گنجور

 
اوحدی

دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست

بر بوی دانها که بدیدم ز خال دوست

دل را چه قدر و قیمت و جان چیست؟ کین دو رفت

وندر خجالتیم هنوز از جمال دوست

جانش چگونه تحفه فرستم؟ کزوست جان

کس دوست را چگونه فریبد به مال دوست؟

مالم به دست نیست، که درپای او کنم

زان زیر دست دشمنم و پایمال دوست

نی‌نی، ز دست تنگی و بیچارگی چه شک؟

نقصان ما چه رنگ دهد با کمال دوست؟

ما را مجال بود بروبر، به دوستی

دشمن رها نکرد که باشد مجال دوست

بیگانه را ز راز دل ما چه آگهی؟

با آشنای دوست توان گفت حال دوست

زان سو گذر به جانب من کس نمی‌کند

تا باز پرسمش خبری از مقال دوست

دانم که: از شکست دل من خجل شود

کو میل خویش عرضه کند بر ملال دوست

بختم بخفت و بخت مرا چشم آن نبود

کندر شود به خواب و ببیند خیال دوست

آن دوست را به هستی ما التفات نیست

تا هست و نیست صرف شود بر سؤال دوست

امیدوارم از شب هجران که: عاقبت

شادم کند به دولت صبح وصال دوست

اندر دمی دو عید، که گویند، اشارتیست

بر دیدن دو ابروی همچون هلال دوست

آن ماهرخ به سال مرا وعده می‌دهد

ای من غلام و چاکر آن ماه و سال دوست

ای اوحدی، مکن طلب او به پای فکر

کندر تصور تو نگنجد جلال دوست

وقتی اگر هوای سر کوی او کنی

گر مرغ زیرکی نپری جز به بال دوست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

مردم هلال عید بدیدند و پیش ما

عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست

اوحدی

همین شعر » بیت ۱۳

اندر دمی دو عید، که گویند، اشارتیست

بر دیدن دو ابروی همچون هلال دوست

سعدی

صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

بر خوردن از درخت امید وصال دوست

بختم نخفته بود که از خواب بامداد

برخاستم به طالع فرخنده فال دوست

از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
شاه نعمت‌الله ولی

جانم خیال شد به خیال خیال دوست

دل بیقرار گشت به عشق وصال دوست

هر کس به آرزوی جمالست در جهان

مائیم و آرزوی خیال جمال دوست

مهر منیر چیست شعاعی ز روی یار

[...]

نظام قاری

صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

بر خوردن از درخت امید وصال دوست

افزون زرخت نو شده حسن و جمال دوست

از زیور وزرست زیادت کمال دوست

رخت به گزیده و والای سیبکی

[...]

اسیری لاهیجی

بختم مدد نداد که بینم وصال دوست

ای کاشکی ز دور به بینم جمال دوست

از جان و از جهان بهوایش برآمدم

بیرون نرفت از دل و جانم خیال دوست

جان و دلم همیشه لگدکوب عشق اوست

[...]

صائب تبریزی

چندین جمال هست نهان در جلال دوست

خوشتر ز گوشوار بود گوشمال دوست

پیوند نابریده میسر نمی شود

موقوف انقطاع بود اتصال دوست

در پرده آب کرد دل کاینات را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه