گنجور

 
نظام قاری

صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

بر خوردن از درخت امید وصال دوست

در جواب او

افزون زرخت نو شده حسن و جمال دوست

از زیور وزرست زیادت کمال دوست

رخت به گزیده و والای سیبکی

پوشیده تا که خورد بری از نهال دوست

کردم صباح عید ببر جامه عقل گفت

صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

گرمی بکار عشق سزد نی فسردگی

سر ما برد زکله عریان خیال دوست

دستت بود بگردن مقصود همچو جیب

مانند یقه گربکشی گوشمال دوست

درشده ریشه دید بوالا غداد مشک

ازسر گرفت دل هوس زلف و خال دوست

از آن قباچه قلمی دوخته نگر

با جامه شکافته غنج و دلال دوست

قاری به بیت البسه مدح بتان مکن

در خانه جای رخت بود یا مجال دوست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

بر خوردن از درخت امید وصال دوست

بختم نخفته بود که از خواب بامداد

برخاستم به طالع فرخنده فال دوست

از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
اوحدی

دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست

بر بوی دانها که بدیدم ز خال دوست

دل را چه قدر و قیمت و جان چیست؟ کین دو رفت

وندر خجالتیم هنوز از جمال دوست

جانش چگونه تحفه فرستم؟ کزوست جان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

جانم خیال شد به خیال خیال دوست

دل بیقرار گشت به عشق وصال دوست

هر کس به آرزوی جمالست در جهان

مائیم و آرزوی خیال جمال دوست

مهر منیر چیست شعاعی ز روی یار

[...]

اسیری لاهیجی

بختم مدد نداد که بینم وصال دوست

ای کاشکی ز دور به بینم جمال دوست

از جان و از جهان بهوایش برآمدم

بیرون نرفت از دل و جانم خیال دوست

جان و دلم همیشه لگدکوب عشق اوست

[...]

صائب تبریزی

چندین جمال هست نهان در جلال دوست

خوشتر ز گوشوار بود گوشمال دوست

پیوند نابریده میسر نمی شود

موقوف انقطاع بود اتصال دوست

در پرده آب کرد دل کاینات را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه