خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بیسامان مپوشان
در این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای می فروشان
در این صوفیوشان دردی ندیدم
که صافی باد عیش دردنوشان
تو نازکطبعی و طاقت نیاری
گرانیهای مشتی دلقپوشان
چو مستم کردهای مستور منشین
چو نوشم دادهای زهرم منوشان
بیا وز غَبْن این سالوسیان بین
صراحی خوندل و بربط خروشان
ز دلگرمی حافظ بر حذر باش
که دارد سینهای چون دیگ جوشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به پلپل دانههای اشک جوشان
دوانم بر در خویشت خروشان
به پیش بوسعید آمد خروشان
بخاک افتاد دل از کینه جوشان
چو داری مال چون بریان فروشان
ز من بشنو بنوش و هم بنوشان
بیا از حله نان تنک باز
قبائی دوز و بریان را بپوشان
تراکم کاسه گر خواهی نخوانند
[...]
از آن داده ست دایم جست و جوشان
که بنموده ست از معشوق روشان
بپوشان روی خویش از خرقه پوشان
به رندان باده نوش آنگه بنوشان
در آتشگاه سودای تو سوزند
ریایی دلق خود را خرقهپوشان
ردای رهن ما برمیفکندند
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.