گنجور

 
رهی معیری

دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم

هر نفس چون شمع لرزان اضطرابی داشتم

اشک سیمینم به دامن بود بی‌سیمین‌تنی

چشم بی‌خوابی ز چشم نیم‌خوابی داشتم

سایهٔ اندوه بر جانم فرو افتاده بود

خاطری هم‌رنگ شب بی‌آفتابی داشتم

خانه از سیلاب اشکم همچو دریا بود و من

خوابگه از موج دریا چون حبابی داشتم

محفلم چون مرغ شب از ناله دل گرم بود

چون شفق از گریه خونین شرابی داشتم

شکوه تنها از شب دوشین ندارم کز نخست

بخت ناساز و دل ناکامیابی داشتم

نیست ما را پای رفتن از گران‌جانی چو کوه

کاش کز فیض اجل عمر شهابی داشتم

شادی از ماتم‌سرای خاک می‌جستم رهی

انتظار چشمه نوش از سرابی داشتم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اندوه دوشین به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اندوه دوشین به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

ای خوش آن شبها که من در دیده خوابی داشتم

گه چراغ روشن و گه ماهتابی داشتم

بارها یاد آورم، در خواب بیهوشی روم

آن که وقتی با خیال دوست خوابی داشتم

چند داغ بیدلی پیوسته بینم، پیش ازین

[...]

سیدای نسفی

بی تو امشب بس که احوال خرابی داشتم

از تهی آغوش خود پیچ و تابی داشتم

پیکرم می جست همچون نبض بیماران ز جا

تا سحر چون موج سیماب اضطرابی داشتم

آتشم افسرده روی و در چراغم نم نبود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه