سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیاش کردم روانه
نگار مِیفروشم عشوهای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقیِ کمانابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی؟
که با خود عشق بازد جاودانه؟
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه
بده کشتیِ می تا خوش برانیم
از این دریای ناپیدا کرانه
وجود ما معماییست حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از صبحگاهی صحبت میکند که در حال و هوای مستی به سر میبرد. او عقل خود را در ازای شراب به فراموشی میسپارد و از زرق و برق دنیا دور میشود. معشوقهای را توصیف میکند که با زیبایی خود او را از فریب زمانه محافظت میکند. به ساقی اشاره میکند که از تیرهای ملامت پرهیز کند و بر لذتها تمرکز کند. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که وجود انسان معمایی پیچیده است و درک آن دشوار است، و این درک، نقشی شگفتانگیز در زندگی دارد.
چَغانه: نوعی ساز.
عقل را غذای سفر و زادراه از باده دادم و او را از شهر هستی بیرون فرستادم.
هوش مصنوعی: دلبر زیبایی به من نگاهی کرد که در آن نگاه، من از فریب و نیرنگهای دنیا در امان شدم.
هوش مصنوعی: از ساقی با کمان ابروی خوشنما شنیدم که ای تیر ملامت، به ما هدف بزن.
هوش مصنوعی: اگر در میانهی این کارها خودت را ببینی، سعی کن کمحرفی کنی و از خودت بیش از حد درشت و عیان نشان ندهی.
هوش مصنوعی: برو این دام را برای پرندهای دیگر بگذار، چرا که پرندهای همچون عنقا آشیانهاش در بلندیهاست و به دام تو نمیافتد.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند به زیبایی شاهی، ارتباطی پایدار ایجاد کند؟ چون عشق همیشه با اوست و تا ابد ادامه دارد.
هوش مصنوعی: دوست و نوازنده و شرابفروش همه یکی هستند. تصور کردن آب و گل تنها بهانهای است در مسیر زندگی.
هوش مصنوعی: به ما نوشیدنی بده تا با آن از این دریای نامشخص و بیکران عبور کنیم و به آرامش برسیم.
هوش مصنوعی: وجود ما همچون معماست، و فهمیدن آن جادو و افسانهای دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به خود میبازد از خود عشق با خود
خیال آب و گل در ره بهانه است
همین شعر » بیت ۸
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه
همین شعر » بیت ۶
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
چو عَنقا را بلندست آشیانه
قناعت کن به تخمِ مرغِ خانه
تنش گردد شقاوت را فسانه
روانش تیر خذلان را نشانه
یکی گردد بپیروزی دو خانه؟
بمردی باشدش ملک شهانه
سپاهی پیش او شد بی کرانه
همه شیران جنگی و جوانه
جگرشان کرد پیکان را نشانه
[...]
مرا دی یاسمن پیغام دادست
به تو ای صاحب و صدر یگانه
ز هر نوعی سخن گفتست پنهان
غرض را درج کرده در میانه
چه فرمایی کنون پیغام او را
[...]
چو برگفتی نوای مشکدانه
ختن گشتی ز بوی مشکخانه
ز دیدت یافته صورت نشانه
نماند او تو مانی جاودانه
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.