گنجور

حاشیه‌ها

امیر در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

جناب آقای همایون سلیمانی
باسلام
این بیت در درجه ی بالایی از تصاویر و مضامین عرفانی به مقوله شوق دیدار به قیمت تیغ خوردن یا گردن زده شدن اشاره دارد. به این مضمون که
اگر سر از تنم جدا کنند، به شرط آنکه فقط یک نظر محبوب خود را ببینم، همان یک نظر دیدن به اندازه خون بهای صد نفر چون من که عاشق یار هستم ارزش دارد.
این حالات و تصاویر عرفانی بر اوج ارادت و اشتیاق وصل حتی به قیمت فنا در محضر دوست تاکید دارد.
امیدوارم از ادا نمودن حق مطلب بر آمده باشم.
بر این بنده ناچیز ببخشید کاستی ها را...
بدرود

 

امیر در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

جناب آرمین
باسلام
ساختار و کلمات و تعابیر هر شعر یا غزلی معرف سبک و هدف آن است
در این غزل مشخصا کلمات و تعابیر معروف در ادبیات عرفانی به کار رفته و به هیچ عنوان جنبه زمینی در آن متصور نیست
در اشعاری از باباطاهر عریان و عمر خیام نیشابوری می توان عشق زمینی را یافت
در پایان توصیه میکنم هنگام نقدو نظر جنبه ادب و حرمت نیز رعایت شود
موفق باشید

 

آریا در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:

در بیت هفتم یک ایراد وزنی وجود دارد. باید اینگونه نوشته شود:
آن یکی خر داشت، پالانش نبود
یعنی "و" در آنجا اضافی است. با تشکر

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

(در این غزل نیز 11 بار واژه "نیست" آمده است با توجه به نسخه قزوینی 8 غزل پشت سر هم، قافیه "نیست" دارد که ایهام به نیستی و فنا دارد)

 پیوند به وبگاه بیرونی

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید:

حکایت پسر هارون الرشید2
دوم با همین گلیمی که بندگی خداوند را کرده ام کفنم کن.
سوم این مصحف( قرآن) را پیش هارون ببر سلامش برسان و چنین بگوی:
سلامت گفت و گفتا گوش می داد
که در غفلت نمیری همچو من زار
که من در غفلت و پندار مردم
ندیدم زنده گی مردار مردم
( زندگی حقیقی در ورای پندارهای ماست)
این را گفت و جان داد، خواستم ریسمانی در گردنش اندازم، هاتفی زبان گشود که ای جاهل شرم نمی داری با دوستان ما چنین می کنی:
رسن در گردن شخصی میفگن
که چون چنبر نهادش چرخ گردن
( از بزرگی فلک در برابرش سر خم می کند)
به دل گفتم که ای عاقل بپرهیز
چه جای این رسن بازی است برخیز
پس از دفنش، وقتی مصحف را پیش هارون آوردچنین گعت:
درآن جهد کن کز من پند گیری
میان ملک مرداری نمیری
که گر مردار میری ای یگانه
چو مرداری بمانی جاودانه
(اگر دلت زنده نباشد و بمیری همیشه مردار خواهی بود)
... که دنیا پرده جان تو باشد
ولی دین شمع ایمان تو باشد
از شنیدن این جملات و آگاهی از وفات فرزندش بسیار اشک ریخت
و مزارش را زینتی فاخر کرد و خبر آورنده را از ثروت بی نیاز کرد‌
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
+ نوشته شده در جمعه یازدهم مهر 1399 ساعت 10:55 ب.ظ توسط مهدی صحافیان | نظر بدهید
دریافت هایی از مثنوی الهی نامه فریدالدین عطار نیشابوری 23
حکایت پسر هارون الرشید( مقاله 16)
در تاریخ آمده است که هارون فرزندی زاهد و با فضیلت داشت‌ مادرش زبیده در نوجوانی او را با خادمان برای تفریح به صحرا فرستاد در راه تابوتی دید خادم در جواب پرسشش از مرگ چنین گفت:
جوابش داد کان جسمی که جان یافت
ز دست مرگ نتواند امان یافت
فرزند از هیبت مرگ شب نخوابید و صبح از شهر بیرون رفت و دیگر پیدا نشد.تا این که پاک مردی چنین خبر آورد از او:
وقتی خانه ام نیاز به کار گل داشت .در بازار جوان لاغر و زرد رنگی دیدم گفتم کار گل توانی کرد پاسخ داد که من فقط شنبه کار می کنم.از این رو به سبتی معروف بود.به خانه بردمش اندازه دو مرد کار می کرد. هفته بعد دنبالش رفتم گفتند آن دیوانه همیشه در آن خرایه است.
او را در حالت زاری و مرگ دیدم گفتم بیا در خانه تا از تو مراقبت کنم.به سختی پذیرفت سپس نشانه های مرگ در وی آشکار شد:
مرا گفت سه حاجت دارم ای دوست
برون می باید آمد با تو از پوست
وقتی جانم ازین قعر چاه زندان بالا آمد( دنیا به چاهی مانند شده که در زندانی است و ما هم در ته چاه)، ریسمان به گردنم انداز و در چهار طرف شهر بگردانم و بگو این سزای آن است که بر خدای جبار برتری جوید.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 

احمد عابدی در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مراثی » در زوال خلافت بنی‌عباس:

در یکی از کتابهای مرحوم استاد باستانی پاریزی خواندم که خواجه نصیر طوسی بخاطر سرودن بیت اول شعر سعدی و احترام به خلیفه عباسی، یک سیلی به سعدی زده است. البته مرحوم استاد باستانی پاریزی اینرا با تردید میگفت و بر صحت آن اطمینان نداشت.

 

علی در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:

مبادا در این غزل یعنی نباشد.
درد مارا در جهان درمان مبادا (=نباشد) بی شما
...

 

دکتر صحافیان در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

آستان تو تنها پناه من است( مایه آرامش و حال خوشم) سر سودایی ام، احوال خویش را به این درگاه می سپارد.
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ( خانلری: تیر)ما به جز از ناله ای و آهی نیست
در برابر بدخواهان حال خوشم به مقابله برنمی خیزم، یک آه و ناله ام برای از میان رفتن دشمنی او( یا اثر دشمنی) کافی است.
3- چرا از شیوه خراباتی خود دست بردارم( خواست دشمن) که بهترین شیوه جهان است( برای رسیدن به حال خوش)
4-( با داشتن این حال خوش) اگر زمانه ناموافق همه دستاورد زندگی ام را بسوزاند، به اندازه برگ کاهی برایم ارزش ندارد.
5- دلبسته و وابسته چشمان فریبنده معشوق موزون اندامم( خانلری: قد) که چنان به خویش فریفته است که جز خود نمی بیند( تکبر صفت حق و زیبنده اوست و در مرحله ذات با خودش عشق می بازد و به کسی نمی پردازد.آنکه خدایی شود نیز در لحظه اتصال به حق می تواند چنین باشد)
6- در پی آزار دیگری نباش، جون در آیین رندان گناهی جز آزردن دیگران نیست( آزار دیگران پیامد از بین رفتن حال خوش در آدمی است)
7- تو پادشاه کشور زیبایی هستی، پس آهسته تر برو که عاشقان بسیاری را آزرده ای و به دادخواهی آمده اند.
8-دام های زیادی در راه است( و از بین برنده حال خوش)به زلف تو پناه می برم( گرچه زلفت هم دام است اما از دام های دیگر نجات می دهد)
9-گنجینه دلم را سرگردان زلف و خالت نگذار( با دل خودت پیوند بده) که هر سیاهی لایق این گنجینه نیست.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

 

امیرشریعتی در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:

سلام بر گنجور و گنجوریان عزیز
در خصوص این غزل زیبا و صدای جادویی محسن نامجو که بسیاری از کارهاشو شنیدم و دوست دارم باید به عرض برسانم که در دو جا مرتکب بی دقتی در ادای صحیح کلمات شدند، ابتدا اینکه " جِیبِ قَصَب " رو " جَیبِ قُصَب " ادا کردند و بعد اینکه " هر چند کازمودم " رو " هر چندو کازومودم " ادا میکنند....
در مورد دوم شاید بخاطر هماهنگی ملودی آهنگ با وزن و ضرباهنگ شعر مجبور بودن که اینطوری بخونند، هر چند که اگر به صورت صحیح هم میخونند لطمه ای به موسیقی زده نمی شد. اما در مورد واژهء " جِیبِ قَصَب " قطعا دچار لغزش در ادای درست واژگان شده اند....
اما در کل کار بسیار زیبا و شورانگیزی ارائه داده اند.
و مهمتر از همهء اینها جناب نامجو طیف وسیعی از نوجوانان و جوانان این روزگار رو با اشعار بزرگان ادبیات و شعر آشناکرده و آشتی داده اند...
پرگویی بنده رو به بزرگواری خود عفو نمایید

 

کاظم ایاصوفی در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۱۴ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶:

مصراع اول بیت اول باید با کس شروع شود نه کسی

 

علی پور مقدم در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۹:

دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی ای جوانمرد شاد
ای جوانمرد راد" درست است بنا به گفته‌ی بعضی اساتید

 

SaeedEminem۲ در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۶۲:

این شعر در آلبوم «یادگار دوست» استاد ناظری به صورت دکلمه خونده شده

 

واحد در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۲ - مثل:

حالا همه ادیب شدند و سعدی شیرین سخن رو به نقد میکشند. کی ما میخوایم یاد بگیریم کجا مصرف کننده باشیم و کجا تولید کننده. منظورم نظر دادن نیست هر کسی میتونه بگه به نظر من... اما متاسفانه در حاشیه ها زیادند کسایی که ابراز فضلهای عجیب و غریب میکنند و میخواهند بزرگان رو تصحیح کنند

 

وریا در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۰۵ دربارهٔ حزین لاهیجی » مثنویات » صفیر دل » بخش ۲ - آهنگ پرده سازی نیاز به زبان بی زبانی و برگ و ساز راه حجاز بی...:

چو از خویش و بیگانه تنها شوی
قبول خداوند یکتا شوی

 

بهزاد در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

با عرض پوزش از رک گویی
یک دوست متوهمی ادعای مندرآوردی کرد و سنگی به چاه انداخت و عقال محل همه بر سر چاه آمدند و در پی توضیح و توجیه آن ادعای کشککی بی مبنا که احتمالا دلالت بر تفکر آخوندی و دینداری تقلیدی ایشان دارد افتادنند
دریای شورانگیز چشمــانت چه زیبــاست آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاســت
در من طلــوع آبی آن چشــم روشـــــن یادآور صبح خیــــال انگیـــــــز دریاس
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کان جا همیشه باد به دست است دام را
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

 

شهیار در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱:

در پاسخ به خسرو ساسان باید بگویم که گستاخ همان معنی را نمیدهد که امروز آن را به نادرست بکار میبریم پس سرودۀ زیر ناروشن نمی باشد.
که مهمان گستاخ بهتر به فال
در همۀ سروده های فردوسی گستاخ به معنی بی باک و نترس است بجز آنها که افزوده اند.

 

مهراب در ‫۴ سال قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:

نمیدونم چرا همش یاد کمثل الحمار... الاغهایی که کتاب حمل میکنن میفتم

 

کاظم ایاصوفی در ‫۴ سال قبل، جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵:

بیت هفتم مصراع اول نیاید بیرون درست است نه نباید بیرون

 

رضا منصوری در ‫۴ سال قبل، جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

برنامه 830 گنج حضور جناب آقای شهبازی

 

سامان در ‫۴ سال قبل، جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:

منظور از بیت آخر این است که شاهدان مثل گرگ هستند و سعدی و عاشقان دیگر را دوست دارند...یعنی سعدی عاشق را مانند گوسفند میداند که خود را به دهان گرگ می اندازد...اما صلح میان گرگ و گوسفند وجود ندارد و منظور اینجا این است که دعوایی بین آنها نیست و گوسفند توان رویارویی با گرگ ندارد و تسلیم خواسته اوست...

 

۱
۱۵۲۱
۱۵۲۲
۱۵۲۳
۱۵۲۴
۱۵۲۵
۵۲۳۲