گنجور

حاشیه‌ها

سودابه مهیجی در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۵:

بیت ششم : بی خون شدن درست لست

 

اوتانا در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

در پاسخ به آقایان مشرف و خوانین زاده
نسخه ای قدیمی از رباعیات حکیم خیام نیشابوری دارم که سال چاپ ندارد ولی مقدمه و حواشی آن به قلم استاد محمد علی فروغی در فروردین ماه 1320 خورشیدی قلمی گردیده است و مستند به این کتاب نگارش درست رباعی شماره 29 همان است که در ابتدا و به قلم عزیزان گنجور آمده است
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست بهر چه هست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست
پر واضح و روشن است که دیده ها شنیده ها مطالعات تجربیات و چه بسا خون دل خوردن ها دست به دست هم داده و ذهن خلاق حکیم نیشابور این رباعی ارزشمند را برای ما به یادگار گذاشته است معنی و مفهوم درست و کامل شعر نزد شاعر آن است شاید نزد پژوهشگران و خیام شناسان نیز هم....
ما خیام خوانان و خیام دوستان هم متناسب با حس و حال، شرایط و دانسته ها جرعه ای از آن دریای معنی را درست یا نادرست و امیدوارم به درست دریافته و با دیگران به اشتراک می گذاریم ....
لذا شایسته است انصاف را رعایت و بدون سند و مدرک از اظهار نظر و دستکاری در اصل شعر پرهیز نماییم.

 

nabavar در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی:

گرامی شیروانی
بلا جوی راه بنی طی گرفت
مأموری که می خواست بلا بر سر حاتم طایی بیاورد، راهی قبیله ی طی شد.
حاتم از اهل قبیله ی طی است، به همین مناسبت او را طایی لقب داده اند.
زکریای رازی نیز اهل ری بوده است و به رازی ملقب شده است

 

nabavar در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۲۹:

گرامی امیر
ناقوس به کعبه در درنگ آوردن
به{ کعبه در } به مانای { در کعبه } است
درنگ آوردن به صدا آوردن است
ناقوس کلیسا را در کعبه به صدا درآوردن

 

افشین در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:

عارفانی همچون مولانا وحافظ به مرحله عین الیقین رسیده اند و اجازه دارند بخشی از مشاهداتشان را برای کمک به سالکین دیگر آشکار نمایند هرچند اجازه افشای بسباری از اسرار عالم غیب را ندارند و بارها به این ممنوعیت و حفظ اسرار الهی اشاره کرده اند. حال ما میخواهیم عظمت بی نهایت مشاهدات ایشان را تبدیل به چیزی در قالب کلمات محدود بکنم تا برای ذهن ناتوانمان قابل درک باشد
حافظ نکته پرداز بی بدیلیست ومیگوید چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند نمی گوید چون نشنیدند حقیقت یا چون نجستند حقیقت. مذاهب و مکاتب فلسفی متفاوتند اما حقیقت واحد هست و به این حقیت نمیتوان رسید مگر در عالم مشاهده و در عالم مشاهده بر او آشکار شده جسم خاکی انسان همچون پیمانه یی هست که روح الهی همچون می ربانی در آن نهان گشته است.

 

امیر در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۲۹:

در درنگ آوردن به چه معناست؟

 

اسحاق شیروانی در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی:

معنی این مصرع چیست
بلا جوی راه بنی طی گرفت

 

هادی بهار در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:

در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم
این بیت عالیه/ تلنگری می زنه که بیدار شیم

 

قلندر در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » خیام شاعر:

اولا که‌ هر بیسوادی را در این وادی راهی نیست، دوم اینکه درک کلام بظاهر ساده خیام ، ابلهان سطحی نگر را به اشتباه می اندازد. فلسفه ی خیامی را انتهایی نیست.
Ghalandar

 

فرزاد در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۵ - قصهٔ هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحانات حق تعالی:

با سلام
عرض کنم خدمت بزرگواران که حقیر بیت ذیل را اینگونه برداشت کردم(با توجه به تصحیح نیکلسون):
کورکورانه نرو در کربلا تا نیفتی چون حسین اندر بلا
اینکه کربلا بلا بوده خود امام حسین در شعری در زمانی که اسم دشت را از همراهیان خود می پرسیدند فرمودن (که اسامی دیگری مثل نینوا به امام میگویند و امام نیز میفرمایند اسم دیگر تا به اسم کربلا میرسند و امام به کربُ بلا تعبیر میفرمایند.)و اینکه دلیل امام حسین چه بوده با توجه به اینکه میدانسته و حضرت رسول در رویا وقایع را برای ایشان تعریف کرده و باز به این عمل تن در میدهند بحث دیگری است.و منظور مولانا به نظر حقیر این است که کار امام را کسی جز خودش نمیتواند بکند و بگوید من هم مثلا زبانم لال همانند حسین همچین کاری میکنم و مثلا فرزند شش ماهه ام را به روی دست میگیرم و... .خلاصه مطلب اینکه همون طور که مولانا در جای دیگر گفته است:
کار نیکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در لغت(نبشتن) شیر شیر
که اگر شعر مربوط به این بیت را مطالعه فرمایید به نظر حقیر مطلب روشن میگردد.یا علی

 

محققی در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » اندوه دوشین:

سلام و درود
بیت پنجم :
محفلم چون مرغ شب از ناله دل گرم بود
چون شفق از گریه خونین شرابی داشتم
در مصراع اول این بیت « ناله » بهتره که کسره بگیره و به صورت « ناله ی » نوشته بشه و گرنه وزن بیت درست در نمیاد و اشکال وزنی پیدا می کنه. در مصراع دوم « خونین » هم به همین شکل.

 

احمدآرام نژاد در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:

درود وعرض ادب مصرع دوم بیت چهارم
از دل آه سرد بر آیدلذا پیشنهاد میشود"دل به آهی سردگفت آری نشد"

 

مصطفی در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳:

صحیح این است:
مراد خاطر ما نیک می‌داند حبیب اما
تغافل می‌کند زانسان که پنداری نمی‌داند

لب و دندان چون اویی بکام چون منی باید
که کس شیرین تر از طوطی شکر خواری نمی‌داند

 

مصطفی قباخلو در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲:

با سلام
به نظر من
در بیت
همی گفت کاین جایگاه منست
به نیک اختر بومتان روشنست
به جای (به نیک) باید (بدین )به معنی این گونه و بدین وسیله بیاد
همی گفت کاین جایگاه منست
(بدین) اختر بومتان روشنست

 

حمید رضا۴ در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:

درود خانم گیتی،
درست فرمودید. خیام ریاضی دان و اختر شناسی بزرگ بود. اما نقل قول هایی که از فردوسی و سعدی و ناصر خسرو نوشتید، هر اندازه زیبا، پندهای ساده ای بودند که براستی تأثیر چندانی در جهت کسب و پیشرفت علم و دانش در میان ایرانیان و دیگر پارسی زبانان در قیاس با مردم کشورهای غرب نداشته اند.
و باز درست گفتید. خیام فیلسوف نبود. او علاقه ای به دادن پند و اندرز و یا درس اخلاقی و فلسفی نداشت. او تنها حدود 178 رباعی سروده. بنابراین هرگز “پیشنهادی” به کسی نکرد. او احتمالا هر از چندگاهی، بسته به حال و احساستش در آن لحظه، برای دل خود یک رباعی می سروده. حال و احساساتی چون: نشاط از طبیعت، سرمست از می، شاد از بودنِ با همدم، انساندوستی، افسردگی و پوچی، خشمگین از آفریننده برای اینهمه درد و رنج، و بالاخره خشمگین از مدعیانِ حقیقت و افسانه گو، مانند همین رباعی. و احتمالا فردای آن لحظه، به کار و پژوهش و کسب دانش و خدمت به این جهان باز میگشت.
بی گمان، نیوتون و پاسکال و انیشتین هم مانند هر انسانی، پس از یک روزِ کاری و در خلوت، چنین لحظاتی را تجربه میکردند. اما هرگز هنر خیام را نداشتند. هنری که پس از قرنها، امروزه مردم در سراسر جهان با زبان ها و فرهنگ های گوناگون با آن ارتباط بر قرار میکنند و لذت میبرند.
با سپاس

 

شهابی در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۴:

سلام،
اول بی‌هدایت در سطر اول بدون معنی است. در کلام اسلامی بحثی داریم که خدا اول است ولی نه به این معنی که بدایتی داشته باشد، یکی است، نه این‌که از روی عدد باشد...
پس باید چنین باشد که «ای اول بی بدایت» باشد.

 

آینهٔ صفا در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۴:

شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان
شیر در اکثر نمادشناسی‌های غربی و شرقی به معنیِ پروردگار، حق، شور، نیرو و خصوصا در اشعار مولوی نشانه‌ی انسانی کامل و منزه است. سگ در فرهنگ فارسی یا نشانِ وفاداری است و یا (خصوصا در این شعر) بنده‌ای خوار و خفیف، نجس و پر از سر و صدا و ادعاهای پوشالی. شمشیر نه تنها به معنیِ ابزارِ مبارزه و نشان از دلیری است، بلکه در نمادشناسیِ غربی به عنصرِ باد و قوه‌ی فکر و ذهن مربوط است. در واقع فکر کردن، سخن گفتن، بحث کردن و تحلیل کردن به شمشیربازی تشبیه می‌شود. پس یکی از برداشتهایی که می‌توان از بیت کرد بدین شکل است:
ای تو خواننده‌ی این شعر، که در هر لحظه از زندگی چون شیر، بر هستی و روزگارت حکمرانی کرده‌ای و تا به اینجا زنده و پویا و عاشق بوده‌ای، هیچ ترسی از واق واق و حرف و حدیث‌ها و قضاوت‌های این سگانِ لاغری که از روی حرص و حسادت بر تو خرده می‌گیرند، نداشته باش. شمشیرِ برانِ ذهن را بیرون بکش و با نشان دادنِ توان و خرد و دانش‌ات بر آنها آشکار کن کی شیر و کی سگ است.
چون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغ
همه دیوند که ابلیس بود مهترشان
در قرآن، ابلیس مقرب‌ترین، محبوب‌ترین، بهترین و «مهترین» فرشته‌ی خدا بود که بر آدم حسادت کرد و از آن جایگاهِ والا به شیطان رجیم تنزل یافت. در این بیت مولوی انسان‌هایی که با دروغ و ریا و دورویی خود را در جامعه و میان مردم، دیندار و خداپرست و بشردوست و مهربان نشان می‌دهند ولی در خفا و در سینه پر از نفرت و کینه و حسادت و خودپرستی هستند به دیو‌هایی تشبیه می‌کند که بال و پر‌های مصنوعی برای خود درسته کرده تا به خیال خود به بهشت برین برسند. زیباییِ این بیت در این است که مولوی در لفافه می‌گوید چه فرشته‌ی واقعی باشی و چه دیوِِ دروغین در هر دو صورت «مهترین» فرشته ابلیس و «کهترین» دیو شیطان است. تو «آدم» هستی، خلقتی ورای فرشته و دیو. به بیانِ دیگر، با صرفا آدمی مومن و درستکار بودن، تو شاید فرشته شوی ولی موهبت و جایگاهِ توی آدم بیشتر از اینهاست.
همه قلبند و سیه چون بزنی بر سر سنگ
هین چرا غره شدستی تو به سیم و زرشان
در گذشته که پولِ موجود در جامعه به شکل سکه‌های طلا و نفره بود، یکی از راه‌های شناختِ سکه‌های تقلبی (زراندود) از واقعی، ضربه زدن یا سهان کشیدن روی آن بود که مشخص شود این سکه‌ای از آهن و مس و سرب با روکشی از طلاست یا خیر. مولوی در ادامه‌ی توصیفِ این فرشته/دیو/سگان می‌گوید آنها
سکه‌هایی تقلبی هستند که با زدن به سرشان حقیقتِ سیاهِ درونشان مشخص می‌شود. شاید اشاره به این دارد که اگر با آنها بحث کنی، این ظاهرِ سگ/فرشته/طلا کنار می‌رود و لاغری/دیوی/سیاهی آنها مشخص می‌شود. «غره» امروزه به معنی فخر فروشی است ولی در فارسی قدیمی‌تر به معنی فریفته شدن بود. پس مولوی به هشدار می‌گوید چرا با دیدنِ طلا و پول و مال و جاه و مقامِ اینها فریب خورده‌ای و خود را باخته‌ای؟ در واقع تمامِ داشته‌های دنیویِ ما (از پول تا فرزند و آبرو و ...) هرچقدر هم زیاد، هرگز نشان‌دهنده‌ی والایی و ارزشِ ملکوتیِ دل و جانِ زیبای ما نیست.
در واقع هر سه بیتِ این غزل یک معنی را تکرار می‌کنند در سه تصویر‌سازیِ متفاوت:
ای خواننده‌ی شعر
تو مخلوقی برازنده، زیبا، شجاع و مستحق هستی
نگذار حرف و حدیثِ از سر حسودی، سخنانِ دروغینِ و قضاوت‌های کوته‌بینانه‌ی دیگران این باور را از تو بگیرد و شک و ترس و ناامیدی در دل‌ات بیاندازد
تو همچو شیری در مقابلِ سگان
تو همچو آدمی در مقابلِ فرشتگان و دیو‌ها
تو همچو طلای زردی در مقابل سکه‌های سیاه
سخنان و اعمال و داشته‌های تو از واق واقِ قضاوت‌شان و عبادت‌های دروغینِ‌شان و مال و منالِ دنیوی‌شان بسی ارزشمند‌تر و قدرتمند‌تر است ... برکش آن تیغِِ چو پولاد و بزن بر سرشان ... تا خموش گردند.

 

رسول معتمدی در ‫۳ سال قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۱:

شب قدر فرصتی برای اندیشیدن
لحظه ای در خود نگر تا کیستی
از کجایی وز چه جایی چیستی
در جهان بهر چه عمری زیستی
عاقبت توشه چه با خود می بری

 

آشنا در ‫۳ سال قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:

سلام خصوصا. آقا رضای بزرگوار
بنظرم توجه به بیت آخر مارو به سکوت دعوت میکنه

 

FarshidZare در ‫۳ سال قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

بیت اخر منظور از عراق و بغداد و تبریز و فارس
همون دستگاههای موسیقیه و کاری به جنگ و فتح و اینا فک نمیکنم داشته باشه

 

۱
۱۰۵۱
۱۰۵۲
۱۰۵۳
۱۰۵۴
۱۰۵۵
۵۰۶۱
sunny dark_mode