن جان خود میدهد تن انسان نیز تا از جان نگذرد چون صدف گنج دلش آشکار نمیگردد

 

شیدا در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:

بجای واژه ایوار، اگر دیوار بکار برده شود به لحاظ معنایی شبگیر عاشق به دیوار دوخته میشود
نظر اساتید چیست؟

 

ناصر در ‫۵ سال قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

میشه یکی بت پرستی رو برای من معنا کنه
برای خودش یک بت درست کرده ، اسمشو گذاشته خدا ، بعد برای او شعر سروده
هرچه صفت خوب انسانی ست رو به او نسبت داده
راستی ، اگر به جای خدا لفظ ” هیچ “ را می گذاشت نیز تمام این صفات را می توانست برای هیچ بگوید :
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی

 

آرمین عبدالحسینی در ‫۵ سال قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۶ - ببرگ لاله رنگ آمیزی عشق:

لطفا اصلاح بشه:
به برگ لاله رنگ آمیزی ای عشق
به جان ما بلا انگیزی ای عشق
اگر این خاکدان را واشگافی
درونش بنگری خونریزی ای عشق

 

ابوالفضل در ‫۵ سال قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

سلام،
انچه از دل بر آید بر دل نشیند، رودکی روشندل است، و زیبا سروده است، اینکه در شعر تغییراتی انجام دهیم اشتباه محض است، این شعر رودکی بعد از گذشت چندصد سال هنوز دلگرمی می اورد، و وقتی که خودم شخصا میخوانم اهنگ وطن میکنم و دلتنگ وطن میشوم، ایجاد تغییرات در شعر بی لطفی و خیانت است به سراینده،

 

محمد عرفان در ‫۵ سال قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:

با سلام
در نرم افزار گنجور رومیزی (ویندوز) نوشته شده:
با چشم نمیبیند یا...
در صورتی که یا چشم نمیبیند یا... درست است.
در سایت درست است اما در نرم افزار اشتباه است.
:)

 

محسن،۲ در ‫۵ سال قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

زززز
اول آنکه جفت به مانای همسر هم می تواند باشد
دوم ، بله خدا در قرآن مرد است
همیشه لفظ ” هُوَ “ برای خدا بکار برده شده
سوم ، آدم یک کتابی برای خودش می بافد

 

ایمان آل‌طاها در ‫۵ سال قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۷:

آنچه مخاطب مولاناست قطعا خداست، اما خدایی که از خودشناسی و خداشناسی ایشان نشات گرفته است درکی متفاوت با درک عامه مردم است و از آنجا که (هر کسی از ظن خود) خدای خود را خواهد شناخت لذا تعبیری متفاوت بیان خواهد نمود و از حقیقت شعر دور خواهد بود.
چنان که خود می‌فرماید:
هر چه اندیشی پذیرای فناست
آنچ در خاطر نیاید، آن خداست

 

زززز در ‫۵ سال قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

یعنی چی که " تو زن و جفت نداری، احد بی زن و جفتی " ؟
اصلا مگر خدا مرد است که زن داشته باشد یا نه؟

 

۱
۱۹۸۷
۱۹۸۸
۱۹۸۹
۱۹۹۰
۱۹۹۱
۵۰۵۶
sunny dark_mode