بنام آنکه جان آرام ازو یافت
دل معشوق و عاشق کام ازو یافت
به جوی تن روان را کرد جاری
زبان را در فصاحت داد یاری
به چشم خود نظر بر روی خود کرد
جهان را پر ز گفت و گوی خود کرد
چو صورت کرد با معنی موافق
ز خود بر چهره خود گشت عاشق
به حسن خود ز روی عشقبازی
همیشه کار او آیینه سازی
چو خود بد عاشق دیرینه خویش
جهان را کرد از آن آیینه خویش
که تا هر گه ز خود با خود نشیند
در او هر دم جمال خویش بیند
به هر آیینه روی خویش بنمود
که هم خود عاشق رخسار خود بود
گهی با آن برآمد گاه با این
بهانه ساخت خسرو را و شیرین
بدان تا هرکسی نشناسد او را
زمانی وامق آمد گاه عذرا
اسیر اوست هم لیلی و هم قیس
خراب اوست هم رامی و هم ویس
جهان و جان ازو شد عاشق او
که آمد از زبان خود سخنگو
به عاشق راز از معشوق بگشاد
نشانی داد از شیرین و فرهاد
کسی پرسید حق کو کردگارست
نمی دانم که دایم در چه کارست
چو این نکته از آن مسکین شنفتم
به گوشش این سخن آهسته گفتم
جواب تو نمی گویم ازین بیش
که او دایم به فضل و رحمت خویش
دهد آن را به رافت سرفرازی
دهد این را به باد بی نیازی
به حرمت برکشد آن را به گردون
به خواری افکند این را جگر خون
جهانی را زند یک لحظه بر هم
وجودی را عدم سازد به یک دم
دگر بار از عدم نقشی برآرد
وجودی را در او صورت نگارد
برآرد از دل چون سنگ فریاد
نهد اندوهها در جهان فرهاد
دهد بازش ز درس عشق تلقین
که کش بر سنگ خارا نقش شیرین
تبارک ربنا، زان کردگاری
تعالی الله ازین صورت نگاری
چو دارد هر چه آن بایسته اوست
کند هر کارکان شایسته اوست
هر آن رنگی که بر هستی طرازد
برین تخته هر آن نقشی که سازد
مگو بد کرد چون بیم کسش نیست
که خود حاجت به تعلیم کسش نیست
اگر خواهد کند پنهان دو عالم
وگر خواهد کند پیداش در دم
به هر نطق از زبان خویش گویاست
به پنهانی و پیدایی هویداست
نه از مردم توقع چشم دارد
نه با آن کین نه با این خشم دارد
بدان درگه چه خاقان و چه قیصر
سری دارد به عجز افکنده در بر
خرد سررشته راهش نداند
نظر ره سوی درگاهش نداند
مگر کس ره برد سویش به توفیق
وگر نه کنه بی چونش بتحقیق
چه داند اتحادی و حلولی
نباشد عقل را اینجا فضولی
که گاه عجز از آن اسرار مشکل
بپچید و هم را پا در سلاسل
کند ابروی خوبان را کمانکش
دل عاشق کند از تیرشان خوش
چو گیسوشان پی دل بردن آرد
نهنگان را رسن در گردن آرد
دهد از موی شان شب را درازی
به مژگانشان دهد شمشیربازی
به روز از روی شان آتش فروزد
بر آن آتش سپند شب بسوزد
چو پیچد موی شان در گرد غبغب
در آرد روز را در حلقه شب
به عاشق زان دهان هنگام اعزاز
سلیمان را دهد انگشترین باز
دگر هم زان دهان اندر نهانی
نشان داده ز ملک بی نشانی
به صنعت کرده پیش چشم مردم
ز باریکی میانشان در میان گم
دگر عشاق را از جان سپاری
فکنده پیش معشوقان به زاری
بود دل جای او پهلو و مشکل
که ایشان را دهد جا پهلوی دل
برآید جان ازین اندوه شان زار
اگر نه او دهد دلشان در این کار
از آن داده ست دایم جست و جوشان
که بنموده ست از معشوق روشان
ازینها هر چه گفتم دان که بیش است
که او خود عاشق و معشوق خویش است
بگویم گر نگه داری تو این راز
که خود گوید هم از خود بشنود باز
حدیث او حدیث ما و من نیست
سخن کاینجا رسد دیگر سخن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف این موضوع میپردازد که خداوند به عنوان خالق عالم و عشق بنیادین در مناظر مختلف وجود دارد. شاعر به زیباییهای خداوند و تاثیر آن در زندگی بشر اشاره میکند و بیان میدارد که عشق و زیبایی هماهنگی عمیقی دارند. خلقت انسان نیز به نوعی بازتابی از عشق الهی و زیباییهای اوست. در این میان، به داستانهای عاشقانه معروفی مانند "لیلی و مجنون" و "فرهاد و شیرین" اشاره میشود تا نشان دهد عشق حالتی روحانی و غایی دارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق و زیبایی در جهان تنها تجلیات خداوند هستند و خود خداوند هم عاشق و هم معشوق واقعی است.
هوش مصنوعی: به یاد خداوندی که جانها از او آرامش میگیرند، و دلهای عاشق و معشوق از او کام و بهرۀ خود را مییابند.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که فرد با به کار بردن زبان زیبا و فصیح، روح و جان خود را مانند آب در جوی جاری میکند و به دیگران منتقل میسازد. در واقع، درخشندگی و زیبایی بیان او به او کمک میکند تا احساسات و فکرهایش را بهتر منتقل کند.
هوش مصنوعی: با چشمان خود به چهرهاش نگاه کرد و به همین خاطر، جهان را پر از سخن و گفتوگو کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که ظاهر و باطن یکدیگر را درک کردند و با هم همخوانی پیدا کردند، عشق در چهره او نمایان شد.
هوش مصنوعی: او به زیبایی خود به گونهای رفتار میکند که همیشه دلها را به خود جلب میکند و عشق را در چهرهاش بازتاب میدهد.
هوش مصنوعی: هر کس که همچون عاشق به معشوق خود وابسته باشد، قادر است که جهانی را به زیبایی و جلوهگری عشق خود بیافریند.
هوش مصنوعی: هر زمان که انسان با خودش خلوت کند و در این تنهایی به تفکر بپردازد، میتواند زیباییهای درون خود را مشاهده کند.
هوش مصنوعی: او در هر آینه چهرهاش را میبیند و میفهمد که خودش نیز عاشق زیباییاش است.
هوش مصنوعی: گاهی با یکی به سر میکرد و گاهی با دیگری بهانهای میتراشید، داستان عشق خسرو و شیرین چنین بود.
هوش مصنوعی: بدان که هر کسی او را نمیشناسد؛ زمانی که وامق به ملاقات عذرا آمد.
هوش مصنوعی: هر دو طرف یعنی لیلی و قیس، در عشق دچار گرفتاری و اسیری هستند. همچنین عشق و دوستی، مانند رانی و ویس، زندگی آنها را ویران کرده است.
هوش مصنوعی: جهان و روح به خاطر او عاشق او شدند، زیرا او با زبان خودش سخن گفت.
هوش مصنوعی: عاشق را از سوی معشوقش خبرها و نشانههایی درباره عشق شیرین و فرهاد گفتند.
هوش مصنوعی: کسی از من پرسید حق چیست و خداوند در چه کاری مشغول است، اما من نمیدانم که او همیشه در چه فعالیتی است.
هوش مصنوعی: زمانی که این نکته را از آن فرد ضعیف شنیدم، به آرامی این سخن را در گوش او گفتم.
هوش مصنوعی: من بیشتر از این به تو پاسخ نمیدهم زیرا او همیشه با لطف و رحمت خودش در کنار ماست.
هوش مصنوعی: آنچه با محبت و دوستی به دست آید، انسان را سرفراز میکند، اما آنچه با بینیازی و تنهایی به دست آید، به زودی از بین میرود.
هوش مصنوعی: آن را با احترام به آسمان میبرد و این را با خفت و ذلت به زمین میافکند.
هوش مصنوعی: دنیا را میتوان در یک لحظه به هم ریخت و وجود یک چیز را در یک آن به نبود تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: بار دیگر از عدم، موجودی به وجود میآید و شکل و صورتی در او نمایان میشود.
هوش مصنوعی: دل مانند سنگی سخت فریاد میزند و اندوههایش را به گوش جهان میرساند.
هوش مصنوعی: عشق به آن کسی آموزش میدهد که به او بال و پر بدهد، مانند اینکه بر روی سنگ سخت، تصویری زیبا و دلنشین نقش ببندد.
هوش مصنوعی: پروردگار ما بزرگ و ستوده است، او از این شکلها و تصویرها بالاتر و فراتر است.
هوش مصنوعی: هر کس آنچه را که نیاز دارد و برایش مناسب است، انجام میدهد و هر کاری که شایستهاش باشد را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: هر رنگ و نقشی که بر روی زندگی ما ایجاد میشود، همانطور که بر تختهای کشیده میشود، به تدریج از تجربیات و احساسات ما نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: نگو که او بد کرد، چون از ترس کسی کاری نمیکند و نیاز به یادگیری از کسی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد، میتواند تمام رازهای دو جهان را پنهان کند و اگر بخواهد، میتواند آنها را بهوضوح در یک لحظه نمایان سازد.
هوش مصنوعی: هر کلامی که از زبان میآید، بیانگر افکار و احساسات فرد است و این نکته در حالتهای آشکار و نهان قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: او نه از دیگران انتظار دارد که به او توجه کنند و نه با محبت و نه با عصبانیت برخورد میکند.
هوش مصنوعی: بدان که این مکان، چه پادشاهان بزرگ و چه امپراطوران، همگی تحت تاثیر ضعف و ناتوانی خود قرار دارند و در برابر آن تسلیم شدهاند.
هوش مصنوعی: عقل و دانش انسان نمیتوانند به درستی راهی را که باید بروند، تشخیص دهند و نخواهند دانست که چطور باید به مقصد اصلی خود برسند.
هوش مصنوعی: تنها کسی میتواند به او راه پیدا کند که با موفقیت و کمک الهی باشد، وگرنه بدون هیچ تردیدی به حقیقت نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: عقل در اینجا نمیتواند درک کند که اتحاد و حلولی وجود ندارد، زیرا در این موضوع کنجکاوی و فضولی میکند.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات ناتوانی باعث میشود که از رازهای پیچیده در بیفتیم و خود را به زنجیرهایمان ببندیم.
هوش مصنوعی: ابروهای زیبا و منحنی محبوبان مانند کمان است و دل عاشق را با تیر عشقشان شاداب میکند.
هوش مصنوعی: اگر موی او دل رباید، میتواند نهنگان را به دام اندازد و چون بندری به گردن نهنگان بیندازد.
هوش مصنوعی: از موی آنها شب طولانی میشود و مژگانشان مانند شمشیر درخشش و زیبایی دارد.
هوش مصنوعی: در روز، به واسطه زیبایی و درخشش چهرهاش، آتش روشن میشود و در شب، آتش سوزانتر از همیشه میسوزد.
هوش مصنوعی: زمانی که موهایشان در دور گردنشان پیچیده شود، روز به شکل حلقهای شب در میآید.
هوش مصنوعی: عاشق با آن لبهای دلربا میتواند بزرگترین افتخار سلیمان را هم به دست آورد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این دارد که از همان دهانی که سخنی گفته شده، نشانهای پنهانی از یک سرزمین نامشخص و بینشان نمایان شده است. به نوعی نشان میدهد که گاهی در گفتار یا سخنان، میتوان به حقایق و مکانهای نامعلوم دست یافت.
هوش مصنوعی: با هنری که دارم، در حضور مردم کاری میکنم که در میان ظرافتها، ارتباط و دوستیها را از دست ندهیم.
هوش مصنوعی: عاشقان دیگر با تمام وجود خود به معشوقان خود عشق میورزند و با دلسپاری خود به آنان ابراز احساسات میکنند.
هوش مصنوعی: دل جای او را تنگ و دردناک مییابد، که چگونه میتواند او را در کنار دل خود جا بدهد.
هوش مصنوعی: اگر دل آنها در این شرایط نباشد، جانشان از این اندوه و غم به زودی بیرون خواهد آمد.
هوش مصنوعی: از آن زمان که سرچشمه عشق جوشید و معشوق وارد زندگیام شد، همواره در جستجوی او بودهام.
هوش مصنوعی: هر چه درباره این موضوع گفتهام، بدان که چیزی فراتر از آن است، زیرا او خود به طور همزمان عاشق و معشوق خود است.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که تو این راز را نگهداری، باید بگویم که خود آن راز را هم از خود شنیدهای.
هوش مصنوعی: گفتار او فقط مربوط به ما نیست؛ وقتی که اینجا صحبت از اوست، دیگر حرفی در میان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.